گروه سياسي: «آقای هاشمی فرزند زمان خودش بود و با تحولات خیلی خوب پیش رفت، کمتر سیاستمداری دیدم که تا این حد با مردم همراه باشد. روستازادهای که در سطح جهانی به سیاستمداری برجسته تبدیل شد. ایشان روحیهای دموکراتیک داشت و در هر شرایطی حاضر شد خود را در معرض رأی مردم قرار دهد. کسی که دائم خود را در معرض رأی مردم قرار میدهد مجبور است با مردم راه بیاید. آخوندی که دغدغهاش پیشرفت ایران بود، به همین جهت كتاب امیرکبیر را نوشت».
به گزارش شرق، این را «مصطفی تاجزاده» سیاستمدار اصلاحطلب میگوید. با معاون سیاسی وزارت کشور دولت اصلاحات درباره تأثیر فقدان آیتالله هاشمیرفسنجانی بر فضای سیاسی کشور به گفتوگو نشستیم.
به نظر شما نبود آیتالله هاشمی توازن ساختار سیاسی کشور را تغییر میدهد؟
بدون تردید آقای هاشمی یکی از بزرگترین پشتوانههای ائتلاف اصلاحی و اعتدالی به شمار میرفت، فقدان او برای ما بسیار سنگین است؛ اما آنچه الان مردم درباره آن نگرانی دارند و بسیار از من سؤال میکنند و دائم درمورد آن حرف میزنند این است که فقدان آقای هاشمی چه تأثیری در سیاستهای کلان نظام برجا میگذارد.
مردم او را حلقه وصل جامعه و حکومت میدانستند، کسی که میتواند مطالبات مردم را با نظام در میان بگذارد. از آن طرف هم کسی است که بعد از ۳۷ سال از انقلاب اسلامی، ارتباط و همگامی خود را با مردم حفظ کرده است؛ بنابراین مردم نگرانند وقتی ایشان حضور ندارد چه کسی قرار است نقش او را ایفا کند.
از سوی دیگر اگرچه فقدان آقای هاشمی برای ما سنگین است، اما شخصیتهای بزرگی داریم و سازمانهای جاافتادهای که میتوانیم خودمان را جمع کنیم؛ یعنی مشکل چندانی نداریم؛ اما در قسمت دوم جای نگرانی وجود دارد، زیرا آقای هاشمی حلقه وصل جامعه و حکومت بود، بهویژه از ۸۸ به این طرف. به نظر من اصل نگرانی را نمیشود نادیده گرفت؛ اما از آن طرف ما مؤلفههای خوبی داریم که میتوانیم به آنها امید ببندیم که نبود ایشان ضایعهای جدی به بار نیاورد و حتی نبودش هم به جامعه کمک کند که در جهت تحقق آرمان آقای هاشمی که همان حاکمیت عقلانیت و اعتدال و اصلاح امور در جامعه بود یک گام به جلو بردارد. ما در گذشته هم بزرگانی را از دست دادهایم که نبود هرکدام یک جنبه را پررنگ و مردم را نسبت به آن نگران میکرد؛ بنابراین جایگزینکردن او راحتتر بود.
آقای هاشمی چون نقشی دوطرفه در حکومت و جامعه داشت، از این جهت درحالحاضر بدیلی برای او نداریم و با مشکلاتی جدی مواجه هستیم. گذشته ۳۷ساله نشان داده است ما وقتی بزرگانی را از دست میدهیم، در کنار آن، فرصتهایی به دست میآوریم که میتواند آن خلأ را برطرف کند و حتی یک گام هم به جلوتر بگذاریم. نمونه آن همین تشییع آیتالله بود که بعد از مراسم رحلت بنیانگذار نظام تشییع جنازهای با این شکوه و عظمت بیسابقه است.
جامعه در ۲۱ دی سال جاری نشان داد ظرفیت بسیار بالایی برای پذیرش اختلافها دارد. ما آن روز دو دسته مردم داشتیم که در کنار هم بودند اما نکته بسیار مثبت آن بود که درگیری و خشونت مشاهده نشد، مردم کاملا همدیگر را تحمل میکردند. نکته جالب این بود که در مراسم تشییع جنازه یکی از بزرگان انقلاب شرکت کرده بودند؛ اما در آن شعار مرگ مطرح نمیشد. طرفین سعی میکردند هویت خودشان را بروز بدهند بدون اینکه به طرف مقابل خود توهین کنند؛ این بهتنهایی یک گام بسیار مهم و روبهجلو بود. وحدت ملی یعنی اینکه ما میتوانیم اختلافهای خود را داشته باشیم و درعینحال یک ملت باشیم، درست مانند لیگ فوتبال که ما میتوانیم تیمهایی خیلی قوی داشته باشیم و با هم رقابت کنیم؛ اما درعینحال تیم ملی قدرتمندی هم داشته باشیم.
همه ما باید این واقعیت را به رسمیت بشناسیم که هیچ جناحی در ایران آنقدر ضعیف نیست که بشود آن را نادیده گرفت. برخلاف آنچه دلواپسان میگفتند که جریان هاشمی خاتمه یافته و این یک میخ بر تابوت اصلاحات است؛ اما ۲۱ دی نشان داد که واقعیت دیگری زیر پوست جامعه جریان دارد و نمیشود آن را نادیده گرفت، امیدوارم این پیام را همه بگیرند.
