سیاست، عرصهي کلان روایتها، ذهنیتها و هویتهاي مشوش، انجماد و تصلب شرایین فکری و خودحقمطلق پنداری نیست، سیاست، میدان برزمین افتادن و برخاستنها و پیشرویها و کوتاه آمدنها و تهمت و اهانت شنیدن هاست، سیاست عرصهي صبر و بردباری و تامل است...
محمدآزاد جلالیزاده
گروه سياسي: در تاریخ معاصر ایران و در کنش – واکنشهاي سیاسی و اجتماعی این سرزمین اتفاقات بسیار روی داده که شایستهي انتساب لقب "عجیب و غریب" هستند، وقایعی که شاید برای حاضران آن دوران به بداهت جمع و تفریقهاي ریاضی بوده باشد، اما برای نسلهاي بعدی چیزی جز حیرانی و انگشت به دهان برگرفتن ثمرهاي دیگر نداشته است.
انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و وقایع بعد از آن بی شک در زمرهي یکی از نوادر کنش – واکنشهاي بین دولت – ملت در ایران معاصر بوده است که بی شک صفت "عجیب و غریب" دقیقاً به قامت آن راست ميآید، انتخاباتی که به یکی از پرچالشترین پدیدههاي ساختار سیاسی – اجتماعی معاصر پدید گشت و فوتونهاي ساطع شده از آن تاکنون به دورهي خلا انرژی خویش برنگشتهاند و آیندگان نیز بسیار از آن خواهند گفت.
شکافهاي اساسی بین راست و چپ «که پیش از آن سعی بر آن بود که حداقلی از حرمتها بینشان رعایت شود» توسط راستهاي نوینی که اخلاق را به کل به دامگه سیاست برده و فرمان و دندهي ماشینشان را در جادهي یکطرفهي سیاست ایران کنده بودند! ایجاد شد و کار را به جایی رساند که انقلابیون سابق عملاً و علناً چنان در روی یکدیگر ایستادند که جملهي قصار " انقلاب فرزندان خود را ميخورد"، به "فرزندان انقلاب یکدیگر را ميخورند!" تبدیل گشت.
در این وانفسا و در میان شدیدترین برخوردهای سیاسی و اجتماعی طیفهاي موافق و مخالف نتایج انتخابات به هزاران دلیل آشکار و پنهان که جای بحثشان در این مجال و مقال نیست، رادیکالیسم چنان اوجی گرفت و مسابقهي النصربالرعب از طرف راستهاي افراطی و چریک بازیهاي ذهنی و عینی چپ هایی که سازش را مترادف تسلیم و همه چیز را از دست دادن ميپنداشتند مجالی برای میانه گرایی و میانجی کردن از طرف عدهاي فراهم نیاورد و آن شد که دیدیم و شنیدیم و آش آنقدر شور شد که نخست وزیر محبوب امام و یاور و همراه مستضعفان و رییس مجلس محبوب خانوادههاي شهدا و ایثارگر و شیخ اصلاحات روانهي حصر شدند بی آنکه حکمی در این مورد برای آنان صادر شود.
یکی از بدترین آفتهاي روانشناسی ما ایرانیان بویژه فعالان عرصههاي گوناگون و سرآمدان، داشتن ذهنیت مشوش (که من آن را ذهنیت شاعرانه مينامم) است، ذهنیتی مشوش و شاعرانهاي که برای بحثهاي شبنشینیهاي شبانه و یا حضور و فعالیت در دنیای مجازی برای بی محابا تاختن بسیار به کار ميآید، اما در عرصهي فعالیتهاي سیاست و بازیهای سیاستورزانه به کار نیامده و تبدیل به هویت مشوش ميشود.
وقتی فرد یا جریان و گروهی دچار هویت مشوش و شاعرانه ميشود دادههاي تحلیلی را به عرصهي خیال و شاعرانگی ميبرد و عاشقانه ميسراید و یا آنگه دچار توهم شود، به عرصهي حماسه و حماسه گرایی نزدیک ميشود و به مکانیسم دفاعی " واقعیت سازی " بدل ميشود، و دادههاي خیالی ذهنی برایشان بدل به واقعیت ميشود "101 مکانیسم دفاع روانی، جرومبلکمن "، و آن ميشود که نباید و نشاید...چرا که در عرصه سیاسی میدانداری با دادههاي واقعی و تحلیلهاي بیرحمانه و متضاد با مي و معشوق و ساغر و...! است.
