اصطلاح «دولت آزاری» را بر سیاق «مردم آزاری» و از این رو به کار میبریم که احساس میشود اینها از سر عادت و ناتوانی از ترک آن است که دست به برخی رفتارها میزنند. یک روز وزیر خارجه آماج حملات است ، روز بعد سراغ وزیر ارشاد میروند و از او میخواهند فرهنگ آسیب دیده از رواج دروغ و تهمت در سالهای گذشته را یک شبه اصلاح کند و سپس وزیر علوم و بعد ، وزیر آموزش و پرورش و ... سوژه این دولت آزاری میشود. البته که انتقاد حق همه است. البته که در برخی سیاست ها اشتباهاتی وجود دارد و البته که نقد بهتر از بسیاری ستایش هاست. اما اینجا نه از "نقد" که از "پدیده دولت آزاری" سخن می گوییم. به این معنی که انگار، صرفِ آزار هدف است. چرا که تا سوژه تازه ای پیدا می کنند قبلی را رها میکنند.
میگویند فردی سرش را به دیوار میکوفت و بعد همان سر را در میان دستها میگرفت. به او گفتند اگر سرت را به دیوار نکوبی دیگر نیازی هم نیست برای رهایی از درد آن تلاش کنی! پاسخ داد: نمیدانید وقتی سرم را به دیوار نمیکوبم چه احساس آرامشی دارم!دولت آزاران نیز احتمالا دچار همین گرفتاری شدهاند. شاید به مواقعی میاندیشند که گریبان کسی را نمیگیرند و برای آن آرامش، خودشان و مردم را به دردسر میاندازند.
نگاهی سریع به واژگانی که به کار میگیرند نیز نشان میدهد که شیفته چه هستند: توقیف، برخورد، انحلال، تعطیل و هرآن چه از نبودن و برچیدن حکایت کند و آن قدر کار «سلبی» انجام دادهاند که هر امر «ایجابی» برای آنها مشکوک و توطئه آمیز جلوه میکند. وزیر ارشاد را با رمانهای توقیفی ونه مجوزهای صادره قضاوت میکنند و وزیر خارجه را با مواجهه مستمر با دنیای خارج و نه توسعه روابط و وزیر علوم را با هر کاری که انجام ندهد و ... در واقع وزیر خوب ارشاد وزیری است که مجوز ندهد و وزیر خوب خارجه وزیری که رابطه بر قرار نکند. اگر چنین باشد چه نیاز به وزیر و وزارتخانه؟
گویی هر که میخواهد دهانی باز کند و کلمهای بنویسد ابتدا باید از این جماعت اجازه بگیرد و انگار، آنان سپید پوستانی هستند که با منطق دوران آپارتاید برای دیگران یا همان سیاه پوستان تصمیم میگیرند. این در حالی است که هشت سال تمام فرصت داشتند هر گُلی که میتوانند به سر مردم بزنند، و نزدند مگر؟! دردا و مصیبتا که از پدیدههای مه آفرید و بابک زنجانی و مُردن مردم از بی دارویی و آلودگی هوای ناشی از بنزینهای نامتعارف و ... آن قدر به فغان نمیآیند که از مطالبهای و سخن متفاوتی یا خطای ناخواسته ای در رسانه ای. مردم البته در انتخاباتی که به همه پرسی می مانست به همین رویکردهای آنها واکنش منفی نشان دادند و گفتند نمی خواهیم به نام ما و از جیب ما تصمیم بگیرید. به نام خودتان و با هزینه خودتان تصمیم بگیرید. به چه زبانی باید بگویند تا متوجه شوند؟ آخر با چه زبانی؟
مردمِ گرفتار در غم نان، به پاس نوروز و تحولات سیاسی این روزها لبخند میزنند و از طراوت باران لذت میبرند. اینها اما عبوساند و به هر بهانه روی ترش میکنند. مردم به یک روحانی دل بستهاند اما این مدعیان دفاع از روحانیت، سخنان روحانیِ روحانی را بر نمیتابند. آخر، مگر چه اتفاقی افتاده است؟ از دست دادن بخشی از قدرت - و نه همه آن - تا این اندازه رنج آور است که هر روز به چهره یکی از مدیرانی که آمدهاند ما را از زیر این آوار بیرون بیاورند چنگ میزنند؟ این همه شیفتگی را با داعیه بی توجهی به دنیا و مافیها و تنزه طلبی و توصیه به دیگران، چه کار؟ بیشتر وزیرانی که آماج این حملات قرار گرفتهاند در واقع وزیر نیستند، نیروهای امداد ونجاتاند. داشتند بیرون از دولت زندگی شان را میکردند. آمدند ما را، اقتصاد ما را، فرهنگ ما را و اخلاقیات ما را از زیر آواری که همه را داشت له میکرد نجات دهند. به صورت امدادگر که چنگ نمیزنند!
