گروه سیاسی: روزنامه هفت صبح در گزارشی نوشت: ماجرای مرگ عارفه سنایی، دختر سفیر ایران در روسیه، بهانهای شد برایمان تا روایت مرگ او را بگذاریم کنار مرگ ۴ آقازاده دیگر که عنصر مشترک میان آنها، مشکوک بودن تاریخی است.
عارفه سنایی
آخرین روز اولین ماه پاییز بود که کانال تلگرامی سفارت ایران در مسکو اعلام کرد دختر سفیر ایران، به علت سکته مغزی درگذشته است.
ماجرا از همان لحظه اول به چند دلیل حاشیهساز بود؛ یکی اینکه به هر حال با مرگ یک آقازاده طرف بودیم که از طرفی دختر سفیر ایران در مسکو بود و از سوی دیگر، نوه علی یونسی وزیر پیشین اطلاعات و دستیار بازنشسته حسن روحانی در حوزه اقوام و اقلیتهای دینی بود.
دوم اینکه به هر حال عارفه سنایی، فقط ۲۸ سال داشت و سکته مغزی برای چنین کسی خیلی طبیعی نیست و دست آخر به این دلیل که رسانههای روسی به نقل از منابع آگاه، خبر از خودکشی او میدادند. این در حالی است که سفارت ایران این روایت را رد کرده و آقای سفیر هم که باید همین روزها جای خود را به کاظم جلالی بدهد، در یک پست اینستاگرامی نوشته تمام چیزی که ما از ماجرا میدانیم همان است که سفارت ایران در روسیه، خبری کرده است، یعنی همان سکته مغزی.
در غیاب روایتی جزئی از طرف ایرانی از ماجرا، منابع روس میگویند عارفه از طبقه نهم آپارتمانی که در آن ساکن بود، خود را به بیرون پرتاب کرده و روی سقف ماشین "رنو داستر" که در محوطه پایین ساختمان بود افتاده است. ساکنین آپارتمان میگویند او را در حالی که بلوز سفید و شلوار جین به تن داشت و از طبقات بالای ساختمان به پایین پرتاب شده، دیدهاند. عارفه در ایران متولد شد، اما در قزاقستان و روسیه بزرگ شد و حدوداً ۱۵ سال یعنی بیش از نیمی از زندگی خود را در قزاقستان و روسیه سپری کرد. به خاطر مأموریتهای دیپلماتیک پدر، پدرش از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۷ رایزن فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی در قزاقستان و از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲ همین مسئولیت را در روسیه داشت و ۱۰ سال بعد هم در آغاز دولت روحانی بهعنوان سفیر ایران در این کشور منصوب شد. او از سال ۲۰۰۸ برای تحصیل در رشته روانشناسی تجربی دانشگاه آکسفورد و سپس معماری مؤسسه "Architectural Association" به لندن رفت و تا سال ۲۰۱۹ در این شهر اقامت داشت. او در کنار تحصیل به هنر عکاسی، نقاشی و طراحی میپرداخت و کولاژهایی از کتابها و داستانها را به شکل ویژوال ویدئو طراحی میکرد.
این روحیه بیش از آنکه با روحیه پدرش همسان باشد، با روحیه مادری همراه بود که زینب یونسی نام داشت، زبانشناس و مترجم زبان روسی بود و سه کتاب از ادبیات روسی را ترجمه کرده است: "استالین خوب" (اثر ویکتور ارافیف)، "زلیخا" (اثر گوزل یاخینا) و "هوانورد" (اثر یوگنی وادالازکین) که هر سه در انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است. عارفه طراح جلد این کتاب آخری هم بوده است.
منابع روسی به اتفاق تأیید کردهاند که عارفه سنایی از افسردگی رنج میبرده و حدود ۱۰ سال در ایران تحت مراقبت روانپزشک بوده و دارو مصرف میکرده، اما با متخصصان روسی تماس نگرفته است. با اینحال، هیچ روایت رسمی از خودکشی او مورد تأیید منابع ایرانی نیست و در ایران، علت مرگ او همان سکته مغزی است.
کاظم و مهدی محمدی گیلانی
محمد محمدی گیلانی
یکی از مشهورات تاریخ انقلاب این است که در جریان درگیری مسلحانه سازمان منافقین با نیروهای انقلابی در سال ۱۳۶۰، پسران محمدی گیلانی به اتهام ارتباط و فعالیت به نفع این سازمان بازداشت و برای محاکمه به دادگاه انقلاب اعزام شدند. در ادامه این ماجرا آمده است که محمدی گیلانی طی ساعات شب، پسرانش را محاکمه و احکام اعدام آنان را صادر کرد و این احکام به اجرا گذاشته شد. با اینحال این روایت در سالهای اخیر مورد تشکیک واقع شده است. چرا که مثلاً روزنامه جمهوری اسلامی، ادعا کرد یکی از پسرهای محمد محمدی گیلانی، در حادثه رانندگی و دو پسر دیگر وی بر اثر مصرف سیانور جان باختهاند. بعدها هم این روایت توسط حسینعلی نیری، معاون دیوان عالی کشور تکمیل و مشخص شد که ماجرا به این شکل بوده که این دو فرد موقع فرار از کشور در استان آذربایجان غربی دچار حادثه شده و از ترس شناسایی و دستگیری با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه دادند و کارشان به دستگیری و محاکمه نرسید.
حسین جنتی
حسین جنتی لادانی یکی از فرزندان آیتالله احمد جنتی است. او در سال ۱۳۳۰ در قم به دنیا آمد و پیش از انقلاب جزء انقلابیونی بود که دورهای با اعضای مؤتلفه و در دوره دیگری با عزت شاهی و در دوره دیگری در سازمان مجاهدین خلق فعال بود.
