گروه سياسي: عباس سلیمی نمین٬ تحلیلگر سیاسی اصولگرا میگوید مردم با شناختی که از محمود احمدینژاد و اطرافیانش پیدا کردهاند به وی «اجازه» بازگشت به قدرت را نخواهند داد. مردم٬ احمدینژاد و یارانش را شناختهاند و امکان ندارد که او و نزدیکانش را با رای خود وارد مجلس کنند.» مصاحبه سايت نوانديش با سليمي نمين را در زير بخوانيد:
«بازگشت حلقه احمدینژاد» این ذهنیت را باید بر اساس واقعیتهای پیرامون بدانیم یا برداشت غلط سیاسی؟
این طبیعی است که همه جریانهای سیاسی، دنبال این باشند تا موقعیت خود را بهبود ببخشند که باید گفت، این اصلی اصولی در فعالیتهای سیاسی است. دقیقا به همین دلیل است که باید به آقای احمدینژاد و هر کس دیگری این حق را داد که «بازگشت به قدرت» را هدف اصلی خود و جریان متبوع خود قرار بدهند. اما مساله اینجاست که آیا مردم به آنها اقبال نشان میدهند یا... که خود این بحثی است که با توجه به شرایط هر جریان و گروه سیاسی، پاسخ متفاوتی دارد.
مردم به احمدینژاد و احمدی نژادیها برای بار سوم اعتماد خواهند کرد؟
اینکه احمدینژاد بتواند به قدرت بازگردد، تردیدهایی جدی را در پی دارد. اصولا مردم ایران رفتارشان به گونهای است که اجازه بازگشت به قدرت را به صاحبان قدرتِ کنار رفته از قدرت نمیدهند. شاید آنها «از قدرت به کنار رفتهها» را محترم بشمارند و حتی قبولشان هم داشته باشد، اما اینکه مجددا قدرت را به آنها بسپارند، اتفاقی است که بسیار بعید به نظر میرسد. ما این نوع رفتار را در طول این سی و چند سال مشاهده کردهایم و هیچ رییس جمهوری نبوده است که بعد از چند سال بتواند دوباره خودش را در پاستور ببیند. البته جریانِ فوق میتواند با حرفها، رویکرد جدید شخص جدیدی را به قدرت برساند، اما مردم «افراد» ی را که قدرت را تجربه کردهاند، دوباره بر سر کار نمیآورند.
دقیقا به همین دلیل است که آقای هاشمی رفسنجانی با وجود اینکه طیفهای مختلفی را پشت خود میدید، در سال ۸۴ نتوانست در انتخابات ریاست جمهوری برنده شود. تاکید میکنم که ایشان در دور دوم انتخابات مورد اقبال همه بود. تازه، هاشمی رفسنجانی پدیدهای استثنایی است و به همین دلیل توانسته بود، حمایت سلیقههای مختلف را به خودش جلب کند. این رویکرد به این دلیل است که مردم بر این باورند که «صاحبان گذشته دولت» هر چه در توان داشتند را خرج کردهاند و حرف و کار جدیدی ندارند که به واسطه آن بخواهند تاثیرگذاری مثبتی از خود به نمایش بگذارند.
البته شائبههایی وجود دارد که ناشی از تحرک حقله احمدینژاد برای ورود به مجلس دارد.
