گروه سیاسی: «محسن مخملباف»، (كارگردان ایرانی مقیم فرانسه)، در واکنش به ویدئوی منتشر شده از مصطفی تاجزاده، در نامهای به او جریان اصلاحات در ایران را ناکارآمد توصیف کرد و گفت روند موجود راه حل پر مصیبت حملهی خارجی یا خشونت انقلابی را بر کشور و ملت تحمیل میکند.
به گزارش انصاف نیوز، در ابتدای این نامه آمده است: دوست بسیار گرانقدر و عزیزم، آقاى مصطفى تاجزاده! همواره شما را به عنوان انسانى شریف، مبارز، معتدل، و پر جرات ستایش کردهام، اما حقیقتجویى مرا وامى دارد که به نقد سخنان شما در تحلیل حوادث اخیر برآیم و این نامه را برایتان بنویسم.
مخملباف با انتقاد به موضع تاجزاده در ویدئوی منتشر شده، که در آن به گفتهی او اصلاحات و شرکت در انتخابات «وحی منزل» و روندی هدایت شده برای همهوقت و همهجا دانسته شده، گفت: در ویدئوى منتشره درباره حوادث اخیر همچون پیش، با استناد به این که باید جلوى سوریهاى شدن ایران را گرفت، بر تداوم شیوه اصلاحات اصرار ورزیدهاید. در ویدئوى مزبور استدلال کردهاید که افغانستان بعد از دخالت غرب به جایى نرسیده، چرا که نیمى از افغانستان امروزه در دست طالبان است.
تاجزادهی عزیز! اگرحکومت طالبان حکومت بدى بود، و حمله بین المللی باعث شد نیمى از افغانستان از دست طالبان آزاد شود، چرا نتیجه مىگیرید که چون همهی افغانستان امروز از دست طالبان آزاد نیست، پس آن آزاد شدن از اصل بى فایده بوده است! مگر براى نجات افغانستان از دست طالبان، راه دیگرى هم در آن زمان موجود بود؟ اگر موجود بود، چرا حکومت ایران و دولت اصلاحات با آن حمله همراه شدند؟! و چرا آن زمان اصلاح طلبان نه تنها لب به اعتراض نگشودند که در تعیین دولت بعد از حمله در افغانستان سخت فعال و همکار غرب بودند؟
دوست عزیز! ابتدا به یاد آوریم زیستن در حکومت طالبان را. مگر فراموش کردهاید در دورهی چندین سالهی حکومت بدوى طالبان، زنان در خانهها زندانى بودند. زنان به طور مطلق از درس خواندن منع مىشدند. زنان اجازهی خروج از خانه را نداشتند، مگر در زیر برقع و تنها به شرط همراهى یکى از محارم خود. مردان باید ریش بلند مىگذاشتند و مردم در ملاء عام روزانه شلاق مىخوردند و گاه سنگسار مىشدند. کل کشور تلویزیون نداشت. رادیوى شریعت فقط یکى دو ساعت برنامه داشت و تنها اخبار پیروزى طالبان و اجراى احکام قضایى را اعلام مىکرد. مردم در فقر و فلاکت زندگى مىکردند. کشور در قحطى بود. (من به شخصه در سفرى که مخفیانه به افغانستان دوران طالبان داشتم، با چشم خودم شاهد مرگ ٢٠ هزار نفر از همان قحطىزدگان بودم، و همان مرگها باعث شد فیلم سفر قندهار را بسازم.) در افغانستان دورهی طالبان امید به زندگى به حداقل خود رسیده بود. چهار میلیون «پشتون» از ناامیدى به پاکستان مهاجرت کرده بودند و سه میلیون «هزاره» از سر ناچارى آوارهی ایران شده بودند. صدها کیلومتر بیابان و تپه و کوه بین ایران و افغانستان پر بود از جنازهی زن و بچهی مردمى که از ترس مرگ به دست طالبان، پاى پیاده به سوى ایران گریخته بودند.
براى شما آن دورهی سیاه طالبان بهتر بود یا امروز که علیرغم همهی مشکلات نیمى از افغانستان آزاد است؟ امروز زنان در نیمى از افغانستان به مدرسه و دانشگاه مىروند. حداقل در نیمى از افغانستان مردم در خیابان شلاق نمىخورند و حداقل نیمى از مردم دیگر در خطر سنگسار نیستند. کشور افغانستان انواع کانالهاى آزاد رادیو و تلویزیون را دارد، کانالهایى که مردم ایران هنوز آرزوى داشتن یکى از آنها را دارند. مخملباف با طرح اتهام دخالت ایران در افغانستان و حمایت از طالبان، ایران را مسوول بعضى از ناامنىهاى درون افغانستان خواند و افزود: مگر جز این است که رهبر قبلى طالبان، در حالى که از سفر به ایران بر مىگشت، مورد حمله هوایى غرب واقع شد و کشته شد؟ او براى کدام هماهنگى به سفر ایران آمده بود؟ تاجزاده عزیز طالبان ابتدا از طرف پاکستان حمایت مى شد، اما امروزه به جز پاکستان، از طرف ایران و روسیه هم حمایت مى شود.
مصطفى عزیز! من یک هفته در دوران طالبان در افغانستان بودهام و دو سال هم بعد از فروپاشى طالبان در افغانستان زیستهام و همه چیز را با چشم خود قبل و بعد از حمله شاهد بودهام. افغانستان امروز به هیچ وجه قابل مقایسه با دوران طالبان نیست. افغانستان همسایهی ایران است، یک سفر چند روزه به آنجا بروید و با مردم آنجا هم کلام شوید، و براى آنها توضیح بدهید که خطا کردهاند که با طالبان جنگیدند، بایستى در حکومت طالبان اصلاحات مىکردند و افغانستان را از دست طالبان از طریق اصلاحات آزاد مىکردند. به آنها آموزش بدهید که لااقل آن نیمهی دیگر افغانستان را به شیوهی اصلاحات از دست طالبان آزاد کنند. تا ببینید مردم افغانستان جواب شما را چه مى دهند…
مشکل ناامنى امروز افغانستان از کجاست؟
بیش از صد سال پیش، بین افغانستان و هند، بر سر تعیین مرز اختلاف بود. انگلیسها، نیمى از پشتونستان را که متعلق به افغانستان آن روز بود، در اختیار هند قرار دادند و قرار شد بعد از صد سال، آن بخش به افغانستان پس داده شود. (١٨٩٣) حدود پنجاه سال بعد از این قرار داد، که به قرارداد خط دیورند معروف است، بخشى از سرزمین هند (پاکستان امروزى) از هند جدا شد، (١٩۴٧) و آن قسمتى از سرزمینى که متعلق به افغانستان بود، درون همین پاکستان امروزى واقع شد. اکنون پاکستان نمى گذارد افغانستان روى امنیت را ببیند، چرا که در این صورت باید نیمى از کشور خود را به افغانستان پس دهد. (همانگونه که هنگ کنگ از انگلیس گرفته شد و به چین پس داده شد.) هیچ سیاستمدارى نیز در افغانستان امروز جرات آن را ندارد تا در این زمینه با پاکستان معامله کند، و مثلا از خیر زمین بگذرد و امنیت بگیرد. سازمان امنیت پاکستان هم طالبان را به عنوان نیروهاى خودش حمایت مىکند و نیمى از افغانستان را با جنگ چریکى طالبان اشغال کرده تا افغانستان طلب نیمى از سرزمین پاکستان را در سر نپروراند و به ناامنى خود مشغول باشد.اما دوست عزیز حالا چرا باید کشور افغانستان با این مشکلات پیچیدهی ارضى، مثالى شود در استدلال شما، که انگار ما باید به اصلاحات بىخاصیت ادامه بدهیم تا مبادا دچار طالبانیسم شویم.
مصطفى عزیز!