او در آبان ۵۷ از زندان آزاد شد و به فعالیت در سازمان مجاهدین خلق ادامه داد و در شمار رهبران و فرماندهان قرار گرفت و پس از انقلاب برای مدتی مسئول دفتر جنبش مجاهدین در اصفهان بود تا اینکه پس از اعلام جنگ مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی از این سازمان تروریستی حمایت کرد و با همسرش به زندگی مخفی روی آورد و در نهایت در روز ۲۳ خرداد سال ۱۳۶۱ در درگیری مسلحانه کشته شد.
محمد فریدون
یکی از نکات ابهامی که اصولگرایان در مورد زندگی حسن روحانی مطرح میکنند، ماجرای فرزند اوست. ماجرا این است که حسن روحانی فرزندی به نام محمد دارد که در حرم امام دفن است و در سال ۱۳۷۶ به شکل مرموزی جان خود را از دست داده است. در این خصوص روایتهای مختلفی وجود دارد. حسین موسویان، یکی از اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای دولت اصلاحات و از نزدیکان حسن روحانی در گفتگویی با نشریه تایم، مدعی شد که فرزند بزرگ روحانی (محمد) در آستانه ورود به ۲۰ سالگی، در منزل شخصی روحانی به قتل رسید. به گفته موسویان منزل روحانی آن زمان در "پایگاهی نظامی در جنوب تهران" بود. عضو سابق تیم مذاکرهکننده هستهای همچنین گفت: خانواده روحانی قتل فرزند خود را "سیاسی" توصیف میکنند. بر اساس همین مصاحبه، حسن روحانی سالها درباره این قتل تحقیق کرد، اما در نهایت تصمیم گرفت که دست از پیگیری بردارد و سکوت کند.
با اینحال برخی از اصولگرایان احتمالات دیگری مثل لو رفتن انتقال اطلاعات محرمانه به مخالفان نظام از سوی فرزند حسن روحانی و کشف آن توسط وزارت اطلاعات یا خودکشی ناشی از شکست عشقی را مطرح کردند و حتی برخی به رئیس جمهور تهمت زدند که خود نیز در این مسئله نقش داشته است. با این حال مهدی یزدانی خرم، خبرنگار برجسته حوزه ادبیات و کتاب که با محمد روحانی در مدرسه فرهنگ حداد عادل همکلاسی بوده، در آستانه انتخابات سال ۱۳۹۶ درباره مرگ او نوشت: "با خواندن ترهات این سایتها که برای رأی جمع کردن به مردگان هم پنجه میکشند خونم به جوش آمد... جمعه انتخابات تمام میشود. نتیجه معلوم، اما وقاحتی که درباره رفیق نوزده ساله ما که ۲۰ سال است در خاک شده از یاد نمیرود... محمد با آن جوانی متراکمش روی سکو، کنار آبخوری نشسته... دور از هر هیاهوی سیاسی... روزی به او خواهیم پیوست و باز شعر خواهیم خواند... او پسر روی سکوها بود... و ما دانشآموختگان یاغی فرهنگ اجازه نمیدهیم او را، روح و یادش را مستمسک تخریب پدرش کنند، که چرا پسرش خودخواسته جانش را رها کرد... او جوان بود، شاید کمی شورشی، تنها و البته عاشق... مثل بسیاری از ما... منتهی او جوان افتاد و ما نه... "
احمد رضایی
داستان زندگی احمد رضایی میرقائد بسیار پرماجرا بوده است. او متولد سال ۱۳۵۵ بود، اما در سال ۱۳۷۷ (آنطور که پدرش اعلام کرد با فریب توسط مأموران اطلاعاتی آمریکا در پوشش ناسا) از طریق دبی به آمریکا رفت و در آنجا به موضعگیریهای تندی علیه نظام جمهوری اسلامی و مقامات آن پرداخت. در همان زمان، محسن رضایی، سخنان پسرش را محکوم و تصریح کرد که درباره او نیز همانند بقیه ایرانیان، قانون حکم خواهد کرد. با اینحال او در سال ۱۳۸۴ به ایران بازگشت و یک سال بعد، در اوایل اسفند ۱۳۸۵ محسن رضایی در برنامه تلویزیونی "مردم ایران، سلام" در پاسخ به پرسش مجری برنامه که از وضعیت پسرش پرسید، گفت: "ایشان قریب یک سال است پس از درمان و حضور در آمریکا به ایران برگشته و مشغول فعالیت و زندگی در ایران است.
" با اینحال او که در زندگی خود چهار بار ازدواج کرده بود، در سال ۱۳۸۸ از همسر چهارم ایرانی خود جدا شده و به آمریکا بازگشت. بعد از آن چند وقت از او دیگر خبری نبود تا اینکه شهرام گیلآبادی، معاون اطلاعرسانی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام در ۲۲ آبان ۱۳۹۰ در گفتگو با وبسایت محسن رضایی گفت: "احمد رضایی که در هتل گلوریای دبی در طبقه ۱۸ اتاق ۲۳ اقامت داشته، به طرز مشکوکی درگذشته است.
" در همین حال، خبرگزاری آسوشیتدپرس به نقل از یک مقام پلیس دبی گزارش داد که احمد رضایی احتمالاً خودکشی کرده است. این مقام گفت: جسد احمد رضایی اواخر روز ۲۰ آبان ماه ۱۳۹۰، در حالی پیدا شد که مچ دست چپ او بریده شده بود. با اینحال آنچه در ایران، روایت غالب شد این بود که او به قتل رسیده است. حالا یا به قول برخی در جریان یک تسویهحساب مالی و تجاری توسط اراذل و اوباش یا به دلایل سیاسی توسط سرویسهای جاسوسی.