از آن طرف اعتدالیون و اصلاحطلبها نیز توجه کنند که نمیشود منتقدان را حذف کنیم یا نادیده بگیریم، ما هیچ چارهای نداریم جز اینکه همدیگر را به رسمیت بشناسیم؛ در این حالت یعنی در حالت درونیکردن آرمان هاشمی فقدان آن شخصیت بزرگ ضربه که به ما نمیزند هیچ باعث ميشود یک گام جلوتر برویم.
توجه کنیم جامعه بالغ و باثبات جامعهای است که میتواند اختلافها را با گفتوگو و تفاهم حل کند و آنها را با یک بازی برد - برد به نقطهای برساند که همه حداقل رضایت را داشته باشند و هیچکس احساس نکند صدایی و نمایندهای در درون حکومت ندارد.
در نتیجه همه میتوانند از راههای مسالمتآمیز و با روش قانونی به حقوق خود دسترسی پیدا کنند. اگر این اتفاق بیفتد، آن حلقه وصلِ حکومت و جامعه که هاشمی میخواست، تحقق مییابد و آن نقش به همه نخبگان سیاسی جامعه با هر جناح و گرایشی منتقل میشود؛ بنابراین فقدان او در صورت تحقق آرمان او به ما ضربه و لطمه نمیزند. اتفاقا فقدان او بر بستر این آگاهی عمومی باعث میشود این نقش از فرد سلب و به یک حرکت نهادین در سطح جامعه تبدیل شود.
اصلاحطلبان چقدر به آقای هاشمی وابسته بودند و چه چیزی از او میگرفتند؟ نبود ایشان چقدر آنها را دچار مشکل میکند؟
فقدان آقای هاشمی حتما برای ما سنگین است. بههرحال ما یکی از پشتوانههای خود را از دست دادهایم و تردیدی در آن نیست. اما اصلاحات یک حرکت تاریخی است که متکی به هیچ فردی نیست. حتی متکی به رئیس دولت اصلاحات نیست؛ با اینکه او لیدر ماست. اصلاحات حرکتی است که از صدر مشروطه شروع شد. در نهضت ملیشدن صنعت نفت تداوم یافت. در ادامه به انقلاب اسلامی و سپس به دوم خرداد رسید و از این به بعد هم ادامه پیدا خواهد کرد. جریان اصلاحات را فقدان هیچ فردی، هر قدر هم بزرگ باشد، متوقف نمیکند.
اما ما هم مثل اکثر مردم اگر هوشمندانه برخورد کنیم، همین فقدان را میتوانیم به یک فرصت تبدیل کنیم. از لحظهای که آقای هاشمی به رحمت خدا رفته است تا الان بسیاری از حقایق مربوط به زندگی ایشان و نقش او آشکار شده و بسیاری از مخالفان او را شرمنده کرده است و دیگر نمیتوانند مثل گذشته علیه هاشمی یکجانبه بتازند. به نظر من بزرگترین مخالفان او یعنی دلواپسان افراطی با مرگ آقای هاشمی تا حدود زیادی حربه خود را از دست دادهاند و دیگر نمیتوانند هر اتهامی را متوجه او کنند. یعنی یک لطمه جدی به دلواپسان افراطی زده شده است.
اگر حرکت باشکوه و دموکراتیک مردم در ۲۱ دی به رسمیت شناخته شود؛ یعنی اینکه ما یک ملت متکثر هستیم، این بزرگترین پیروزی برای اصلاحات است. من همیشه گفتهام جوهره اصلاحات یعنی دموکراتیزاسیون که روح و گوهر آن چیزی نیست جز اینکه ما متکثر هستیم و این تکثر باید به رسمیت شناخته شود و داوری نهایی را باید به ملت بدهیم. یعنی ما رقابت کنیم و مردم هر چه قبول کردند. این یعنی پیروزی اصلاحات ولو اصلاحطلبها رأی نیاورند. شما یک گفتمان و منطق اصلاحی دارید. ممکن است منطق ما پیروز شود، بدون اینکه خودمان رأی بیاوریم. همچنان که ممکن است منطق آنها پیروز شود ولی ما پستها را در دست بگیریم. من در واقع درباره جریان اصلاحات صحبت میکنم که از مشروطه آغاز شده و از این به بعد هم ادامه پیدا خواهد کرد و این یعنی استقرار دموکراسی در ایران.
صداوسیما را ببینید؛ چندروزی است که اصلاح شده است؛ نه اینکه اصلاحطلبها به آنجا رفتند بلکه فهمیدهاند که باید دیگری را نیز ببینند. صداوسیما فهمید که صداهای دیگری هم هست. این طرف هم به این باور برسد که در مقابل یک رقیب قدرتمند قرار دارد.
