به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۱۵:۱۰
 
۳
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۲ ساعت ۱۳:۲۷
کد مطلب : ۱۳۲۷۸۵

بنپوستای جامعه شناختی!؟

علی میرزامحمدی

سال 81 برای انجام کاری اداری در دانشگاه تبریز به اصرار جمعی از جوانان زادگاهم به خوابگاه آنها در شهرک امام رفتم. وارد اتاق که شدم بر دیوار اتاق دانشجویی نوشته‌ای توجهم را به خود جلب نمود. با دقت داشتم نوشته را می‌خواندم که یکی از بچه‌های اتاق گفت: شعر جالبی است همه خوشمان آمده! شعر عنوان ناآشنایی داشت: بنپوستا. با حالتی که سعی داشتم  احساسات خود را آشکار نکنم جوری وانمود کردم که انگار اولین بار است این شعر را می‌خوانم. با هیجان پرسیدم: شما می‌دانید شاعر این شعر کیه؟ با بی تفاوتی گفتند: نه! این شعر را بچه‌های انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز در یکی از اردوهای دانشجویی توزیع کرده اند. ما هم خوششمان آمده و نصبش کردیم به دیوار.

حس غریبی داشتم. این شعر را خودم سروده بودم!؟ و قبلا در یکی از نشریات دانشجویی دانشگاه تبریز چاپ کرده بودم. اما به غرورم بر می‌خورد در این شعر نصب شده به دیوار نامی از من نوشته نشده بود! بنپوستا از نام سیرکی در اسپانیا در یک فیلم سینمایی اقتباس شده است. نمی‌دانم آیا این سیرک بازهم وجود دارد یا نه. البته چندان هم فرقی نمی‌کند. مهم عصاره شعر بود که آنقدر تاثیرگذار بوده که دوستانم بی آنکه بدانند شاعر این شعر همشهری خودشان است آنرا بر دیوار اتاق دانشجویی خودشان نصب کرده بودند. مهم این بود که این شعر موجب شده بود در بین دانشجویان دیگر اقوام از جمله کردها دوستانی پیدا بکنم. این شعر فتح باب دوستی‌های دانشجویی بود برای من. آنهم در فضای پرشور نیمه دوم دهه هفتاد. دهه استثنایی که ابهت دانشجوی ایرانی را برای همه آشکار نمود. دهه طلایی که بعدها هرگز در دانشگاه‌های ما تکرار نشد!؟

این شعر از داستان سیرکی الهام گرفته بود که در آن کودکانی بی سرپرست از تمام دنیا فارغ از رنگ چهره، زبان و دین در کنار هم زندگی می‌کردند. آنها ضمن آموزش حرکتهای نمایشی و تحصیل به کشورهای مختلف مسافرت می‌کردند و در پایان نمایش‌های خود برای صلح و دوستی در دنیا دعا می‌کردند. این سیرک نماد بلوغ فکری جهانی بود. بلوغی که  جهانیان پس از تجربیات تلخ اخیر از جمله کشتار مسلمانان بوسنی به آن دست پیدا کرده بودند. اما آیا حادثه 11 سپتامبر پایانی بود بر این بلوغ فکری و ورود بشریت به مرحله جنون دوباره. آیا جهان از گرداب تنش‌های قومی و مذهبی خود را رها نخواهد کرد!؟ آیا کودک سوری باز خبرنگاری را که از او عکس خواهد گرفت با سربازان دشمن اشتباه خواهد گرفت و دستهایش را به نشانه تسلیم بالا خواهد برد!؟ آیا نمی‌توانیم بنپوستاهای ذهن خود را از نوبسازیم. و برای نجات جهان از گرداب جنگ چاره کنیم!؟  ما در دانشگاه تبریز بنپوستای کوچکی ساخته بودیم از بچه‌های اقوام مختلف ایرانی. خوابگاه کوچکی که در کنار هم با خوشی دوران شیرین دانشجویی را سپری می‌کردیم.

 یادش بخیر! پس از تعطیلات چند روزه ایام مختلف سال، بچه‌ها سوغاتی‌های شهرهای خود را میان دیگر بچه‌ها تقسیم می‌کردند و از آداب و رسوم خود با لذت صحبت می‌کردند. بازخوانی دوباره شعر بنپوستا برای من که ذوق شعری خود را در زیر خروارها تحلیل جامعه شناختی دفن کردم  و برای آنهایی که هنوز هم به بنپوستاها امیدوارند می‌تواند تلنگری دوباره باشد برای تفکر درباره صلح و دوستی. بعید می‌دانم دیگر ذوق شعری به سراغم بیاید و شعرهایی از جنس بنپوستا خلق شود. بعید می‌دانم بتوانم خود را از زیر سایه سنگین تحلیل جامعه شناختی که ادبیاتی کم درد سرتر از شعر برایم به ارمغان آورده است رها کنم؛ اما هنوز هم می‌توانم با کلمات شورآفرینی کنم.می توانم بنپوستای جامعه شناختی خلق کنم. می‌توانم قدرت را در لایه‌های مختلف آن به نقد بکشم. شما می‌توانید منتظر این بنپوستای جدید باشید!
مرجع : روزنامه بهار