...يك حكومت دموكراتيك و مردمسالار، تنها در سايه نهادينه شدن "تربيت دموكراتيك" در جامعه امكانپذير است. در يك جامعه استبداد زده، بدون نهادينه شدن تربيت دموكراتيك، هيچ جنبش اجتماعي -اعم از اصلاحي، انقلابي يا اصلاحي-انقلابي- حاكميت مردمي را به ارمغان نخواهد آورد...
رامین ناصح، پژوهشگر علوم سیاسی
گروه مقالات: امروزه اكثريت قريب به اتّفاق دانشمندان علوم سیاسی بدين نتيجه رسيدهاند كه "دموكراسي" -كه همچون ديگر ساختارهاي سياسي واجد مزایا و معایب خاصّ خود ميباشد- معقولترين، كارآمدترين و انسانيترين شكل ممكن براي حكومت است. تجربيات تاريخي نيز نشان داده است كه دموكراسي مناسبترين بستر براي رشد و پيشرفت، بالندگي و خودشكوفايي ملّتهاست؛ و از جهات گوناگون، بر نظریاتی چون «دیکتاتوری صالح» رجحان دارد.
جامعه ايران امروز، حركت به سوي دموكراسي را دهه هاست که آغاز كرده است، ولي واقعيت اينست كه هنوز تا رسيدن به دموكراسي واقعي راهي بس طولاني و پرفراز و نشيب در پيش داريم و "اين رشته سر دراز دارد!" سوال اينجاست كه چگونه ميتوان روند حركت به سوي دموكراسي را شتاب بخشيد؟ و كدام عوامل اجتماعي در اين امر دخيل هستند؟ بزعم نگارنده نيل به يك حكومت دموكراتيك و مردمسالار، تنها در سايه نهادينه شدن "تربيت دموكراتيك" در جامعه امكانپذير است. در يك جامعه استبداد زده، بدون نهادينه شدن تربيت دموكراتيك، هيچ جنبش اجتماعي -اعم از اصلاحي، انقلابي يا اصلاحي-انقلابي- حاكميت مردمي را به ارمغان نخواهد آورد.
از ميان عوامل و لوازم نهادينه كردن تربيت دموكراتيك، بايستي از "احزاب و تشكّلهاي مدني" بعنوان مهمترين آنها نام برد. در احزاب است كه افراد اصول گفتمان، تساهل، رواداری، تحمّل مخالف و تسليم شدن در مقابل راي اكثريت را عملاً ميآموزند و رفته رفته آنرا بعنوان يك فرهنگ ميپذيرند. با اين توصيف، من احزاب را "مدارس دموكراسي" مينامم و ترويج فرهنگ دموكراسي را از مهمترين كارويژههاي احزاب قلمداد مينمايم. بنابراين برخورد با احزاب و تشكّلهاي مدني و جلوگيري از فعّاليت آنها كه موجب ميشود احزاب آزاد از تنوّع و تكثّر لازم براي پوشش دادن به سلايق گوناگون مردم برخوردار نباشند، به تضعيف نظام حزبي ميانجامد و لذا سدّ سديدي در مقابل روند دموكراتيزاسيون تلقّي ميگردد.
بعضاً از "مطبوعات" بعنوان جايگزين مناسبي براي احزاب در ترويج فرهنگ دموكراسي ياد ميكنند. ولي از يكسو "آموزش تئوريك" بعنوان تنها كاري كه از مطبوعات برميآيد، هرگز نميتواند جاي "آموزش عملي" را كه احزاب قادر بر آن هستند بگيرد، و در ثاني حكومتي غير دموكراتيك كه قادر به تحمّل احزاب نباشد، وجود مطبوعات مروّج دموكراسي را نيز برنخواهد تابيد. چرا كه اين نوع از حكومتها ذاتاً با اصول دموكراسي همچون آزادي بيان، پلوراليسم، تساهل و تسامح و... ميانه چنداني ندارند. بنابراين در حكومتهاي خودكامه و غير دموكراتيك آزادي فعّاليت براي احزاب وجود ندارد و از سوي ديگر همين امر اسباب به تعويق افتادن پروسه گذار از استبداد به دموكراسي ميگردد. روشن است كه در اينجا مواجه با دور باطل و پريود بستهاي هستيم كه بايستي براي آن چارهاي انديشيد.
اساساً هر پريود بستهاي راه فراري نيز دارد. از آنجا كه بينش رشد يافته انسان معاصر ناگزير تفكّر دموكراتيك را بيش از تفكّر ضدّ دموكراتيك پذيراست، ميتوان اميدوار بود كه در کشورهای غیر دموکراتیک امروزین، مطبوعات محدود و معدود موجود، احزاب نيمه جان، كتب مميّزي شده، شبكههاي اينترنتي و... هر چند در برابر رسانههاي تحت سيطره مخالفان دموكراسي ضعيف و ناچيز شمرده ميشوند، بتوانند در ترويج فرهنگ مردمسالاري و نهادينه ساختن تربيت دموكراتيك -كه بخشي از "هويت انساني" را تشكيل ميدهد- در جامعه نقشي بسزا ايفا نمايند.
انديشه دموكراتيك كه انديشهاي مترقّي و انساني و خردپسند است، از هر روزنهاي رسوخ ميكند، بر دلها مينشيند و سطح فرهنگ جامعه را ارتقا ميبخشد. در علم سيستمها، روندها بيش از وضعيت فعلي سيستم حائز اهمّيت هستند. و انسان فردا محكوم به زيستن در جامعهاي دموكراتيك و مردمسالار است! در خاتمه بفرموده حضرت لسان الغيب:
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند / چنان نماند چنين نيز هم نخواهد ماند
ز مهرباني جانان طمع مبُر حافظ / كه نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند