ا. م. شیری
كلاوس شواب و شركاء، كه سال گذشته برنامۀ نوسازی بزرگ را اعلام كردند، به خوبی میفهمند كه اجرای این طرح ممكن است با موانع جدی روبرو شود. یکی از چنین موانعی، مقدم بر همه، میتواند عدم تمایل میلیاردها انسان از کشورهای مختلف جهان برای زندگی در «
دنیای شگفتانگیز جدید» باشد که مظنون هستند در پشت این تابلوی زیبا، «اردوگاه اجباری الکترونیکی» و یک نظام بردهداری جدید پنهان شده است. درست به همین دلیل است که شواب و شرکاء در حال استفاده از ترفندهای میلتون فریدمن، طرفدار مشهور نظریۀ کمیّت پول هستند، که معتقد بود هرگونه اصلاحات و انقلاب بنیادی فقط در حالت «
شوک درمانی» قابل انجام است. یعنی سریع، گستاخانه و قاطعانه! بگونهای که قربانی (مردم) وقت اندیشیدن، فهمیدن و نیرو جمع کردن برای دفع نداشته باشد. همانطور که روسیه در اوایل دهه ١٩٩٠ با کمک «
شوک درمانی» در روی ریل سرمایهداری قرار گرفت. اما موانع ژئوپلیتیکی بالقوه نیز وجود دارند. به بیان ساده، همه کشورها نمیتوانند طبق نقشههای پیشنهادی کلاوس شواب به جمع سازندگان ساختمان «دنیای شگفتانگیز جدید» بپیوندند.
لیست این «مخالفان» بالقوه در ابتدا شامل کشورهای روسیه، ایران، کره شمالی، چین و حتی ایالات متحده آمریکا (در سیمای دونالد ترامپ) بود.
در این باره کلاوس شواب در کتاب خود-
کووید- ١٩: نوسازی بزرگ که در ژوئیۀ گذشته انتشار یافت، تعمق میکند. در این کتاب فصل کوچکی به نام «
رقابت فزاینده بین چین و ایالات متحده» وجود دارد. بویژه این دو کشور چین و ایالات متحده هستند که حتی هر کدام جداگانه میتوانند مانع از اجرای طرح نوسازی بزرگ بشوند. اما از آن هم خطرناکتر، اشتراک مساعی است که در ناسازگاری بین دو طرف بیان میشود. ناسازگاری که میتواند تعادل شکنندۀ جهان را بشکند.
كلاوس شواب در بخش «رقابت فزاینده بین چین و ایالات متحده» مینویسد، كه تهدید اصلی برای طرح «نوسازی بزرگ» نه حتی ایالات متحده و چین به طور جداگانه، بلكه، تنش رو به تشدید در روابط آنهاست. چنین تنشی میتواند به این منجر شود که همه دنیا در حالت رویارویی قرار گیرد: حداقل در عرصۀ سرمایهگذاری و مالی؛ حداکثر، به رویارویی نظامی- مسلحانه، اما قبل از «نوسازی بزرگ»، که بمثابه یک پروژه جهانی متضمن همکاری نزدیک و تعامل همآهنگ کشورهای جداگانه طراحی شده، بیانجامد... در اینجا عامل کووید- ١٩ نقش مهمی بازی میکند. از یک طرف، آن به «ماشهای» برای شروع نوسازی بزرگ تبدیل گردید. اما، از سوی دیگر، به عنوان «محرک» تشدید روابط آمریکا و چین عمل کرد. بیشتر تحلیلگران اتفاق نظر دارند که در جریان بحران کووید- ١٩، شکاف سیاسی و عقیدتی بین این دو غول شدت گرفته است.
در صورت پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، ایالات متحده میتوانست سدّی در مقابل «نوسازی بزرگ» باشد. اما خوشبختی مبتکران این طرح بود، که جو بایدن کلید کاخ سفید را بدست گرفت. او با دست و پا به نفع «نوسازی بزرگ» رأی داد و همچنان رأی میدهد. کلاوس شواب نمیتوانست خرسندی خود را از چنین نتیجۀ انتخابات پنهان کند.
با توجه به مطالبی که ماه گذشته در وب سایت مجمع جهانی اقتصاد (WEF) منتشر شد، کلاوس شواب و شرکاء گمان میکنند که در ارتباط با پیروزی بایدن، از شدت تنش بین ایالات متحده و چین کاسته شود و شاید با گذشت زمان، بکلی از بین برود. به اعتقاد من، فقط تا حدودی ضعیف خواهد شد، اما از میان نخواهد رفت.
