هوشنگ عطاپور
این روزها، همه نگران هستند؛ هم مردم و هم نخبگان! دلیلش کاملا مشخص است. از بهمن ماه سال گذشته که زمزمههای خروج ترامپ از برجام شنیده شد، در پیش چشم همه مسوولین، اعم از قوه مجریه، مقننه، قضائیه و سایر نهادهای حکومتی، قطار اقتصاد ایران از ریل خارج شد. برنامههای اجرایی دولت برای مدیریت شرایط نامطلوب پیش آمده، منتقدین قوی داشت. دولت اگر در بازار دخالت نمیکرد، صدای منتقدین و بخشی از مردم بلند بود که چرا کاری نمیکنید؟ وقتی به تعیین نرخ دستوری دلار اقدام کرد، همه منتقدین یک صدا گفتند که این نوع مداخله به شکلگیری رانت و فساد منجر میشود، که درست هم بود و یک شبه میلیاردها تومان به جیب مفسدین اقتصادی وارد شد. اصل خدشه ناپذیری بر سیاستهای ارزی دولت حاکم است که عموماً از آن اطلاع داریم: «دولت از بیم عدم اطمینان از آینده، ریسک بازکردن قفل ذخایر ارزی را نخواهد پذیرفت»، پس عطش متقاضیان برای دریافت دلار و سکه هم فرو نخواهد نشست، و به دلیل بازگشت تحریمهای ارزی، سهمیهبندی و تزریق قطره چکانی ارز به بازار ادامه خواهد یافت. واقعیت آن است که اگر روند امور بر اساس پروژهی «تداوم سیاست قهر با ایالات متحده آمریکا» پیش برود، دولت یک راه بیشتر نخواهد داشت و آن تحمیل «اقتصاد ریاضتی به شهروندان» خواهد بود.
پروژهای که در سالهای گذشته هم به عنوان الگوی اقتصادی برای مبارزه با شیطان بزرگ از سوی برخی بزرگان جناح راست به مردم و مسوولین توصیه شده است. چرا دولت چارهای جز اقتصاد ریاضتی ندارد؟ تجربه دو دههی گذشته نشان داده است که وقتی تحریمهای آمریکا نظام پولی و مالی ما را نشانه گرفته است، عملا اقتصاد تک محصولی و وابسته به نفت ما، امکان جذب درآمدهای ارزی خود را از دست میدهد و با شکل گیری تقاضای کاذب و تورم انتظاری، بازار ارز و سکه از کنترل دولتها خارج میشود. وقتی درآمدهای ارزی دولت کاهش پیدا میکند، کسری بودجه به رکود تورمی منجر میشود و بسیاری از مشاغل تولیدی ارزش اقتصادی خود را از دست میدهند. افت درآمدهای مردم، رکود و بیکاری، یعنی فراهم آیی بستر چالشهای اجتماعی!
ظریفی میگفت، «بازار سکه و طلا در ایران به سخنانترامپ، بیش از تغییر رئیس کل بانک مرکزی پاسخ داد و دچار افت شد» . افکار عمومی این واقعیتهای اقتصادی را میبیند و کاملا درک میکند که درمان اقتصاد بیمار ما در کوتاه مدت، توسط دولت و تیم اقتصادی وی ممکن نیست، قطعا در آینده و در صورت داشتن برنامه اقتصادی علمی و اجرای دقیق اصول اقتصاد مقاومتی (افزایش صادرات غیر نفتی، افزایش سهم اقتصاد ایران در بازارهای جهانی، افزایش تولید روزانه نفت خام و. . .)، میتوان مانند سایر کشورها، مانع اجرای تحریمهای سفت و سخت شد. در این شرایط دولت دو راه بیشتر ندارد: مذاکره با آمریکا، یا اتخاذ سیاست اقتصاد ریاضتی. مذاکره با آمریکا با طراحی خاص و داشتن دستورکار مشخص، مانند آن چه برای مذاکرات هستهای رخ داد، و شان و عزت ایران در این گفتگوها حفظ گردید، الگوی آزموده و امتحان پس دادهای است و به تنش زدایی در روابط بین المللی و اتحادیه اروپا انجامید و با تصویب قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، به مذاکرات وجه قانونی داد که میتوان این مدل موفق را برای گفتگو با امریکا، بهترامپ پیشنهاد داد.
اما در پیش گرفتن سیاست اقتصاد ریاضتی، تبعات سنگین اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد که میتواند عواقب پیش بینی نشدهای را در پیش داشته باشد. زیرا در عمل به افت تولید ناخالص داخلی منجر خواهد شد، و بسیاری از مشاغل تعطیل خواهند شد. اقتصاد ریاضتی نمیتواند مانع سقوط ارزش پول ملی شود و حجم اقتصاد ما را کوچکتر خواهد نمود. از طرفی شرایط اجتماعی فعلی کشور ما مانند دهههای گذشته نیست. جمعیت انبوه فارغ التحصیل مراکز آموزش عالی کشور، به دنبال کار هستند، در صورتی که با سیاستهای اقتصاد ریاضتی نه تنها برای این افراد جویای کار، اشتغالی ایجاد نمیشود، بلکه حتی بسیاری از مشاغل نیروبر تولیدات لوکس هم تعطیل میشوند. عموما اقتصاد ریاضتی، فرصتی به مسوولین است تا خود را بازسازی بکنند، ولی فشار آن به طبقه متوسط و فقیر جامعه وارد خواهد شد، و جنبش گرسنگان را فعال خواهد کرد. از طرفی اگر اقتصاد ریاضتی تنها گزینهی ممکن بود، باز افکار عمومی میتوانست فشار آن را تحمل بکند، ولی با شرایط اجتماعی کنونی، پرونده فسادهای هزاران میلیاردی، شکلگیری اشرافیت نو در بین برخی مسوولین و آقازاده هایشان، و چشیدن طعم رفاه نسبی در سالهای گذشته، پذیرش سیاستهای اقتصاد ریاضتی و بازگشت کوپن، جیرهبندی، صفهای سوخت و... از سوی شهروندان بسیار بعید به نظر میرسد.
با توجه به پمپاژ اطلاعات از سوی شبکههای اجتماعی داخلی و رسانههای خارجی، درخصوص گزینههای سیاسی و دیپلماتیک برای حل مشکلات اقتصادی، و وجود طرفداران زیادی در بین مردم، برای «گفتگوی عزتمندانه با آمریکا» برای تامین منافع ملی، اولا دو دستگی در بین مردم را شاهد خواهیم بود، ثانیا هزینههای شکست اقتصاد ریاضتی و عدم مذاکره را برای نظام سیاسی تحمل ناپذیر خواهد نمود. سئوالات مهمی در اینجا مطرح میشود كه عبارتند از: «چه تضمینی برای موفقیت سیاستهای اقتصاد ریاضتی وجود دارد؟ اگر این سیاست با شکست مواجه شد، گام بعدی چیست؟» . در بحث مذاکره، اگر گفتگوها به شکست انجامید، میتوان شفاف با افکار عمومی صحبت کرد و مردم را در جریان زیاده خواهیهای آمریکا قرار داد، و دلایلترک میز مذاکره را صریح با مردم در میان گذاشت؛ اما اگر سیاستهای اقتصاد ریاضتی و دور زدن تحریمها ناموفق شد چه باید کرد؟
انشاا... استیضاح
بطحایی(معلمان ناراضی
نوبخت کرباسی(اقتصاد ضعیف
شریعتمداری( مافیای خودرو
ربیعی(کارگران ناامید
حجتی(کشاورز و دامدار ناامید (360657)