به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۳۰ - ۱۵:۱۹
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۸ ساعت ۰۹:۴۶
کد مطلب : ۷۱۶۷۶
کودکی ساده کودکان دهه شصت و نوستالژی های آن

بچگی ها ما کجا و بچگی این ها کجا!

گروه جامعه: امروزه تبلت، انیمیشن و کنسول های بازی تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر از زندگی و تفریح کودکان شده اند.کودکانی که دیگر فرصت کافی برای پرداختن به تمام سرگرمی ها را ندارند و باید برای بازی کردن نیز برنامه ریزی و زمان بندی کنند.
بچگی ها ما کجا و بچگی این ها کجا!
این روزها اگر به خانه دوستان و آشناهایی بروید که صاحب فرزندان خردسال هستند،‌ به طور حتم با صحنه هایی جالب توجهی رو به رو می شوید و با خود فکر می کنید:"بچگی ها ما کجا و این ها کجا..". امروزه تبلت، انیمیشن و کنسول های بازی تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر از زندگی و تفریح کودکان شده اند.کودکانی که دیگر فرصت کافی برای پرداختن به تمام سرگرمی ها را ندارند و باید برای بازی کردن نیز برنامه ریزی و زمان بندی کنند.

با یک حساب سرانگشتی می توان متوجه این موضوع شد که دوران کودکی ما کودکان دهه شصت و هفتاد، کمترین شباهتی به دوران کودکی آن هایی که پس از دهه هشتاد پا به دنیا گذاشتند ندارد. آ‌ن روز ها نه تبلتی وجود داشت، نه اینترنتی و نه موبایلی. تمام خوشی کودکی ما خلاصه در چیز های ساده می شد. به عنوان مثال یخمک، بستنی ها دوقلو، شیرکاکائو های شیشه ای و صد ها چیز ساده دیگر که در آن دوران می توانستند ما را تبدیل به شادترین کودک دنیا کنند.

اکنون "سی دی" و "دی وی دی " تبدیل به جزیی جدایی ناپذیر از زندگی مردم و حتی کودکان شده اند. به هر مغازه ای که بروید می توانید انیمیشن های متنوعی خریداری کنید. شاید ده سال دیگر یا حتی پنج سال دیگر به فرزندان خود بگوییم که ما وسایلی که آن ها در اختیار دارند را حتی در خواب نیز نمی دیدیم، به احتمال زیاد ما را با انسان های غارنشین اشتباه خواهند گرفت. کودکی ما با خنده به شیطنت های کلاه قرمزی و انتظار های یک هفته ای برای به گل رسیدن شوت های سوباسا و دوستانش گذشت. برای کودکان این دوران به هیچ عنوان شادی ما در هنگام آغاز برنامه کودک قابل درک نیست.

برنامه کودک که تمام می شد، از خانه بیرون می زدیم و با همسایه ها مشغول بازی فوتبال می شدیم. نهایت تکنولوژی در آن زمان، محدود به پاره کردن دل یک توپ پلاستیکی و قرار دادن یک توپ دیگر در دلش بود،‌آن طور که آن روزها می گفتیم، دولایه کردن توپ. الان که در کوچه و خیابان ها قدم می زنیم، بزرگترین اجتماعی که می توانید ببینید، گربه هایی هستند که دور یکدیگر جمع شده و هر لحظه امکان دارد با هم دعوا کنند. بچه ها نیز در خانه نشسته اند و با کنسول های پلیس استیشن و اکس باکس خود بازی می کنند. کنسول های بازی امروز تبدیل به قسمتی بسیار عادی از اتاق بچه ها شده اند. فیلم ها و انیمیشن ها دانلود می شوند و تبلت ها در گوشه ای از خانه رها شده اند.