یکی از پیامدهای ذهنیتی اینگونه آن است که در عرصهي سیاسی و اجتماعی، در نزد ایرانیان تا کسی چون حلاج بر سر دار نرود و یا خود و خاندانش را به خاک و خون نکشاند، قهرمان نمیشود! و بازی در میدان و صفحهي شطرنج سیاسی، به سازشکاری و ریاکاری متهم ميشود و چریکبازی ذهنی یا عینی بر سیاست بازی و سیاستورزی افضلتر ميگردد و آن ميشود که وقتی بحرانی پیش ميآید کسی حاضر به کوتاه آمدن نیست و حرف مرد را یکی ميپندارد!، چرا که از آن نگران آنست که از طرف افکار عمومی، متهم به دشمنی با ملت و سازشکاری گردد!...
اما در حرکتی بر خلاف رویهي معمول روانشناسی ایرانیان! و در اقدامی مبارک، محمدرضا خاتمی – دبیرکل سابق جبههي مشارکت – با وجود آنکه از طرف همان دار و دستهي تندرو، تشکل متبوعش به محاق انزوا و انحلال رفته است، در مصاحبهي اخیرش با روزنامهي اعتماد یکی از بهترین موضعگیریهاي سیاسی و فارغ از ذهنیتی شاعرانه ارایه داده است و از بخشش و گذشت از حق اصلاحطلبان در 88 سخن رانده است و عنوان نموده که «از طلب 88 گذشتیم (روزنامه اعتماد 10 آذرماه 92)»، و آمادگی اصلاحطلبان را برای بازگشت به میدان سیاستورزی فارغ از تندرویهاي مرسوم را اعلام کرده است. امری که بایستی با رویی باز از طرف همهي عقلای جناحها و دستههاي گوناگون برای بازگشت آرامش اساسی به کشور مورد توجه و پذیرش قرار گیرد.
الغرض:
مسئلهي رفع حصر مهندس موسوی و همسرش و نیز شیخ مهدی کروبی از آن زمان که شیخ دیپلمات و تیم اعتدالگرا و تدبیرورزش در مورد آن در ایام انتخابات داد سخن راندند و بویژه پس از پیروزی گفتمان اعتدال محور در انتخابات اخیر وارد فاز جدیاي شده و تقریبا در تمام محافل مجازی و حقیقی و آشکار و پنهان مورد بحث و فحص است، اما نکتهاي مهم که در این میان بایستی مورد مداقهي جدی قرار گرفته ولی عمداً یا سهواً داخل پرانتز فراموشی گذاشته ميشود آنست که اگر رفع حصر صورت گیرد بعد از آن چه ميشود؟ بنا بر سنت دیرینهي روانشناسی اجتماعی ما ایرانیان که مبتنی بر رفتارهای تکانهاي و آنی و استفاده از راه حلهاي سهلالوصول و دم دستی است بسیاری را دیده و یا از فراوان افرادی شنیدهام که فعلاً رفع حصر صورت گیرد تا ببینیم چه ميشود؟!
بحث اصلی آنست که اگر افراد محصور، رفع حصر شوند و در بیرون امکان هیچگونه فعالیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... نداشته باشند در اینصورت فایدهي اصلی رفع حصر چیست؟ و آیا تبدیل رفع حصر به حصر رفع مشکلات کنونی را حل خواهد نمود؟ نگارنده را باور بر آنست که در این میان برای بازگشت دوباره انسجام ملی و وحدت همگان برای پیشرفت ایران یک ساختار شکنی و حرکت ایثارگرانه کلی از طرف بزرگان لازم است.
ساختارشکنی به این معنا که فارغ از بحث مقاومت حماسی و کارهای حماسی و قهرمانبازی و قهرمانپروریهاي مرسوم ما ایرانیها، و با گذار از ذهنیتی شاعرانه و خیالی به تحلیل دقیق ساختار خرد و کلان قدرت سیاسی کشور، سه طرف اصلی موضوع حصر هماهنگ با هم مسئله را حل نمایند.
طرف اول که رهبری نظام به عنوان فرد اول تصمیم گیر کشور، که ارادهي ایشان برای حل این مسئله ضرورتی گریزناپذیر است، طرف دوم دولت اعتدالی که با پیگیری موضوع باید نقش میانجی و واسطهگر را ایفا نماید و طرف سوم محصوران هستند که بایستی فارغ از بسیاری مسایل علناً اعلام نمایند که کوتاه آمده و مسایل مربوط به انتخابات 88 را پیگیری نمینمایند و در درون چهارچوبهاي نظام خواهان فعالیت مسالمتآمیز حزبی و مطبوعاتی و... هستند و این اطمینان خاطر را از طریق واسطهي دولت به رهبری انتقال دهند.
موسوی و کروبی از سرمایههاي اصلی اصلاحطلبی ایران معاصرند و نبایستی تسلیم عدهاي آتشین مزاج پوپولیست این سویی یا آن سویی! شوند. بحث آن است که اپوزیسیون و تندروان راستگرا و یا چپگرای داخل کشور برآنند با پرتاب آنان به گرداب و باتلاق رادیکالیسم– حالا از هر نوعش – و با از بین بردن مجازی یا واقعی آنان جریان مطبوع خویش را عمری دوباره بدهند، و میخواهند آنان را به قربانگه نردبان منیت خویش و گروههایشان برند، امری که شاید در ظاهر موفق به انجام آن شدهاند. اما موسوی و کروبی متعلق به همین انقلاب و همین نظام و همین چهارچوبند و فارغ از این چهارچوب نمیتوانند کاری از پیش ببرند.
مسئلهي رفع حصر در صورتی به معنای واقعی حل خواهد شد و به حصر رفع منجر نخواهد شد که مسئله از حالت بحثهای عرصههاي فیسبوکی و مجازی، تئوریک و هل من مبارز طلبیدن و نگاه حقیقتطلبانه به سپهر سیاست خارج شده و به موضوعی عملیاتی، فایده انگارانه و مصلحتگونه تبدیل شود. پروژهي اصلاحات در ایران و اصلاح طلبی در ایران بسیار پرهزینه تر از دیگر حرکتهاست. یکی از هزینههایش آنست که همهي آنانی که دل در گرو اصلاحات دارند به صورتی گشتالتی و کلی در خدمت اصلاحات باشند و حرکات و شعارهای فردی را به گوشهي رینگ برانند، بر سر دار رفتن را برای حقیقت در عرصهي سیاست را ترویج نكنند و روایتهاي کلان آزموده و غلط در پس ذهن خویش را مروری دوباره ننمایند.
سیاست، عرصهي کلان روایتها، ذهنیتها و هویتهاي مشوش، انجماد و تصلب شرایین فکری و خودحقمطلق پنداری نیست، سیاست، میدان برزمین افتادن و برخاستنها و پیشرویها و کوتاه آمدنها و تهمت و اهانت شنیدن هاست، سیاست عرصهي صبر و بردباری و تامل است...
کنون زمان کوتاه آمدن بزرگان و اقناع بدنهي همراهان اصلاحات برای بازنگری در استراتژی و تاکتیکهاي بعضا نادرست است، کنون زمان آنست که همه اندکی از شاعرانگی و حماسهگونگی خویش بکاهیم و پردههاي خیالات از چهره برگیریم و با واقعیات ساختار نرم و سخت قدرت در ایران کنار آییم.
به شخصه به عنوان فعالی اصلاحطلب، موسوی و کروبی را نه حلاجوار ميخواهم و نه حتی امیرکبیروار و مصدقوار ... من موسوی و کروبیاي اصلاحطلب ميخواهم که خود و نیروهایشان در دولت و مجلس و بخشهاي مختلف نظام حضور داشته باشند و به هر طریقی که ممکن است سیاستورزی نمایند، من ترمیناتور و قهرمان نمیخواهم، من آدمهای واقعبین و همراه با واقعیت ميخواهم که اندکی و تنها اندکی این زمین فسونزدهي تاریک را روشنایی بخشند.