مخملباف با طرح این ادعا که حاکمیت با نپذیرفتن اصلاحات، انقلاب داخلى و یا حمله خارجى را به ایران تحمیل مىکند گفت: شما از اصلاحات چنان ایدئولوژىاى ساختهاید که اگر در زمان جنگ دوم جهانى هم بودید، با جنگیدن نیروهاى خارجى با هیتلر هم مخالفت مىکردید و مىگفتید بهتر است هیتلر را از طریق اصلاحات سر به راه بیاوریم. دوست عزیز اصلاحات و انقلاب و حمله از بیرون، فقط سه راه براى تغییر یک وضعیت است. متاسفانه این راه را ملتها انتخاب نمى کنند، بلکه این دیکتاتورها هستند که آن را به جوامع بشرى تحمیل مىکنند. پس گناه آن را به گردن ملت نیندازیم.
وی با طرح این اتهام که ایران درحمله به افغانستان با امریکا همکاری داشته است گفت: تاجزادهی عزیز! من در زمان تصمیم حملهی امریکا به افغانستان، به دلیل سفرهاى مربوط به اکران فیلم سفر قندهار، نزدیک هزار مصاحبه با مطبوعات بینالمللى در مورد افغانستان و از جمله مخالفت با حملهی امریکا داشتهام. استدلال من این بود که دمکراسى را نمىشود با حملهی خارجى به جایى صادر کرد. اما آرام آرام متوجه شدم حکومت ایران که اعلام مىکند آمریکا حق استفاده از آسمان ما را براى حمله به افغانستان ندارد، خود شریک حملهی امریکا به افغانستان است.
اگر جزییات آن را نمىدانید از دوست بسیار عزیز و مشترکمان جناب آقاى «امینزاده» بپرسید که معاون وزارت امورخارجهی ایران در زمان حملهی امریکا به ایران بود و معاون محترمش آقاى «یعقوبى» که مسوول هماهنگىهاى مربوطه با آمریکا در این زمینه بود.
دوست عزیز نمىشود دولت اصلاحات در زمانى که در قدرت قرار داشت، در حملهی امریکا، همسو با آن […]، به دلیل مصالح ملى شرکت کند، و حالا که در قدرت نیست، از حملهی امریکا انتقاد کند. وی با بیان این ادعا که دولت اصلاحات و کل حکومت در آن زمان با عملکرد امریکا در منطقه همسو بودند تا اینکه «بوش اعلام کرد که ایران محور شرارت است» و باعث ترس حاکمیت ایران و جمع کردن بساط اصلاحات شد، گفت: زمان در ملاقاتى که من با آقاى خاتمى هشت ماه قبل از پایان دورهی دوم ریاست جمهورىشان داشتم از زبان خود ایشان شنیدم که: “در قضیهی حملهی آمریکا به افغانستان، کل حکومت ایران با آنها همکارى داشتیم. چرا که مردم افغانستان از شر دیکتاتورى طالبان رها مىشدند، و ایران ما هم از شر دشمنى وحشى خلاص مىشد. در آن ایام همه چیز در داخل و خارج براى اصلاحات ما و گفتگوى تمدنها داشت خوب پیش مىرفت، تا اینکه بوش اعلام کرد که ایران محور شرارت است و باعث شد حکومت ایران بترسد و آمادهی دفاع در مقابل حملهی احتمالى آمریکا شود.
من البته در آن زمان براى راضى کردن آقاى خاتمى براى استعفا نزد ایشان رفته بودم. در آن جلسه به ایشان عرض کردم: «مردم فکر مىکنند ما هنرمندان همیشه شما را مىبینیم و توسط ما براى شما پیغام مىفرستند، نمىدانند که براى همین یک ملاقات چند ماه در انتظار بودهام. مردم مىگویند که حالا که نمىتوانید اصلاحات را پیش ببرید، اقلا استعفا بدهید تا اصل اصلاحات بدنام نشود. شاید یک روزى بشود در آینده با همین اصلاحات کارى کرد.» آقاى خاتمى گفتند: «این حرفها را من هم شنیدهام. البته باور ندارم که این حرف همهی مردم باشد. ولى واقعیتش این است که من بارها استعفا دادهام، این استعفاها بعدها در خاطراتم چاپ خواهند شد. حتى آقاى خامنهاى هم خاطرات مىنویسند و در خاطرات ایشان هم معلوم خواهد شد که من استعفا دادهام. اما هرگاه استعفاى من جدى شد، پاى مداخلهی خارجى در میان آمد و من چون نمىخواهم اسباب دخالت خارجى در ایران شوم، استعفایم را پس گرفتم.»