یک لحظه این خانه را با خانه هایی که ما در آن ها بزرگ شدیم مقایسه کنید. یک زمانی بود که کنسولی که ما آن را با نام آتاری می شناختیم، نهایت گرافیک و سرگرمی بود. هر کسی هم صاحب آن نبود. عده معدودی این کنسول را خریداری کرده بودند و هر روز با خواهش و تمنای دوستان خود برای استفاده از آن مواجه بودند. جلو تر که رفتیم کنسول های سگا و نینتندو به بازار آمدند. با این که تصور می کردیم دیگر بیشتر از این گرافیک بازی ها نمی تواند پیشرفت کند، با این وجود، بازی کردن با آن ها نیز محدودیت های خود را داشت. آن روز ها که مثل امروز نبود که از هر جایی بتوان بازی تهیه کرد. باید به پدران خود التماس می کردیم که ما را به میدان توپخانه ببرند تا بتوانیم بازی بخریم و به نوعی از خوشحالی بمیریم.

اگر می توانستیم در مدرسه نمرات خوب کسب کنیم، والدینمان کارتون های ضبط شده در نوارهای "وی اچ اس" را برایمان خریداری می کردند. از آن پس با انیمیشن هایی آشنا شدیم که کیفیت و داستانی به مراتب بهتر از نمونه های شرقی داشتند. علاالدین،سیندرلا، سفید برفی و شیر شاه این گونه به زندگی های ما وارد شدند و کودکی ما را بسیار شیرین تر از پیش ساختند. کودکان هر روز این نوار ها را در داخل پخش کننده می گذاشتند و تا آخر می دیدند. پخش کننده های زمان ما به حدی پیشرفته بودند که نمی توانستند فیلم را عقب و جلو ببرند. برای این کار لازم بود نوار را داخل دستگاه هایی که عمدتا شبیه ماشین بودند گذاشت تا خودرو های عزیر با سرعتی خیره کننده این وظیفه خطیر را انجام دهند. یک لحظه تصور کنید به فرزندان خود بگویید که ما یک وسیله غول پیکر تنها برای عقب و جلو بردن نوار های " وی اچ اس" داشتیم، به احتمال زیاد می خندند و به هیچ عنوان حرف ما را باور نخواهند کرد.

روزهای اول سال که برنامه کلاه قرمزی از تلویزیون پخش می شود، تصور عموم این است که این برنامه برای کودکان ساخته شده است، بله درست است. اما چه کودکانی؟ نه آن کودکانی که عاشق شاهزاده السا و آنا هستند و دسته های کنسول از دستشان نمی افتد. برای کودکانی که با کلاه قرمزی بزرگ شدند. کلاه قرمزی نوستالژی زمان ما است، آینه ای از دوران کودکی ما،‌ دورانی که به یافتن شیرینی های مخفی شده در خانه و دیکته نوشتن و فوتبال بازی کردن گذشت. کلاه قرمزی و دوستانش هیچ وجه اشتراکی با کودکان امروزی ندارند. آن ها درست همانند روزهای گذشته ما رفتار می کنند و گویی مسافران زمان هستند. آن ها لیوان یک بار مصرف و پارچه بر سر چوب می گذارند و اسب سواری می کنند، شب ها با صدای قصه خواندن آقای مجری به خواب می روند، شیرینی های خانه را پیدا می کنند و توبیخ می شوند.

الان هر چیزی برای کودکان و فرزندان ما در دسترس و حاضر است. انیمیشن ها به محض انتشار دانلود می شوند، بازی ها در روز عرضه خریداری می شوند و پدر و مادر ها دیگر شیرینی ها را از بچه ها مخفی نمی کنند. ما ساده بودیم و همه چیز را باور می کردیم،‌ آقای پستچی که برایمان هدیه می آورد را از ته دل دوست داشتیم و تمام داستان ها و بهانه های عجیب والدینمان را می پذیرفتیم. اگر جرات دارید آن بهانه ها و داستان هایی که پدران و مادران ما می گفتند را به کودکان امروزی بگویید. انشالا که موفق می شوید.

دو سال پیش در روز های عید بود که برای تعمیر یکی از لوزام الکترونیکی به مجتمع کامپیوتری پایتخت رفتم. به هر مغازه ای که سر می زدم، همه مشغول دیدن کلاه قرمزی بودند. میخکوب شده بودند و کمترین توجهی به مشتری نمی کردند. آن ها جوانانی بودند که در کودکی با کلاه قرمزی هم ذات پنداری کرده بودند و امروز با دیدن او و دوستانش، آرزو می کردند که ای کاش می توانستند به همان دوران بی دغدغه باز گردند .
مرجع : ایسکانیوز