به عقیده اکثر کارشناسان، تضعیف تنش میان ایالات متحده و چین تنها در صورت تضعیف نسبی ایالات متحده رخ خواهد داد. و این تقریباً اجتنابناپذیر است. بعید بنظر نمیرسد که آمریکا از جایگاه ابرقدرتی پائین بیاید، اما چین برعکس، جای آمریکا را بگیرد و به یک ابرقدرت تبدیل شود. در این حالت، «عامل چین»، عامل اصلی و تعیینکنندۀ در سرنوشت «نوسازی بزرگ» خواهد بود. اتفاقاً کلاوس شواب چنین سناریویی را که «چین به عنوان تنها برنده» نامیده شود، خواهد باخت (دو سناریوی دیگر عبارتند از: «ایالات متحدۀ آمریکا به عنوان تنها برنده»؛ «برندهای وجود نخواهد داشت»).
چین جاهطلبیهای بزرگ ژئوپلیتیکی و تصورات خاص خود را از اینکه «دنیای شگفتانگیز جدید» چگونه باید باشد، دارد. در کتاب فوقالذکر، کلاوس شواب دو ابرقدرت- ایالات متحده و چین را با یکدیگر مقایسه میکند. وی خاطرنشان میسازد که آمریکا بدلیل باور به نقش مسیحایی خاص خود در جهان، علاقمند است ایدئولوژی خود را به همه کشورها بقبولاند. امپراطوری چین موضع دیگری دارد. «چین به دنبال تحمیل ایدئولوژی خود به کل جهان نیست». آری، چین میخواهد یک ابرقدرت بزرگ باشد، اما با حفظ وضعیت «یک کشور متوسط» و بدون اینکه بخواهد همۀ بشریت را به موجودات شبیه چینیها تبدیل کند.
تناقض ژئوپلیتیک معاصر، که در سالهای اخیر بروشنی مشاهده میشود، عبارت است از: آمریکا برغم موقعیت «مسیحایی»، اعتبار خود را در جهان از دست میدهد، در حالی که چین، با مفهوم «کشور متوسط»، چنین اعتباری را افزایش میدهد.
یک سال گذشته نشان داد، که چین توانست در جنگ با کووید- ١٩ به سرعت پیروز شود (علیرغم اینکه ویروس کرونا از شهر ووهان چین شیوع شد). اما آمریکا در این جنگ متحمل خسارات سنگینی گردید و هنوز هم نمیتواند همهگیری را شکست دهد.
جو بایدن، رئیس جمهور جدید، «مهرههای» روال سخت زندگی آمریکاییها و عملکرد شرکتهای آمریکایی را بیش از پیش سفت میکند. در حالی که اگر آمریکا در جنگ علیه یک ویروس نامرئی شکست میخورد، چگونه میخواهد در جنگ با دشمنان مرئی- روسیه، چین یا ایران پیروز شود؟
سال گذشته همچنین ثابت کرد، که اقتصاد چین در برابر حوادث شدید مانند بیماری همهگیر کووید- ١٩ میتواند بیشتر مقاومت کند. خودتان قضاوت کنید. در پایان سال ٢٠٢٠، چین تنها اقتصاد بزرگ جهان بود که موفق شد تولید ناخالص ملی (تولید ناخالص داخلی) خود را افزایش دهد. طبق برآورد صندوق بینالمللی پول، میزان افزایش آن ٢.3٪ (دو و سه دهم درصد) بوده است. در ضمن، بسیاری از رسانههای چینی و مقامات حزبی و دولتی بمنظور بالا بردن روحیۀ مردم، توجه خود را روی این نکته متمرکز کردند که برای اولین بار در تاریخ این کشور، تولید ناخالص داخلی آن از مرز نمادین ١٠٠ تریلیون یوان فراتر رفت. اما تولید ناخالص داخلی ایالات متحدۀ آمریکا در سال گذشته بالغ بر ٨/٢٠ (بیست ممیز هشت) تریلیون دلار گردید. در مقایسه با سال ٢٠١٩، تولید ناخالص داخلی آن ۴/٣ (سه ممیز چهار) درصد کاهش داشت (تولید ناخالص داخلی جهان نیز با ۵/٣ (سه و نیم) درصد کاهش همراه بود). در نتیجه، در طول یک سال تناسب دو اقتصاد به نفع چین تغییر کرد.
برخی از کارشناسان ضمن اظهار نظر در مورد نتایج توسعۀ اقتصادی چین و ایالات متحدۀ آمریکا به این نتیجه میرسند، که بزودی چین به اولین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد و ایالات متحده در جایگاه دوم قرار خواهد گرفت. بیایید به دادههای صندوق بینالمللی پول رجوع کنیم.
در سال ٢٠١٩، بر مبنای دلار، تولید ناخالص داخلی چین ۴٠٢/١۴ (چهارده ممیز چهارصد و دو) میلیارد دلار و تولید ناخالص داخلی آمریکا ۴٣٣/٢١ (بیست و یک ممیز چهارصد و سی وسه) میلیارد دلار برآورد شد. به این ترتیب، تولید ناخالص داخلی چین در مقایسه با تولید ناخالص داخلی آمریکا به ٢/۶٧ (شصت و هفت ممیز دو) درصد رسید. بنابراین، سهم ایالات متحده در تولید ناخالص داخلی جهان، معادل ۵/٢۴ (بیست و چهار و نیم) درصد و سهم چین برابر ۴/١۶(شانزده ممیز چهار) درصد بود.
با توجه به افزایش مداوم سرعت توسعۀ اقتصادی چین در مقایسه با ایالات متحده، برخی از کارشناسان حتی قبل از بحران اقتصادی ویروسی سال گذشته پیشبینی کردند که در فاصلۀ زمانی بین سالهای ٢٠٢۵ تا ٢٠٣٠، چین از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت و به اولین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد. این پیامی است که در انواع پیشبینیهای میان مدت برای توسعۀ جهان، از جمله، پیشبینیها در این باره که سرنوشت طرح «نوسازی
چین میخواهد یک ابرقدرت بزرگ باشد، اما با حفظ وضعیت «یک کشور متوسط» و بدون اینکه بخواهد همۀ بشریت را به موجودات شبیه چینیها تبدیل کند.
بزرگ» چگونه خواهد بود، ارائه میشود.
در اینجا لازم است توجه شما را به نادرستی پیام فوق جلب کنم. ارقام فوقالذکر تصویر واقعی تناسب بین قدرت اقتصادی ایالات متحده و چین را بسیار مخدوش میکند. به همین دلیل ساده که برای مقایسه شاخصهای تولید ناخالص داخلی از نرخ رسمی یوآن چین در برابر دلار آمریکا استفاده میشود. این برابری بمیزان قابل توجهی با نرخ پائین محاسبه شده است (واشنگتن بارها و بارها آن را مورد توجه قرار داده و پکن را به جنگ ارزی متهم کرده است). کارشناسان ذیصلاح، شاخصهای تولید ناخالص داخلی کشورهای مختلف را با در نظر گرفتن قدرت خرید ارزهای کشورهای مورد مقایسه، یعنی با توجه به قیمتهای واقعی داخلی برای انواع مختلف کالاها و خدمات کشورهای مختلف، مشخص میکنند. اما بسیاری از مؤسسات مالی بینالمللی (صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، بانک تسویه حسابهای بینالمللی و غیره) بر اساس قدرت خرید، شاخصهای قدرت خرید و تولید ناخالص داخلی محاسبه میکنند.
بنا به تخمین صندوق بینالمللی پول، تولید ناخالص داخلی چین که با قدرت خرید داخلی یوان به دلار محاسبه میشود، در سال ٢٠١٩ بالغ بر ٣٩٣/٢٣ (بیست و سه ممیز سیصد و نود و سه) میلیارد دلار، یعنی تقریباً ٢ تریلیون دلار و یا ٩ درصد بیشتر از تولید ناخالص داخلی آمریکا بوده است و سهم ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی جهان که در مقایسه با قدرت خرید داخلی ارزهای ملی نسبت به دلار آمریکا محاسبه میشود، بسیار ناچیز است: ٩٣/١۵ (پانزده ممیز نود و سه) درصد و در چین، ٣٩/١٧ (هفده ممیز سی و نه) درصد است. به گفتۀ صندوق بینالمللی پول، تغییر رهبر اقتصاد جهانی نه در سال ٢٠١٩، بلکه، پنج سال قبل از آن- در سال ٢٠١۴ اتفاق افتاد!
کمتر کسی به این واقعیت توجه میکند که فاصلۀ واقعی بین اقتصاد ایالات متحده و چین به نفع امپراتوری آسمانی (چین) حتی بیشتر است. واقعیت این است که بخش عمدهای از تولید ناخالص داخلی ایالات متحده به خدمات مختلف مربوط میشود و همانطور «اپیدمی ویروس کرونا» به خوبی نشان داد، بسیاری از آنها «حبابهای» معمولی بودند، که بلافاصله به ناکجا آباد منتقل شدند.
مقایسۀ آن بخشهایی از تولید ناخالص داخلی که توسط بخش واقعی اقتصاد مانند صنایع، کشاورزی، ساخت و ساز ایجاد میشود، صحیحتر است. صنایع تولیدی به ویژه نقش مهمی در این امر دارند. سهم صنایع تولیدی در تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال ٢٠١٩، تنها ۶/١١ (یازده ممیز شش) درصد، اما در چین، ٢/٢٧ (بیست و هفت ممیز دو) درصد بود.
بنا به گزارش سازمان توسعۀ صنعتی سازمان ملل متحد، چین مدتهاست که از نظر ارزش حجم تولیدات صنعتی به عنوان کشور پیشرو در جهان شناخته میشود: در سال ٢٠١٠، سهم تولیدات صنعتی چین از کل جهانی آن ٢/١٩ (نوزده ممیز دو) درصد بود. در سال ٢٠١۵ به ٧/٢٧ (بیست و هفت ممیز هفت) درصد و در سال ٢٠١٩، به ۴/٢٨ (بیست و هشت ممیز چهار) درصد رسید.
برای مقایسه، سهم سایر کشورهای پیشرو در تولیدات صنعتی جهان در سال ٢٠١٩ را ذکر میکنم: ایالات متحده آمریکا- ٧/١۶ (شانزده ممیز هفت) درصد؛ ژاپن- ٢/٧ (هفت ممیز دو) درصد؛ آلمان ٨/۵ (پنج ممیز هشت) درصد؛ کره جنوبی- ٣/٣ درصد. به نظر میرسد که تولید محصولات صنعتی در چین در سال ٢٠١٩ فقط اندکی کمتر از مجموع شاخص سه کشور- ایالات متحده، ژاپن و آلمان بوده است.
اما در پایان سال ٢٠٢٠، همانطور که میتوان فرض نمود (زیرا، هنوز اطلاعات رسمی وجود ندارد)، چین از نظر حجم تولید صنعتی میتواند در حال حاضر از شاخص کل ایالات متحده آمریکا، ژاپن و آلمان پیشی بگیرد. لازم است توجه شما را به این واقعیت جلب کنم، که تمامی شاخصهای هزینه تولید بر اساس نرخ رسمی ارز محاسبه میشود. اگر بر اساس قدرت خرید محاسبه شود، فاصله بین چین و ایالات متحده از نظر سطح توسعۀ صنعتی حتی بیشتر به نفع چین خواهد بود.
پکن از جایگاه واقعی چین در اقتصاد جهانی به خوبی آگاه است. اما دوست ندارد بر این واقعیت تأکید کند که دیگر به اولین اقتصاد جهان تبدیل شده است. ظاهراً، برای این است که نمیخواهد رقبا و مخالفان خود عصبانی نکنند. و همچنین به این منظور است که از برخی از امتیازات مربوط به وضعیت «کشور در حال توسعه» بهرهمند شود (چین این وضعیت را به دلیل تولید پایین ناخالص ملی سرانه و سایر شاخصهای اقتصادی حفظ میکند). در عین حال، آگاهی پکن از وزن واقعی اقتصادی کشور باعث اعتماد به نفس در روابط خود با دیگر کشورها میشود.
سخنرانی شی جین پینگ، رهبر چین در اجلاس مجازی داووس ٢٠٢١، که در ژانویه سال جاری برگزار شد، شاید به یادماندنیترین رویداد باشد. او در سخنان خود عبارات بسیار دقیق و سنجیدهای به کار برد. اما از نظر روحیه، احساس میشد که پکن قصد ندارد از جو بایدن و کلاوس شواب یا دیگر رهبران غرب پیروی کند.
