مهدی رحیمیراد
از اوایل آبان ماه بحث رئیسجمهور بعدی آمریکا همه جا نقل محافل شده بود. هر کس نظر خودش را بیان میکرد. بعضیها با شاهد آوردن چرخشی شدن انتخابات مابین دموکراتها و جمهوری خواهان در طول این چند دهه اخیر میگفتند خب نوبت ترامپ جمهوری خواه است دیگر! برخی دیگر بدون توجه به بافت اجتماعی و تاریخی دولت و علی الخصوص جامعه آمریکا بیرون از گود نشسته و دستور لِنگش کن میدادند و همچنان تحلیل هایی میکردند که تن بزرگان علوم اجتماعی و سیاسی در گور میلرزید!
دستهای دیگر با توجه به اتفاقات داخل کشورمان، انتخابات آمریکا را پیش بینی میکردند تو گویی به درجات عالی شهود رسیده بود! میگفتند چون در حال حاضر دولت ایران تندرو نیست پس دولت آینده آمریکا هم تندرو نخواهد بود و پس خانم هیلاری کلینتون حتما رای خواهد آورد. چون او دموکرات است و در قاموس دموکراتهای آمریکا جنگ، فساد و بی اخلاقی نیست! گروهی دیگر پا از این فراتر نهاده نتیجه را به سود دموکراتها پایان یافته تلقی کرده نتایج آن را تحلیل میکردند و گلستان و بوستانی در روابط آینده ایران و آمریکا میدیدند!
اما در حالی که این تحلیلها انجام میشد و تا شب قبل از آن همه از پیروزی هیلاری کلینتون نامزد جهموری خواهان خبر میدادند چه شد کهترامپ نامزد جمهوری خواهان پیروز شد؟ به اعتقاد نگارنده اینترامپ نبود که نتیجه انتخابات را به نفع خودش رقم زد، درحالی کهترامپ سابقه فعالیت جدی و مهم در امور سیاسی نداشته و بررسی شخصیت آن یک گاو چران یا هوچی گر را بیشتر به ذهن متبادر میسازد تا یک سیاستمدار و رئیس جمهور یک کشور. آنچه که موجب پیروزیترامپ شد دغدغه خاک و زمین و القای حس بازگشت به دوران شکوه بود که سیل رأی دهندگان را به سویترامپ کشاند. این حسی است که در بین رأی دهندگان آمریکایی بود که امروزه از دوران طلایی عزت و افتخار گذر کردهاند و به ضعف و انحطاط کشیده شدهاند و حتی سیستم سیاسی آنها در آستانه فروپاشی است.
در حالی که هیلاری کلینتون ارتباط قویتری با بخش روشنفکر و چهرههای شاخص آمریکایی داشت و سعی میکرد از قِبَل آنها برای خود سرمایه اجتماعی ایجاد کند و بتواند طرفداران آنها را با خود همسو کند،ترامپ بهترین راه پیروزی را ارتباط مستقیم با بدنه اجتماعی از طریق شعارهای پوپولیستی میدانست. دولت آمریکا که به واسطه چند دهه جنگ و کشمکش در سطح بین المللی که همیشه یک سوی آن آن بوده است و در مسائل خارجی بیشترین فعالیت را داشته است نتوانسته بود با مردم و لایههای اجتماعی مختلف ارتباط تنگاتنگی برقرار سازد. شعار بازگشت به آمریکا قدرتمند وآمریکا برای مردم آمریکا یعنی این که آمریکا در طول این چندسال و دهه ضعیف گشته و این ضعف جایگاه آن را متزلزل ساخته است.
نگارنده هم میتواند بگوید بازگشت به کشوری قدرتمند، رفع بیکاری، حقوق مکفی، مسکن و...با کمی تفکر و آشنایی با دانش توسعه میتوان گفت همه این هاکذب محض است. مگر بنده منجی هستم و یا توسعه در چهار سال رخ میدهد آن هم بدون برنامه و صرفا با گفتن و شعار دادن... این یعنی پوپولیسم. شعار great again make America پوپولیسم است و شعاری سطحی اما ایده الیستی در راستای دلخوشیهای عامه مردم که هیچ جای نقادی وتردید باز نمیگذارد.
نه تنها در دولت آمریکا بلکه در هر دولتی اگر نامزدی ادعای توسعه و یا بهبود وضع معیشتی مردم را در طول چهار، شش یا هشت سال نماید، خواه ناخواه در دام پوپولیسم افتاده است. پوپولیسم برنامه محور نیست بلکه پیام محور است. شعار محور است و در نازلترین سطح از درک سیاسی قرار دارد. بعد از انگلستان و حالا آمریکا باید منتظر پیروزی پوپولیسم در سایر کشورها مانند فرانسه، ایتالیا و... بود. پوپولیسم قلبها را تسخیر و عقلها را زایل میکند. راحتترین راه رسیدن به قدرت از دروازه پوپولیسم است. پوپولیسم همچنان کار میکند...