ببینید! مجلس مقولهای متفاوت است. مردم در انتخابات قوه مقننه رویکردی متفاوت با انتخابات ریاست جمهوری دارند و به همین دلیل چند صدایی همواره در بهارستان حفظ شده است. دقیقا به همین دلیل بود که مثلا در اوچ قدرت جناح چپ سیاسی مردم آیت الله یزدی را برای نمایندگی در دوره سوم مجلس انتخاب کردند. اصولا مردم با وجود فضاهای مشخص، تمایل دارند تا سلیقههای محتلف صندلیهای بهارستان را آن خود ببینند. بر همین اساس میتوان گفت که آقای احمدینژاد میتواند تلاش کند تا وارد مجلس شود و نقطه نظرات خود را در قبای نمایندگی مطرج کند. ببینید! قطعا عملکردها در آرای مردم تاثیر دارد و به همین دلیل مردم بعد از هشت سال، این تصور را دارند که هر چه در چنته داشته است را رو کرده است و دیگر حرفی برای گفتن ندارد. اما این را نباید فراموش کرد که مردم احمدینژاد و یارانش را شناختهاند و امکان ندارد که او و نزدیکانش را با رای خود وارد مجلس کنند. احمدینژاد در کنار کارهای مثبتش، اشتباهات فاحشی داشته است و به همین دلیل آنها او را لایق اعتماد مجدد نمی دانند.
البته این عدم اعتماد متوجه جریان اصولگرایی هم شده است.
طبیعی است که اصولگرایان در انتخابات خرداد ۹۲ اشتباهاتِ انتخاباتی را مرتکب شدند و برای خروج از وضعیت فعلی احتیاج به زمان دارند. اینکه بعد از ۱۰ ماه هنوز هم این جریان تحت تاثیر آن اتفاق است، واقعیتی است که انکار نمیشود. البته آنها حتما به بارسازی خود اقدام خواهند کرد و شرایطشان تغییراتی به خود خواهد دید.
شما از اشتباه انتخاباتی گفتید. این در حالی است که به نظر میرسد تجربه مردم از زمامداری دولتهای نهم و دهم و همچنین محدودیتهایی که مردم تجربه کردند، باعث رقم خوردن آن نتیجه در ۲۴ خرداد ۹۲ شد.
به نظر من خطاهای انتخاباتی در شرایط فعلیشان پررنگتر است. اصولگرایان به لحاظ مدیریتی در دوران احمدینژاد کارنامهای مثبت از خود برجای گذاشتند.
شما در شرایطی «کارنامه مثبت» را عنوان میکنید که برخی اصولگرایان کشور را در وضعیتی میدیدند که از واژه «لبه پرتگاه» برای شرح شرایط استفاده کردند.
ببینید! لبه پرتگاه را قبول ندارم. آقای احمدینژاد خدمات و خطاهایی هم داشت که اصولگرایان از خدمات استقبال میکردند و بیش از اصلاح طلبان، خطاهایش را هم بازگو میکردند تا منافع ملی آسیب نبینند.
البته فضای موجود بین اصولگرایان و احمدی نژادیها، فضایی بین «هم حزبیها نبود و دو گروه وارد دعوا شده بودند.
دعوا بر اساس منافع مردم و اصول کلان بود، این اشکالی دارد؟
اگر آقای احمدینژاد یازده روز خانه نشینی نمیرفت یا مثلا مشایی را به آن شکل حمایت نمیکرد، اختلافاتشان به این شکل که مشاهده شد، مشاهده میشد؟
تاکید من این است که دعوای اصولگرایان با احمدینژاد بر سر اصول بود. به همین دلیل به عنوان مثال چند تن از وزیرانِ احمدینژاد را از کابینه کنار گذاشتند و تندترین مواضع را به دولت نشان میدادند. این در حالی بود که احمدینژاد حاضر بود تا با آنها معامله کند و به همین دلیل بود که آقای رحیمی را مامور معامله و مذاکره با نمایندگان کرده بودند. اما مجلس اصولگرا چنان برخوردی با وزیر کشور داشت که نمونهاش تا به حال نبود.
قبول دارید که تحت هیچ شرایطی رفتارهایی چون معرفی وزیر کشور کم سواد یا یازده روز دور کاری غیرقابل اغماض یا گذشت بود؟
درباره وزیر کشور برخی از نمایندگان اصلاح طلب با وزیر کشور معامله کردند و استاندار حوزهاش تغییر کرد.
این ادعاها باید مستند باشد و ثابت شود.