«اصلاحات شما، عین اصلاحات «اماناله خان» در افغانستان، چنان با دوز ضعیف وارد بدن حاکمیت … شد، که براى [آن] تبدیل به یک واکسن پیشگیرى شد، و بدتر از آن، باعث بقاى [این ویژگی] شده و دیگر بعید است … از اصلاحات ایران تاثیرى بپذیرد…»
مخملباف مدعی شد: این نکته را نیز باید مد نظر داشت که پیش از حملهی آمریکا به افغانستان، طالبان با حملهی به کنسولگرى ایران در مزار شریف، ایران را تا مرز تلافى و حمله به افغانستان پیش برده بودند. در آن زمان مسوولیت حمله یا عدم حمله به افغانستان، توسط آقاى خامنهاى بر عهدهی رییس جمهور وقت، آقاى خاتمى گذاشته شد، که خوشبختانه ایشان به دلایل مختلف، از جمله جلوگیرى از کشتار دو ملت، از حمله به افغانستان سر باز زد.
در سال ٢٠٠١حملهی غرب به طالبان، علیرغم نظر روشنفکران دنیا و ایران، از جمله خود من، دلایل دنیاپسندى داشت، و در ابتدا هم موفق بود. در واقع وقتى غرب حمله کرد، طالبان با فرمان پاکستان عقب نشینى کرد و تا مدتى افغانستان امن بود. اما با بىکفایتىهاى بعدى آمریکا، این حمله نیمه موفق از آب درآمد. بخشى از این بىکفایتى از این قرار است که آمریکا براى مبارزه با تروریسم به پاکستان پول مىداد، و پاکستان همه ى آن پول را خرج تجهیز و ارسال دوبارهی گروههاى تروریستى طالبان به افغانستان مىکرد و بدینوسیله پاکستان نیمى از افغانستان را ذره ذره پس گرفت. خلاصهی حرف شما در آن ویدیو این است: حالا که نیمى از افغانستان هنوز در دست طالبان است، پس آزادى افغانستان بیهوده بود. دوست عزیز! یعنى بهتر بود هنوز همهی افغانستان دست طالبان مىبود؟!
و اما سوریه:
وی با انتقاد از نقش ایران در سوریه و مسوول دانستن ایران روسیه در فجایع و جنایات کشور گفت: مصطفى عزیز! چه کسى جز ایران و روسیه پشت «اسد» ایستاد و سوریه را به مثالى وحشتناک تبدیل کرد؟ یک بازیگر سورى که دوست من است و در لندن پناهنده است به من گفت: براى گرفتن ویزا یک ماه در صف بودم. یک روز خمپارهاى به خیابانى که صفى در آن تشکیل شده بود اصابت کرد و تعداد زیادى از ما کشته و زخمى شدند، اما هیچکس صف ویزا را ترک نکرد. حتى زخمىها که خون از آنها جارى بود، در صف ماندند. چرا که این تنها راه زنده ماندن همهی ما بود.
مخملباف با بیان این ادعا که «مصطفى عزیز! مردم سوریه در پى جنبش سبز ما و در پى بهار عربى، بهپا خواستند و خواستهاى جز دمکراسى نداشتند. اگر اسد اولبار تظاهرات مسالمت آمیز آنها را به توپ نمىبست، اگر [ایران]، پشت اسد نایستاده بود، اکنون سوریه مثال من بود براى شما، که ببین سوریه به چه روزگار آزادى دست یافته است»، مینویسد که اما به اعتقاد او مسوولان این مثال را معکوس کردند «تا امروز از زبان شما گفته شود دخالت خارجى، یعنى سوریهاى شدن ایران، و ما فراموش مى کنیم که آن خارجى، کسى جز حکومت داخلى ایران … نیست». خلاصه کردن و نتیجهگیرى در مورد سوریه را از طریق پرسیدن سوال به خود شما واگذار مى کنم. آیا براى آن که سوریه، سوریهاى نشود، بهتر بود مردم سوریه از جنبش سبز و جنبش بهار عربى در تونس متاثر نمىشدند و به خیابان نمىریختند و تا ابد با اسد مىسوختند و مىساختند؟
وی با مقصر دانستن مردم ایران و سکوتشان در برابر آنچه او دخالت ایران در سوریه میخواند علت اصلی «سوریهای» شدن سوریه را دخالت نیروهای خارجی چون ایران دانست و گفت: یا اینکه بهتر بود نیروهاى خارجى که مهمترین اش حکومت ایران است، در کار آن مردم دخالت نمى کردند؟ اگر منظور شما دومى است، گناه مردم سوریه چیست؟ این گناه من و شما و مردم ایران است که سکوت کرده ایم و از خاموش بودن خود در مقابل اقدامات ایران در سوریه، احساس عذاب وجدان نمىکنیم، و مردم بیچارهی سوریه را به مثالى تبدیل کردهایم براى سوریهاى نشدن ایران خودمان. او با طرح این اتهام که حکومت سوریه با حمایت ایرن برای سرکوب مردم سوریه از بمب شیمیایی استفاده میکند، گفت: ما ساکتیم و فقط از رنج آنها نتایج اصلاح طلبانه مىگیریم.
مردم جهان و ما، آمریکا را در جنگ ویتنام مقصر و جنایتکار دانستیم، و ملت سوریه هم ما ایرانیان را مقصر و جنایتکار فروپاشى کشور خود مىدانند.
اصلاح طلبان غیر از استفاده از واژهی سوریه براى کشاندن مردم پاى صندوقهاى راى، هیچگاه از ملت سوریه، از این بابت عذرخواهى نکردهاند. من به خلاف آنها، بعد از نمایش هر فیلم خودم در سالنهاى سینما در سراسر دنیا، از این بابت از آنها عذر مىخواهم. که در این فاجعه همهی ما ایرانیان به سهم خود مقصریم و روزى باید به آنها جوابگو باشیم. کتاب دبستانى نسل بعدى کودکان سورى، از نام ایرانى به عنوان دشمن یاد خواهد کرد و بر ما نفرین خواهد فرستاد. وی با انتقاد از سخن رهبری مبنی بر شرکت همهی ملت در انتخابات، حتی آنها که با حکومت مخالفت دارند، نوشت که از نظر او این حرف که در چنین انتخاباتی شرکت کنیم تا نظام اسلامى را حتى اگر مخالفش هستیم، بیمه کنیم و الا خارجى حمله مى کند و ایران مثل سوریه مى شود، معناى مضحکى دارد.
و اما تونس:
از تونس گفتهاید و اینکه اسلامگرایان در تونس انحصار طلبى نکردند و همگان را در قدرت شریک کردند، در نتیجه امروز تونس به آزادى نسبى رسیده است. من به تونس سفر کردهام و با طرفداران همهی احزاب در تونس در این رابطه گفتگو کردهام. ملیون مىگفتند: وقتى اسلامىها قدرت را در دست گرفتند، ابتدا شروع کردند به نقد مردم و اینکه هر کارى را دوست نمىداشتند، مى گفتند: “این کار شما مردم تونس، اسلامى نیست.” ملیون هم مى گفتند: “کار شما اسلامىها هم تونسى نیست.” پس به خلاف استدلال شما، دمکراسى نسبى امروز تونس، فقط به انصاف و مداراى مذهبیون به قدرت رسیده بر نمىگردد، که به ائتلاف ملیون هم بر مىگردد که جلوى مذهبىها کوتاه نیامدند. پیروزى دمکراسى در تونس، از همه مهمتر به دستاوردهاى مثبت رژیم قبلى بر مىگردد. حاکمان قبلى سه میراث براى مردم تونس باقى گذاشته بودند: اول سطح قابل قبولى از سلامتى براى همه. یعنى بهداشت رایگان و با کیفیت. شما در تونس مردمى کج و کوله ناشى از نبود امکانات سلامتى نمىدیدید. مردم در مریضى، حکومت گذشته را حامى خود مىدیدند. دومین دستاورد حکومت قبلى، زبان فرانسه بود. این مردم دو زبانه شدند و گرفتار استبداد تک زبانى ما ایرانىها نشدند که دریاى فکرىشان از دو رودخانهی عربى و فرانسوى شکل مىگرفت و سوم آزادى زنان بود. که بدون آزادى زن، آزادى جوامع ناممکن است.
