این در حالی است که راستگویی به عنوان یک ارزش اخلاقی هم در باورهای دینی مورد تأکید است و هم در آموزههای ملی و تاریخی. دروغگو دشمن خداستضرب المثل آشنای دوران کودکی همه ماست ولی بعدها که بزرگ میشویم، خیلیهایمان تبدیل به همان دشمن خدا میشویم! علت چیست؟ شاید گفته شود که اگر دروغ نگوییم، کارمان راه نمیافتد. این هم دلیلی است! اما خود این وضعیت هم معلول است و ما به دنبال علتها میگردیم.
با ارائه چند تصویر میتوانیم به نمایی کلی از علت این پدیده ویرانگر برسیم.
1 - وقتی وضعیت اقتصادی کشور بحرانی میشود، افراد مجبورند بیش از حد استاندارد کار کنند. پدر به فرزندش قول میدهد که عصر یا آخر هفته او را به شهربازی خواهد برد. اما عملاً مجبور میشود در ساعاتی که باید برای خانوادهاش اختصاص دهد، کار کند و کار کند و کار کند. فرزند منتظر پدر میماند و چشم به در، خوابش میبرد و در تمام مدتی که با شوق، انتظار پدر و شهربازی را میکشد، ناخودآگاه پدر را دروغگویی میپندارد که خلف وعده کرده است. میدانیم که پدر و مادر، قهرمانان دوران کودکی همه انسانها هستند. وقتی تصویر قهرمان، با دروغ عجین شود، کودک نیز به خود اجازه میدهد دروغ بگوید. اگر اوضاع عمومی اقتصاد مساعد بود، پدر میتوانست به وعدهاش عمل کند اما او کار میکند و فرزندش فکر میکند که او دروغ ميگوید. این یک مثال ساده است از شرایطی که پدر،واقعاً در صدد دروغگویی نیست و خودش هم قربانی است. حال تصور کنید وضعیتی که را پدر یا مادر تعمداً دروغ بگویند.
2 - یک بار رئیس جمهور سابق ایران نزد آیت الله جوادی آملی رفت و ماجرای هاله نوری که در سازمان ملل او را در بر گرفته بود را با او در میان گذاشت. آیت الله، بسیار مؤدب و متین، ماجرای مرد عربی را تعریف کرد که برای فریب اسبش،دامنش را به گونهای گرفته بود که گویا داخلش علوفه،ریخته است و حال آن که علوفهای در کار نبود و اسب به هوای غذا،دنبال مرد میرفت. وقتی پیامبر این وضعیت را دید،به او فرمود که حتی به حیوان هم نباید دروغ گفت.
چند روز از این ملاقات گذشت و فیلم آن در اینترنت منتشر شد. از آن تاریخ تا مدتها بعد،رئیس جمهور وقت، به کرات آنچه را مردم به چشم دیده بودند را انکار کرد و گفت که چنان حرفهایی را نزده است. حتی سخنگوی وقت دولت نیز فیلم را مونتاژ شده خواند و تهدید کرد که علیه کسانی که آن را منتشر کرده بودند، شکایت خواهد شد! بعدها،دفتر آیت الله جوادی آملی،اصالت آن فیلم را تأیید کرد.
این تنها یکی از نمونههایی بود که مردم از مسوولانشان دروغ شنیدند. حال بماند کرور کرور وعدههایی که میآیند ومیروند و هیچگاه عملی نمیشوند تا قبح دروغ بشکند. وقتی مردم میبینند که که برخی از مسؤولانشان به راحتی دروغ میگویند و بر دروغشان اصرار هم میکنند، ناخودآگاه دروغهای خودشان را هم موجّه میانگارند.
