محمد توکلی
هر چه از انتخابات ریاست جمهوری میگذرد حجم انتقادات و گلایههای جریان اصلاح طلبی از کاندیدای مورد حمایتشان بیشتر و بیشتر میشود. اصلاح طلبان بر این اعتقادند که حمایت آنان از روحانی در دو انتخابات92 و96 سبب آن شده است که بدنه اجتماعی قابل توجه حامی آنان در جامعه به پشتیبانی از روحانی برخیزند و به نوعی حضور جریان اعتدالی در قوه مجریه مدیون حمایتهای اصلاح طلبان است. با نگاهی به جامعه نیز میتوان به این نتیجه رسید که روحانی و معتدلانی که حلقه اول همراهان او را تشکیل میدهند و در بسیاری از تصمیمات اثرگذارند به خودی خود و در صورت عدم حمایت اصلاحات رای چندانی در جامعه نداشته و اگر «تَکرار» های اصلاح طلبان نبود حتی بعید نبود که در انتخابات اخیر نیز دیگر شاهد پیروزی قاطع روحانی نباشیم.
جریان اعتدالی در چند سال اخیر تمام تلاش خود را به کار بسته است که خود را جریان فراتر از دو جریان اصلی سیاسی کشور نشان داده و همواره بر این نکته تاکید دارد که این جریان، «جریان سوم» است. این ادعا آن هنگام قابل پذیرش خواهد بود که وزن سیاسی این جریان در جامعه قابل مقایسه با دو جریان سیاسی دیگر باشد، موضوعی که در عمل به هیچ عنوان مشاهده نمیشود. اصلاح طلبان در روزهای اخیر نسبت به معرفی وزیر پیشنهادی علوم، دیدار روحانی با اعضای جامعه روحانیت مبارز، عدم کنش واقعی و صریح نسبت به ایجاد محدودیتها برای بزرگان اصلاحات، عدم مشورت لازم با فراکسیون اصلاح طلبان مجلس و دیگر چهرههای سیاسی این جریان، افزایش نقش محمود واعظی و به موازات آن کاهش نقش آفرینی جهانگیری در دولت و. . . نسبت به رییس جمهور گلایه هایی را مطرح کرده اند. با بررسی این انتقادات میتوان به این نتیجه رسید که بخش بزرگی از آن نیز منطبق بر واقعیات است و به واقع باید نگران فاصله گرفتن نامزد مورد حمایت اصلاحات در انتخابات از این جریان بود. حال و با توجه به این مقدمه پرسش هایی که میتوان در این زمینه مطرح کرد این است که:
1ـ برای جلوگیری از ایجاد این فاصله چه باید کرد؟
2ـ نقش اصلاح طلبان و جریان اعتدالی در به وجود آمدن این فاصله چه میزان است؟
3ـ آیا ردپای رقبای سیاسی نیز در این موضوع دیده میشود؟
4ـ بر اساس این تجربه نقشه راه آینده اصلاحات در مواجهه با جریان اعتدالی چه باید باشد؟
در ادامه به این پرسشها خواهیم پرداخت.
فاصله به وجود آمده بین جریان اصلاحات و حلقه اعتدالی اطراف روحانی را میتوان از این زاویه مورد بررسی قرار داد که این موضوع ناشی از تفاوت نگاهی است که بین این دو قشر از حامیان رییس جمهور وجود دارد. اصلاح طلبان حامی روحانی به دنبال ایجاد تغییرات و اصلاحاتی گستردهتر هستند و در یک کلام در پی همان حسن روحانی میگردند که در ده روز پایانی تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری توانست با مطرح کردن برخی مسائل جوّ راکد ایجاد شده در فضای سیاسی را تغییر داده و جامعهای که برای شرکت در انتخابات درتردید به سر میبرد را به سمت خود متمایل کند. حامیان اصلاح طلب دولت از تغییر نگاه، عملکرد و حتی گفتههای روحانی نسبت به آن روزها گله دارند و حتی شاید به این نتیجه رسیده باشند که فریب خورده اند. از طرف دیگر اعتدالیون همراه رییس جمهور بر این عقیدهاند که آنچه از اقدامات و اظهارات رادیکال و اصلاحات ساختاری اهمیتی بیشتر دارد توجه به وحدت ملی و اولویتهای مرتبط با اقتصاد و سیاست خارجی است. همین امر هم سبب شده است که تمام انرژی دولت صرف پرونده هایی شود که به نوعی به دو حوزه سیاست خارجی و اقتصاد مرتبط باشد و کمترین میزان وقت دولتیها برای مسائلی که در بخشهای دیگر رخ میدهد اختصاص پیدا میکند. شاید بتوان ریشه اختلافات به وجود آمده را در همین دو شکل نگاه و الویتبندی نسبت به مسائل جستجو کرد.
برای پاسخ به این سوال که نقش کدام یک از دو سوی میدان در این مسئله پررنگتر بوده است به طور طبیعی باید به این نکته دقت شود که کدام طرف قدرت و اختیارات بیشتری داشته است. قاعدتا دولتیها به دلیل آن که از قدرت و اختیارات قابل توجهی برخوردارند بیشتر از طرف دیگر که در نهایت چند رسانه را در اختیار دارد مقصر هستند و به نظر میآید که اعتدالیون اطراف روحانی و البته شخص رییس جمهور میتوانند با اندکی تدبیر و توجه از افزایش این تنش جلوگیری کنند.درباره آنکه آیا در این مسئله میتوان نقشی را به جریان رقیب سیاسی نیز داد یا خیر با قاطعیت نمیتوان اظهارنظری کرد اما طبیعی است که جریانی که از تنش به وجود آمده بین اعتدالیون و اصلاحات سود خواهد برد اصولگرایان هستند. آنان به راحتی میتوانند با بزرگنمایی اختلافات، این سیگنال را به جامعه منتقل کنند که جریان میانه رو توان حل اختلافات داخلی خود را هم ندارد، بنابراین اعتماد دوباره به آنان نادرست خواهد بود!پرونده تنش و اختلافات میان اصلاحات و اعتدال مانند هر واقعه دیگری یک تجربه است که در صورت فراگرفتن درسهای لازم از آن میتوان تلخیهای آن را از خاطر برد. به نظر میآید که باید تا بیشتر از این دیر نشده بزرگان هر دو سوی این موضوع صریحتر و همدلتر از قبل به میدان آمده و گلایههای موجود را برطرف کنند. تاخیر در این موضوع و یا بی اهمیت تلقی کردن آن میتواند در آیندهای که چندان هم دور نیست سبب کاهش نفوذ جریان میانه رو در جامعه شود که امری خطرناک برای کل کشور خواهد بود.