بد نیست به «دولت آزاران» یاد آور شویم سال پیش در روزهای پایانی اسفند ماه 91 مشکل مملکت قیمت پسته بود و امسال حداقل دغدغه ملی نیست! سال پیش رییس وقت دولت همه همت و وقت و فرصت خود را معطوف به تبلیغ برای رییس دفتر خود کرده بود و تا از مراسم تشییع جنازه هوگو چاوز برگشت نشان درجه یک فرهنگ را به او اعطا و « بهاریِ بهاریِ بهاری» اش توصیف کرد. اسفند امسال عطش دلار و طلا فرو نشسته ولو ارزان نشده باشد. دولت آزاران اما کاری به جامعه ندارند و دنیا یعنی خودشان و شاید باورشان شده آن 10 تا 15 درصد آرا که آنها را به کرسیهایی نشانده همه مردماند.
چرا نمیگذارند آب خوش از گلوی مردم پایین برود؟ تا کی پمپاژ کینه؟ تا کی انتساب هر هنرمند و صاحب فکر به بیگانه؟ تا کی مرگ خواهی به نام آرمان طلبی؟ در القاب امامان مان دقت کنیم. به ترتیب از «عدالت، نیکویی، شجاعت، نیایش، دانش پژوهی،صداقت، کظم و فروخوردن غیظ ، رضایت و خرسندی، بخشندگی، پرهیزگاری و تحمل و هدایت شدگی» حکایت میکند. همه اینها مثبت است. این جماعت اما چرا این قدر غضب آلودند؟ مگر بسیاری از امکانات را فراچنگ نیاوردهاند؟ واقعا اگر بنا بر تقسیم عادلانه باشد سهم بیشتری نصیب میبرند؟
حکایت غریبی شده است. به جای این که تقدیس کنندگان قدرت حامی دولت به عنوان نماد قدرت باشند دیگران باید به آنان یادآور شوند دست از دولت آزاری بردارید. حزب و گروه تشکیل دهید و خود را برای انتخابات مجلس آماده کنید. قاعده بازی را راعایت کنید. برای دیگران هم حق زندگی قایل شوید. سیاه پوستان هم حق حیات دارند! انتقاد حق همه است ، اما آنچه میبینیم انتقاد نیست. فریاد و فغان است که چرا فلان جا و فلان جاه را از ما گرفتید. دولت آزاری است و هنگامی که دولتی بخواهد خواستهای مردم را جامه تحقق پوشاند روی دیگر سکه مردم آزاری. دولت آزاری هنگامی اتفاق میافتد که بهانه موجهی نداشته باشند. وقتی حرفی برای گفتن نباشد برای خالی نبودن عریضه یک روز گریبان این و روز دیگر گریبان آن را میگیرند. همان سری که به دیوار کوفته میشد! مدام سابقه افراد را میکاوند. خداوند ستار العیوب است اما اینها برای خود شان افشا و حتی نسبت دادن آنچه ارتکاب آن محل تردید باشد قایلاند. نعوذ بالله شانی بالاتر از خداوند!
بگذارید زندگی کنیم. موفقیت این دولت در عرصههای دیپلماسی، فرهنگی و اقتصادی به نفع همه است. چه محافظه کاران که میتوانند از ریشه سیاسی حسن روحانی بگویند و چه اصلاح طلبان که انتخاب او را حاصل حمایت خود میدانند و چه اکثر مردم که فارغ از مناسبات سیاسی و به صورت اشراقی دل بستهاند. تقبیح دولت آزاری نه در نفی نقد که در نفی این حجم از کینه است. پمپاژ کینه را متوقف کنید!
اگر داشتند حداقل یکی از آنها از مدیریت های ضعیف 8 سال پیش که باعث بوجود آمدن فسادهای سرسام آور در کشور و ضربه به کشور و مردم شد، انتقادی میکرد... (212777)