مخملباف دربارهی وضعیت زنان در تونس نوشت: هنرمندان و حکومت تونس هزاران تابو را در رابطه با زنان شکسته بودند و زن رها شده از قیود سنت و مذهب، به این راحتى سر در اسارت استبداد دینى جدید نمىداد. در تونس کسى چادر را به زور از سر آنها نکشیده بود تا دیگرى به زور بر سرشان کند. آنها در یک پروسهی فرهنگى به این رهایى از حجاب رسیده بودند. من بسیارى از دختران جوان هنوز محجبه را دیدم که با مردان دست مىدادند و روبوسى مىکردند و در کنار آنها فیلمهاى سانسور نشده را در سینماها تماشا مىکردند.
وی با انتقاد از نقش روحانیون پس از انقلاب و مقایسهی آن با تونس نوشت: «بورقیبه» و «بن على» در تونس، سپاه ملاها را براى ملت باقى نگذاشتند، تا آنها را تحمیق و تحقیر و استثمار کنند و بن على در هنگام انقلاب آنقدر مقاومت نکرد تا مخالفینش ادامه دهندهی خشونت بىانتهاى بعد از انقلاب او باشند.
مصطفى عزیز! همه موفقیت انقلاب قبلى تونس را به اخلاق زاهدانه یا اصلاح طلبانهی رهبران مذهبى آن نمىتوان تقلیل داد. که به اتحاد وطن پرستان و وجود اتحادیههای مستقل و انصاف حکومت قبلى و حساسیت و آگاهى مردم تونس هم باید مربوط دانست. مردم تونس همین امروز، انقلاب هفت سال قبل خود را با انقلابى دیگر محافظت مىکنند. اتفاقى که در بعد از انقلاب ایران همواره از آن ممانعت شده است. وی با انتقاد دوباره از نقش روحانیون پس از انقلاب این ادعا را بیان کرد که «روحانیون در زمان شاه قرار بود سپاه مبارزهی او با کمونیسم در جنگ سرد باشند».
مخملباف با بیان این ادعا که حضور روسیه در ایران کودتایی خزنده است، گفت: تاجزادهی عزیز! ترامپ خودپرست و نامتعادل است، اما آیا پوتین […] ، سالم است و منافع ایران را در نظر دارد؟ دوست عزیز آیا ترامپ خارجى است و پوتین داخلى؟ آنچه شما از آن مىترسید سوریهاى شدن ایران است. آنچه من بر آن معترضام، سوریهاى کردن سوریه و کودتاى خزندهی روسیه در ایران است. او با طرح این ادعا که اصلاحات بی فایده است درصورت ادامهی این روند تحمیل راه حل پر مصیبت حمله خارجی یا خشونت انقلابی بر کشور و ملت بر گردن مسوولین است گفت: من همچنان امریکا را باعث کودتاى ٢٨ مرداد و استبداد بعدى آن در ایران تا زمان انقلاب ۵٧ مىدانم. ترامپ را آدمى از نظر روانى نامتعادل مىدانم و امیدوارم هرچه زودتر به دست مردم آمریکا عوض شود. همچنان با حملهی خارجى مخالفم، و حملهی دولتهاى خارجى را به قصد کمک به دمکراسى در ایران نمىدانم. […] آنقدر، بر [روند موجود] اصرار مى کنند که لاجرم با خشونت انقلاب و یا حملهی خارجىهاى منفعت طلب عوض خواهد شد. در این صورت، تحمیل راه حل پر مصیبت حمله خارجی یا خشونت انقلابی بر کشور و ملت، مسوولیت [آنهاست] و مسوولیت اصلاح طلبان بلاتکلیف، نه مردم جان به لب رسیدهی ایران.
منعکس میکنید
همین موارد هستند که نباید به اصلاح طلبها اعتماد نکرد
چون خط قرمز و مرزی ندارند (357584)