کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

امام گفتند سفیر شوروی را بخواه و او را خوار کن!

به سفير شوروي گفتم «گم‌شو برو بیرون»!

4 دی 1392 ساعت 12:59


گروه سياسي- رسانه‌ها: يكي از سايت‌هاي حامي احمدي‌نژاد و مخالف دولت روحاني كه اين روزها مطالب فراواني عليه ديپلماسي جديد ايران منتشر مي‌كند متنی را احتمالا براي نشان دادن عزت ملي! و با اين مقدمه كه «خاطره‌ای از آقای محسن رفیق‌دوست، که خواندن آن در این روزها بی‌ثمر نخواهد بود!» انتشار داده كه به نظر مي‌رسد برخي از ادعاهاي مطروحه در اين نوشتار با روحيات اخلاقي امام خميني سنخيتي نداشته باشد. در عين حال اين متن را بخوانيد و خود قضاوت كنيد:

احمدآقا به من زنگ زدند و گفتند: «حضرت امام فرمودند سفیر شوروی را بخواه و او را تخفیف بده!» من گفتم: «ما چیزی با آنها معامله نکرده‌ایم که به او تخفیف بدهم!» گفت: «نه. منظور امام این است که به او خفت بده. او را بخواه و خوار کن.» به وزارت خارجه گفتم می‌خواهم با سفیر شوروی ملاقات کنم. آن موقع وزیر سپاه بودم و وزارتخانه اول میدان فردوسی بود. قرار گذاشته شد. سفیر که پیرمردی بود به نام بولدوریف و فارسی هم خوب بلد بود به اتفاق افسر سیاسی سفارت آمده بود. معمولاً سفیر با مترجم می‌آید، ولی چون او فارسی بلد بود نیازی به مترجم نداشت.

وقتی اینها آمدند و در اتاقم را باز کردند تا وارد شوند، با لحن اهانت‌آمیزی گفتم: «همان‌جا بایست.» در اتاق را هم بست و همان‌جا با افسر سیاسی ایستاد. گفتم: «سؤالی از تو دارم، این خرس‌های قطبی کی از خواب بیدار می‌شوند؟» او گیج شده بود و گفت: «منظورتان از خرس‌های قطبی چیست؟» گفتم: «این رهبر‌های شوروی.» گفت: «بیشتر توضیح بدهید.» گفتم: «خرس‌های قطبی اول پاییز خوابند. در طول پاییز و زمستان و بهار را خوابند و وقتی آفتاب تابستان مستقیم به آنها می‌تابد بیدار می‌شوند. تا به خودشان بیایند اول پاییز می‌شود و دوباره به خواب زمستانی می‌روند. این خرس‌های قطبی که در حاکمیت شوروی هستند هنوز خیال می‌کنند صدام طرفدار شوروی است. صدام امریکایی است و این مطلب را به ایشان بگویید که صدام امریکایی است که اگر خواستند شما بیا و از من بخواه تا من دلایلش را به شما بگویم.

مطلب دومی که می‌خواهم بگویم این است که ما در کشور شما ۷۰ میلیون بمب داریم و چاشنی آنها در اختیار ماست. کاری نکنید که ما این چاشنی‌ها را آتش بزنیم و کشورتان را به مشکلاتی مبتلا کنیم که نتوانید حل کنید.» گفت: «منظورتان مسلمانان شوروی هستند؟» گفتم: «بله.» گفت: «چشم!» گفتم: «گم‌شو. برو بیرون!» این ملاقات اولم با سفیر شوروی بود. از این‌که این حرف را به آنها زدم ناراحت شدم، ولی تمام شد. امام گفت من هم انجام دادم.

بلافاصله خدمت احمدآقا رفتم و گزارش را به ایشان دادم ایشان هم به اطلاع امام رساندند. امام هم خندیدند و گفتند این به نفع انقلاب بود. دو هفته بعد وزارت خارجه زنگ زدند که سفیر شوروی اجازه ملاقات می‌خواهد. با همان افسر سیاسی آمد. دم در ایستاد. پرسید: «بایستم یا بیایم داخل؟» گفتم: «بیا داخل!» نزدیک میزم آمد. یک صندلی کنار میز قرار داشت. باز هم ایستاد. گفت: «بنشینم؟» گفتم: «بنشین.» نشست. برایش چای آوردند. کاغذی در آورد و گفت: «من پیغام شما را عیناً بدون هیچ حذفی به رهبران شوروی ابلاغ کردم و آنها این پیغام را بسیار عالی ارزیابی و توصیف کردند و گفتند اگر از آقای رفیق‌دوست دعوت کنیم به شوروی می‌آیند یا نه؟» گفتم: «خیلی دوست دارم به مسکو بیایم، ولی اختیارم دست امام است. من از ایشان اجازه می‌گیرم. اگر اجازه دادند می‌آیم.»


کد مطلب: 25861

آدرس مطلب :
https://www.baharnews.ir/news/25861/سفير-شوروي-گفتم-گم-شو-برو-بیرون

بهار نیوز
  https://www.baharnews.ir