امیررضا مافی
این روزها و حوادث پیش تر، به ما نشان داده که یکی از بزرگترین نقاط ضعف فرهنگی ما، عدم فهم تاریخی و جایگزین کردنش با حوادث مفهوم و محدود تاریخی است. ما همواره در جریان امور واکنش نشان میدهیم و به راحتی پس از تخلیه خود، بی آنکه آن امر را به خاطر بسپاریم، یا در تحلیل ها و نقادی هایمان آن را لحاظ کنیم، به زباله دان ذهنمان ميفرستیم.
ما از تاریخ جز کورش و داریوش چیزی نمی دانیم و نمیخواهیم بدانیم و حتی آنچه را در تجربه زیستهمان سپری کردیم، به راحتی فراموش ميکنیم. ما در انگاره های ایدئولوژیکمان، جز قصه های کربلا،آن هم به شکل کلی چیز دیگری به خاطر نداریم و فقط برای آن ميگرییم. ما به جای عزاداری بر جهل، برای زخم سوگواری ميکنیم و اصلا نمی دانیم فهم تاریخی چیست.
این نافهمیها، به شدت برای قدرت ها در همه ادوار خوشایند بوده، چرا که بواسطه عدم آن در میان ملت، تاریخ را هرگونه که ميخواهند قرائت ميکنند و گاه قرائت ها را تغییر ميدهند و ما بیآنکه اصلا توجهی داشته باشیم، مدام به قرائت نو تن ميدهیم، یا اگر مخالف باشیم، به کل رد ميکنیم، بیآنکه دلیل پذیرش یا رد موضوع را به نحو تاریخی بدانیم.
ما وقتی تاریخ را نمی فهمیم، قضاوتمان مطلق ميشود؛ یا له ميشویم و یا علیه و به راحتی در دو سر این خط ميتوانیم جابهجا شویم. ما به دلیل عدم فهم تاریخی، تحلیل هایمان، شکلی است و گزارههایی که ابراز ميکنیم، پوچ و توخالی ميشود و چنین است که با هر پدیده ای به شدت هیجان زده، بیفکر و پر هیاهو برخورد ميکنیم و انگار نه انگار که پیشتر چیز دیگری گفتیم و رفتاری مخالف آنچه اکنون عمل ميکنیم انجام دادیم. ما ملت قضاوت های صفر و صد شدیم و همه چیز را بر اساس داده های دریافت شده، نه داده های یافت شده، قضاوت ميکنیم. ما بیآنکه خود در تکاپوی فهم تاریخی باشیم به قرائتها، تن ميدهیم و همواره بی انصاف با مسائل برخورد ميکنیم.
همه چیز یا از فرط خوبی تقدس ميیابد و یا از فرط بدی، شیطانی است. ما هنوز نمی دانیم که فهم تاریخی امکان رفتار و قضاوت منصفانه ميدهد. نمی دانیم که با انصاف ميتوانیم به تعادل و بلوغ برسیم و با انصاف ميتوانیم در تاریخ آینده سیر کنیم. ما به راحتی آدم ها را مطلقا محبوب و مغضوب مينماییم و حوادث را فراموش ميکنیم. چنین است که ما ملت واکنش هاییم. ملتی که مطالبه و نقد و تحلیل ندارد و تنها بر اثر هیجاناتش تصمیم ميگیرد. ما ملت احساسیم، نه عقل، پس حافظه ای نداریم تا گذشته را در اکنون و آینده مان، چونان یک فراشد ببینیم و منصفانه پیش برویم.
بدا که روشنفکران و هادیان جامعه نیز دچار همین عدم فهم تاریخی شدند و هر روز بیشتر از انصاف و تعادل خارج ميشوند و این تسلط افراط در قضاوت و مفهوم سازی به جای فهم، مصیبت کلانی است که مسیر را به طور حتم کور ميکند. در واقع چنین است که جامعه رو به سوی انحطاط و اضمحلال و سقوط پیش ميرود و پیش ميرود.