اولاَ- رهبر چین چندین بار با عبارات مختلف، بر اصل برابری در روابط بینالملل، که هر گونه دستوری را رد میکند، تأکید کرد. به عنوان مثال او گفت: «مدیریت بینالمللی باید بر اساس قوانین و اجماع باشد ... نه بر اساس دستور یک یا چند کشور».
البته، پکن بلند پروازهای بزرگ سیاست خارجی و طرح جهانیسازی خاص خود را دارد. اما هرگز به چنین روشهای وحشیانۀ «زورگویی برای دموکراسی»، که اروپاییها و بعداً آمریکاییها برای تحمیل تمدن غربی استفاده کردند، متوسل نخواهد شد و «نوسازی بزرگ»، از دیدگاه پکن، آخرین نسخه از چنین تحمیل خشن است. و شاید، حتی بسیار خطرناکتر از تحمیل تریاک به چین در قرن نوزدهم باشد.
ثانیاَ- رهبر چین روی موضوعات کلیدی از نظر غرب، مانند رقومی کردن و «اقتصاد سبز» تمرکز نکرد (به آنها فقط بطور گذرا اشاره کرد). البتّه این نیز قابل درک است. هیچگونه همکاری با غرب در حوزۀ رقومی (دیجیتالی) امکانپذیر نیست. اینجا یک جنگ دیجیتالی در جریان است.
پکن برای مقاومت در برابر هجوم همان شرکتهای فنآوری اطلاعات در دره سیلیکون که امروزه با تارنمای دیجیتالی خود تقریباً تمام جهان را به استثنای چین درگیر کردهاند، فرصتهای خوبی دارد. زیرا، چین اینترنت مستقل خود را از قبل ایجاد کرد و شرکتهای قدرتمند فنآوری اطلاعات خاص خود و پایۀ مستحکم برای رقومی کردن سختافزار و نرمافزار در اختیار دارد. آنچه که به «اقتصاد سبز» مربوط میشود، این است که اساساَ پکن در آیندۀ نزدیک سعی خواهد کرد از برخی ابتکارات «غرب متمدن» فاصله بگیرد. من مطمئنم که پکن به عنوان مثال، راههایی برای فرار از «كربنزدایی» سریع از اقتصاد خود (بگونهای که توافقنامۀ آب و هوایی پاریس و همان طرح «نوسازی بزرگ» دیکته میکند) پیدا خواهد كرد.
لازم به ذکر است که امروز چین از نظر میزان انتشار دی اکسید کربن «از بقیۀ جهان جلوتر است». اجماع جهانی بر این است که بمنظور جلوگیری از فاجعۀ آب و هوایی انتشار این گاز باید کاهش یابد. در اینجا سهم هر کشور از کل انتشار گاز کربنیک (در جهان) را که در سال ٢٠١٨ برآورد شده، نقل میکنم: چین- ٨/٢٧ (بیست وهفت ممیز هشت) درصد؛ ایالات متحده آمریکا- ٢/١۵ (پانزده ممیز دو) درصد؛ هند- ٣/٧ (هفت ممیز سه) درصد؛ روسیه- ۶/۴ (چهار ممیز شش) درصد؛ ژاپن- ۴/٣ (سه ممیز چهار) درصد. پکن به خوبی میفهمد که میخواهند چین را در تله کربن گرفتار نمایند. اگر چین واقعاً به «کربنزدایی از اقتصاد» خود دست بزند، ممکن است نه تنها موقعیت فعلی خود را بعنوان اولین اقتصاد جهان، حتی اقتصاد را نیز بکلی از دست بدهد.
به نظر من، چین از مشارکت فعال در «نوسازی بزرگ» فاصله خواهد گرفت. اما در عین حال، برای انتقاد از آن یا منصرف کردن سایر کشورها از اجرای این طرح سعی نخواهد کرد. صرفاَ به این دلیل ساده، که مشارکت غیررسمی سایر کشورها در اجرای این طرح باعث تضعیف اقتصاد آنها خواهد گردید. در نتیجه، موقعیت اقتصادی چین تقویت خواهد شد. اینکه آیا چین میتواند به طور کامل جایگزین ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت جهانی در میان مدت شود یا نه، یک سوال بزرگ است (اتفاقا، کتاب شواب برخی از آسیبپذیریهای اقتصادی چین را یادآور شده است). اما چین کاملاً قادر است مانع اجرای طرح «نوسازی بزرگ» شود.
* والنتین کاتاسونوف (Valentin Katasonov)
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه، مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه