محمدرضا عبدالهپور*
یکی از نظریه پردازان جوان در مطالبی، نقدی بر روش شناسی علوم انسانی، فلسفه علم و. . . در کشور وارد و عزیزانی را نیز به علت عدم آگاهی در این حوزهها، نکوهش نموده اند. البته این نقد بجا و صد البته سالهاست که دوستان دانشگاهی این موضوع را گوشزد نمودهاند، بنابراین باید به آسیب شناسی و تدقیق این ابر چالش مجامع علمی، همت گمارد. باید عنوان نمود که کنش در میدان فلسفه علم و روش شناسی علمی، تلفیقی از فیزیک و متافیزیک است و دسترسی به آن نیز در تخصص فیلسوف علم بوده و بنابراین، اظهار نظر سطحی در این میدان نیز، کاری عبث است. علی ایحال مواردی را ایشان مطرح نمودهاند که قابل تامل و تعمق است چرا که سالهاست که جامعه علمی کشور با آن درگیر بوده است.
فارغ از نگاه سیاسی و جناحی و این موضوع که کسی نمیتواند داعیه دار انحصار علم و دانش، باشد، مواردی در این خصوص، الزامی است که تعمیق آن در محافل علمی، باعث بالندگی جامعه علمی، علی الخصوص علوم اجتماعی میگردد. پلورالیسم یک نحله وارداتی از غرب نیست که به آن تاخت. عامل نضج قرون طلایی تمدن اسلامی، تعدد نگاههای رقیب و پارادیمهای معرفت شناختی، متفاوت بود. مگر نه اینکه اشاعره و معتزله، دستگاههای فلسفی و ایمانی آغازین را شروع و مفصلبندی گفتمان راستین شیعی، متاثر از معتزله سنی بود. اتفاقا در همان زمان، تمدن اسلامی نیز مملو از پارادیمهای رقیبی برای فقه مانند، فلسفه و عرفان بوده که از قضا باعث بالندگی فقهی نیز گردید. دردوران مدرن و پست مدرن نیز متاثر از نگاه هژمونیک فقه بر سایر وجوه علمی و ایزوله شدن فلسفه و تعارض فقهی بین نحلههای فقهی، علم در ایران دچار شکافی ژرف شد که متاسفانه متفکران ایران زمین را وامدار فلاسفه غربی نمود. با این وجود هر گونه بحثی از فلسفه علم، لاجرم بر مدار فیلسوفان علم مانند پوپر، کوهن، لاکاتوش، فیرابند و. . . .، میگردد که البته کد ناامنی برای ارجاع دهندگان است.
البته و شوربختانه در سالهای اخیر هیچ گونه الگوی جدیدی در آموزش عالی به خصوص در علوم انسانی دیده نشده است. البته با تاسی از نظریه کوهن و ساختار انقلاب علمی و شیفت پارادیمی میتوانیم این نظریه را به آموزش عالی تعمیم دهیم و در این راستا باید عنوان نمود که اولاً باید جامعه علمی شکل گرفته باشد ثانیاً، پارادیمهای علمی رقیبی وجود داشته باشد که برنامههای یکدیگر را به چالش کشند ثالثاً، پارادیم هاآن قدر تاثیر گذار باشند که بتوانند راهنمای گزینش مسائل بوده و راه حل هائی پیشنهاد کنند و رابعاً، بهاندازهای فضای آکادمیک و نقد وجود داشته باشد که اساتید بتوانند داعیههای خود را با صراحت بیان کنند و جامعه علمی ، مجمعی آزاد برای بحث درباره چگونگی این داعیهها فراهم آورد.
با قرار نگرفتن موارد فوق الذکر در علوم انسانی کشور، نه تنها بسیاری از نگاههای رقیب به حاشیه رفته، بلکه علم به ابزار ایدئولوژیک ساختار مبدل گشته که نقش آن صرفا بازتولید روابط و معانی ایستا و کلاسیک و لذا علم و هرگونه پارادیم علمی نیزبا بحران اعتبار مواجه شده است. بنابراین نقش اپوزیسیون علمی و دانشگاهی، ضرورتی انکارناپذیر در ارتقا الگو و پارادیمهای علمی جدید است. از سویی، گرچه سازههای علم و هر علمی بالخص لیبرالیسم و تمامی علوم سکولار نیز بر خلاف آموزگاران آنها، ایدئولوژیک و مسبب بسیاری از سیه روزیهای بشر مدرن، ولی هرگاه علوم انسانی حداقل در روبنای خود از کد گذاریهای سیاسی و ایدئولوژیک، فارغ شد، انگاه همان علوم انسانی نیز به ریل خود بازخواهد گشت. در پایان باید گفت، هرگاه در کنار عزیزانی همچون رحیم پور ازغدی، زرشناس، سعید زیباکلام و...، که بسیار محترم و قابل احترامند، اندیشمندان دیگری مانند عبدالکریم، عبدالکریمی و. . . .، حضور داشته باشتد، یقیناً، دغدغه دلسوزان عرصه علمی و علوم انسانی نیز ، مرتفع میگردد. چرا که فهم ما از متون دینی نیز رجحان کیفیت رادیکال تشیع بر هر گونه جریان محافظه کار، اصالت دادن به تحرک و طغیان و عنادورزی با نگاههای ایستا است.
* دکتری علوم سیاسی و استاد مدعو واحد علوم و تحقیقات تهران