محمود سریع القلم
در بسیاری از تخصصها مانند معماری، هنر، مهندسی، پزشکی، ادبیات، ایرانیان نه تنها در داخل کشور بلکه در سطح بینالمللی، عملکرد قابل احترامی را کسب کردهاند.
اما هم چنانکه تاریخ پرتلاطم آنها نشان می دهد، در یک حرفه و تخصص ناکامی های فراوانی داشته اند: سیاست ورزی و حکمرانی.
تاریخ سیاست در ایران عموماً با خشونت، حذف، تبعید، انحصار، ثروتاندوزی، تیول داری، حیلهگری، دروغ، بی ثباتی و تحریف همراه بوده است.
آقا محمدخان قاجار از بی رحم ترین رجال سیاسی جهان به شمار بود.
او توانسته بود تمامی مدعیان قدرت را با نهایت خشونت از میان بردارد.
بقیه مدعیان را با بیرون آوردن چشم آنها به زانو در آورد. او بی اعتمادی عمیقی نسبت به همه اطرافیان خود داشت. آقا محمدخان قاجار در سن شصت و سه سالگی توسط عدهای از فراشان خود در سال 1170 شمسی کشته شد.
چرا موفقیت ایرانیان در حرفه و هنر به پایداری و موفقیت و سربلندی در قدرت و سیاست ورزی نمی انجامد؟
کجا باید سراغ علتها بگردیم؟ افکار؟ فرهنگ؟ جغرافیا؟ شخصیت؟
ایران ابن سینا و سهروردی دارد ولی سیاست ورزی که برای مخالفِ فکری خود جا باز کند به ندرت تربیت کرده است.
همینکه جمعی در میان باشد، کار به حذف و انحصار میکشد
راه حلی که در دنیا تجربه شده برای آنکه تنها یک باور بر امورِ یک جامعه مسلط نشود، نظام حزبی است. پهلوی دوم در اردیبهشت 1354، از همه ایرانیان خواست که عضو حزب رستاخیز شوند در غیر اینصورت جایی در سیستم ندارند و می توانند گذرنامه خود را گرفته و از ایران بروند
آیا جغرافیای ما باعث شده تا نتوانیم حکمرانی مطلوب را ایجاد کنیم؟
شیلی یک باریکۀ جغرافیایی است و بسیار موفق.
سنگاپور یک جزیره است و فوق العاده موفق.
هند جغرافیایی وسیع داشته و تقریباً با همۀ همسایگان خود تنش دارد ولی hub جهانی نرم افزار شده و به زودی اقتصاد سوم جهان خواهد شد و روز به روز احترام و شأن جهانی آن در حال افزایش است.
ترکیه که پیچیدهترین ژئوپلیتیک را داراست و در پنج عرصۀ جغرافیایی (دریای سیاه، اروپا، مدیترانه، قفقازو خاورمیانه) ، مدیریتِ امنیتی می کند، بیش از چهل میلیون نفر توریست جذب کرده و از شهروندان هیچ کشوری ویزای ورود نمی خواهد و باورهای مختلف را در جامعۀ خود نهادینه کرده است.
جغرافیا و ژئوپلیتیک مانعی برای حکمرانی مطلوب نیست بلکه بستگی به درایت مدیران دارد.
علت دیگر در ریشه یابی علل شکست ایرانیان در حکمرانی مطلوب، فقدان یک نظام سیاسی نه ضرورتاً «دموکراتیک» در مراحل اولیه، بلکه مردم شمول است. نه ویتنام دموکراتیک است و نه چین اما در داخل هردو، حزب کمونیست ، گروههای مختلف اجتماعی نه درحد نمونههای غربی، بلکه تا حدی نمایندگی دارند.
نه اندونزی به معنای آلمانی دموکراتیک است و نه مکزیک.
اما هر دو سیستم از اقتدارگرایی فردی، به اقتدارگرایی بوروکراتیک حرکت کرده و با تمرین در تحزب سعی میکنند گروهها و جریانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در حاکمیت نمایندگی داشته باشند.
چون اقشار مختلف در حاکمیت این کشورها نمایندگی دارند، سیاست جنبۀ انباشتی و تکاملی پیدا میکند تا آنکه مانند تاریخ سیاست در ایران، حالت سینوسی و صعود و سقوط های مکرر را تجربه کند.
به جز آمریکا، هیچ کشوری درجهان در ابتدای تاسیس به صورت دموکراتیک متولد نشده، بلکه همۀ دموکراسیها به تدریج از مطلقگرایی به اقتدارگرایی فردی/پادشاهی سپس به اقتدارگرایی بوروکراتیک، بعد به رشد فراگیر بخش خصوصی رقابتی، به جامعه مدنی و در نهایت به دموکراسی پیشرفتهای تبدیل می شوند که حکومت هیچ وظیفهای جز تامین منافع و مصلحت عامه نداشته باشد.
چطور میشود که یک ایرانی متولد تهران به ریاست پارلمان نروژ میرسد؟
چطور میشود که یک بریتانیایی که ریشۀ هندی-کنیایی دارد به نخست وزیری انگلستان دست می یابد؟
چگونه بانوان ایرانی به نمایندگی در پارلمانهای اروپایی انتخاب می شوند؟
چگونه یک شهروند کانادایی که هندی الاصل و از مذهب سیک است، به وزارت دفاع آن کشور انتخاب میشود؟
همه با تلاش و تشکل میتوانند در مدیریت کشور سهیم باشند.
با نگاه شمول گرا، هم تداوم سیاسی به دست میآید و هم ثبات سیاسی.
بیدلیل نیست که در انگلستان هیچ وقت انقلابی صورت نگرفته برای اینکه نظام سیاسی عموماً به جامعه امتیاز می دهد و همیشه در حال انطباق با شرایط، بحران ها، بی ثبا تی ها، واقعیتهابوده زیرا که عقلانیت در حکمرانی یعنی فهم واقعیت و انطباق با آن، به طوری که قانون اساسی آمریکا تا کنون ۲۷ بار شامل متمم شده است...