من سندش را دارم. اصلا ببینید کدام یک از نمایندگان و با چه سلیقهای علیه وزیر کشور نطق کردند. تاکید من این است که اصولگرایان در شرایطی که میتوانستند معامله کنند، ترجیح دادند تا منافع ملی را بر مصالح درون جریانی اولا دانستند. البته بعضی از اصولگرایان دسته چندم عملکرد خوبی نداشتند و به سمت دولت گرایش پیدا کردند و به همین دلیل نسبت به هزنیههای وارده هم بیتفاوت بودند. اما درباره اصولگرایان واقعی باید بگویم و بگوییم که آنها به معنای واقعی کلمه دغدغه مردم را داشتند و در راستای منافع ملی حرکت میکردند.
اما برخی از تحرکات این روزها و رفتارهایی که در قبال دولت میشود، کاملا در تضاد به منافع ملی است.
مثلا؟
مثلا ادعاهایی که درباره توافق هستهای مطرح میشود، آن هم در شرایطی که همه میدانند که تصمیمات هستهای، تصمیمهایی از سوی نظام است و نه فقط دولت. یا دعوت وزیر ارشاد به مجلس و تهدید به استیضاح آن هم به دلیل دیدار با خاتمی که رییس جمهور اسبق است. اینها دلیل خوبی برای به وجود آمدن شائبه دعواهای سیاسی و جناحی و تسویه حساب نیست؟
اظهارت شما را قبول دارم. اما باید به این قضیه توجه کرد که اصولگرایی یک طیف است و گروههای مختلفی را در بر میگیرد. آنچه در این چند ماه دیده شده است، این است که اصولگرایان منطق مدار و عناصر سنگین وزن اصولگرایی با دولت برخورد و رفتاری متین و منطقی دارند. اما اصولگرایانی رفتارهایی آنچنانی از خود به نمایش میگذارند که از قضا، در انتخابات سال گذشته هم با رفتار غلط خود مقدمات شکست اصولگرایان را فراهم کردند. اینها بعضا برخورد غیرمنصفانهای با دولت یازدهم دارند که نمیتوان عملکرد آنها را به حساب جریان اصولگرایی گذاشت که اتفاقا مورد نقد گروههای دیگر اصولگرایان هم هستند. ما قایل به این هستیم که باید به دولت آقای روحانی فرصت کافی بدهیم تا در عرصههای سختی که پیش روی خود میبیند، توانمندیاش را در راستای بهبودی شرایط به کار بگیرد. اما این به معنی نیست که عملکرد دولتیها ایرادی ندارد و آنها مبرا از خطا هستند. به هر حال نگرانیهایی وجود دارد که باید برطرف شوند.
چه نگرانیهایی؟
بازگشت اشرافیگری به سیستم مدیریتی کشور پدیدهای است که همه دلسوزان را نگران کرده است.
مثلا؟
چه معنی دارد که وزیر برای عمل جراحی ساده به کشور آلمان برود. این مساله خوب نیست و مشکل آفرین میشود.
یعنی یک سفر پزشکی این همه نگران کننده است؟
ببینید! وقتی اذعان داریم که مشکل مالی داریم و ارز را به سختی به دست میآوریم، چرا باید برای یک عمل ساده از کشور ارز خارج کنیم. حرف من این است که وقتی امام خمینی و مقام معظم رهبری با توجه نشان دادن به پزشکان داخلی، کاری کردند که پزشکی ایران تحول بزرگی به خود ببیند و در شرایطی که از خارج برای انجام عمل جراحی به ایران میآیند، دلیلی ندارد که ما، مخصوصا وزیران ما برای کارهای پزشکی به خارج سفر کند.
سئوالم را تکرار میکنم، یعنی یک سفر اینقدر مهم است؟
چرا فکر میکنید، نیست. اینکه یکی از وزیران دولت برای یک درمان ساده ارز از کشور خارج میکند، باعث میشود تا الگوبرداری کنند و به بدعتی بد تبدیل شود.