حدود دو سال قبل، یکی از افسران راهنمایی و رانندگی تعریف میکرد که وقتی به یک راننده گفته چرا از چراغ قرمز عبور کردی؟ پاسخ شنیده :وقتی رئیس جمهور کشورم همه قوانین را زیر پا میگذارد، چه میشود که من هم یک چراغ قرمز را نادیده بگیرم؟روایت الناس علی دین ملوکهم بسیار حکیمانه است. مردم، هم در قانونمداری و هم در راستگویی و دروغگویی، آگاهانه یا ناخودآگاه،تابعی از مسوولان شان ميشوند.
3 - برخی مقررات جاری کشور رسماً مردم را به دروغگویی وادار میکنند. بانکها و موسسات اعتباری، برای دادن وام، شرایطی دارند از جمله این که باید مبلغی را سپرده گذاری کنید. این کار را میکنید و موعد وامتان فرا میرسد. شما وام را برای کاری مثل تسویه یک بدهی یا برای رهن کردن یک آپارتمان میخواهید اما رئیس بانک ميگوید در فرم درخواست باید بنویسیدجهت خرید خودرو. شما مینویسید در حالی که میدانید دروغ است،رئیس بانک و کارمندی هم که کارهای بانکی وام را انجام میدهد هم میدانند که دروغ است. بازرس بانک هم میداند که خرید خودرویی در کار نیست. هیات مدیره و مدیرعامل بانک هم میدانند که آنچه در فرم نوشته میشود،دروغ است. بانک وامی میدهد و سودی میستاند و وام گیرنده هم وام را به زخم زندگیاش میزند ولی در این وسط،یک دروغ بیهوده هم ثبت و ضبط میشود.
4 - شما در نماز جماعت محلهتان شرکت ميکنید؟؛ این سؤالی است که در بسیاری از مصاحبههای استخدامی در نهادهای دولتی پرسیده میشود. بسیاری هم پاسخ مثبت میدهند و حال آن که این گونه نیست. برای این که در مصاحبه هم کم نیاورند، قبل از آن اطلاعاتی مانند این که امام جماعت کیست؟ را به دست میآورند! زیرا اگر در مصاحبه صادقانه بگویند نه،شرکت نمیکنم، امتیاز منفی دارند. بنابراین ترجیح میدهند دروغ بگویند تا امتیازشان افزون شود.
واقعاً چه نیازی به این سوالات و نظایر آنها در فرمهای استخدامی و مصاحبهها و ... وجود دارد و چرا مردم را در موقعیتی قرار میدهند که برای کسب امتیاز، دروغ بگویند و در اسناد اداری، ثبتش کنند؟ فراموش نمیکنم که سالها قبل،مردم تعداد درهای مسجد جامع شهرشان را حفظ کرده بودند زیرا در چند مصاحبه استخدامی، مصاحبه کننده برای این که مچ مصاحبه شوندهای که مدعی شرکت در نماز جمعه بود را بگیرد،از او پرسیده بود: شما که به نمازجمعه میروی، مسجد یا مصلی چند در دارد؟! این قبیل کارها، دروغ گفتن را ابتدا به یک امر اضطراری و سپس به یک عادت تبدیل میکند. این که افراد ناگزیر شوند خود را غیر از آنچه هستند معرفی کنند، نهادینه سازی دروغ در درون افراد است.
آنچه ذکر شد، تنها بخشی از دلایل پرشماری است که باعث شده دروغ در جامعه ما گسترش یابد و اعتماد عمومی در همه سطوح،به نازل ترین حد خود برسد. البته ناگفته نماند که هنوز راستگویی هم زنده است ولی دروغ،حتی اندکش هم مهلک است. دروغ،کلید صندوق زشتیهای دیگر است و اگر در جامعهای شیوع پیدا کند، پشت سرش، ریاکاری، خیانت در امانت،دزدی و اختلاس،بی عفتی، لاابالی گری و ...هم میآید. بر همه ماست که ابتدا، خود را ملزم به راستگویی کنیم و سپس بدان حد که از دست مان بر ميآید، صداقت را ترویج دهیم چه آن که در غیر این صورت، خودمان هم در منجلاب جامعهای که به دروغ و عوارض بعدی گرفتار شده، غرق خواهیم شد.