ما باید همدیگر را در یک رقابت آزاد به رسمیت بشناسیم. بنابراین درگذشت هاشمی میتواند باعث شود ما در جهت تحقق آرمانهای وی و نیز گسترش آرمانهای اصلاحی یک گام به جلو برداریم. درست مثل زمانی که آقای بهشتی شهید شد، واقعا ضربه سنگینی به مدیریت کشور خورد. چهبسا بیشتر از آقای هاشمی در مدیریت جامعه نقش داشت. شهادت بهشتی نهتنها جمهوری تازهپا را ساقط نکرد بلکه مردم را متحدتر و آگاهتر کرد. خیلی از خناسها را رسوا کرد. نشان داد که دروغها و تهمتهایی که زده بودند، اساس نداشت.
معلوم شد که این ملت خادمان خود را دوست دارد و خود این قوت قلب است برای همه کسانی که الان ممکن است مورد اتهام باشند ولی میدانند مردم دوستشان دارند و در موقعیت مناسب، عکسالعمل نشان خواهند داد.
اگر این ادامه پیدا کند؛ یعنی پیروزی اصلاحات. همچنان که آقای هاشمی در زندگیاش تلاش کرد در جامعه وحدت ایجاد کند و رقابت سالم سیاسی بین نیروها را به وجود آورد و داوری با مردم باشد. این آرزو در عمل با همدلی گسترده میلیونی مردم بیشتر تحقق پیدا کرد. به جامعه شوک وارد شد ولی یک عکسالعمل بسیار مثبت نشان داد. ۲۱ دی ماه یکی از زیباترین روزهایی است که در عمرم دیدهام.
به نظر شما چه استفادههای سیاسی- اجتماعی میتوان از سرمایه بهجامانده از آیتالله هاشمیرفسنجانی برای پیشبرد اصلاحات کرد؟
فضای خیلی بدی در چند ماه اخیر در جامعه ما حاکم شده بود. مراسم تشییع مانند باران، یک بار دیگر همه اینها را شست و روح جدیدی به جامعه دمید و فرصت جدیدی برای مدیریت کشور ایجاد کرد که با وجود همه حرفها مردم حضور دارند و حاضرند به جامعه، حکومت و خودشان کمک کنند. به یاد داریم که پس از حماسه هفت اسفند ۹۴ دلواپسان بریده از ملت، تهرانیان را اهل کوفه خواندند. ۲۱ دی ۹۵ نشان داد که مردم همچنان به رأیی که دادهاند پایبندند و همچنان خاطره منتخب اول تهران را گرامی میدارند.
مردم با وجود همه سختیها، گرانیها، فشارها و مشکلات حضور پیدا کردند. چه سرمایه اجتماعیای بالاتر از این؟ به نظر میرسد پس از مرگ هاشمی مردم در انتخابات باشکوهتر شرکت خواهند کرد. واقعا روز تشییع، دموکراسی در ایران در حد بالايي حاکم بود. مردم با وجود همه اختلافات در کنار همدیگر بودند و مخالف خود را تحمل میکردند. بزرگترین پیام ۲۱ دی این بود که این ملت ظرفیت این را دارد که اجازه دهد هر فرد و جناحی حرفش را بدون درگیری و خشونت بزند.
به نظر شما چه کسی میتواند جایگزین مناسبی برای آقای هاشمی در نظر گرفته شود؟
به نظر من طبیعیترین فرد برای ریاست مجمع، آقای روحانی است. چراکه بهعنوان رئیسجمهور که شورای عالی امنیت ملی را اداره میکند، میتواند مجمع تشخیص را هم اداره کند. آقای هاشمی استثنا بود که میتوانست رؤسای سه قوه زیر نظرش باشند.
اما در درون اصلاحات و جامعه ما نگرانی چندانی نداریم چون هنوز حضور بزرگان اين جريان کاملا آرامشبخش است و اصلاحات را میتواند هدایت کند. به علاوه با وجود آقای روحانی میتوانیم ائتلاف اصلاحات و اعتدال را حفظ کنیم.
اصولگرایان بدون آقای هاشمی به همبستگی میرسند یا به افتراق بیشتری دچار میشوند؟
اصولگرایان مشکلشان آقای هاشمی نیست بلکه او یکی از مشکلاتشان بود. آنها باید ابتدا تکلیف خود را با خود روشن کنند. باید یک تصمیم تاریخی بگیرند؟ آنها درباره برجام اختلاف دارند. نمیشود یکعده از آنها برجام را ترکمانچای بدانند و عده دیگر موافق آن باشند و آن را خدمت بدانند. درباره آقای روحانی و دولتش با همدیگر اختلاف نظر دارند.
درباره حصر، اصلاحات، مسائل اقتصادی و اولویتهای آن با هم اختلاف نظر دارند. در سیاست خارجه هم همینطور. بنابراین مشکل اصولگراها فقط هاشمی نبود که با رفتن او متحد شوند. الان کفه آن کسانی که طرفدار آقای هاشمی بودند، سنگینتر شده. کسانی که معتقد بودند برخورد تند با آقای هاشمی غلط است. اختلاف آنها با جبهه پایداری و امثال آن بیشتر میشود. حال باید ببینیم جبهه پایداری چقدر حاضر است دست از تندروی بردارد و با اصولگراها همراهی کند. از آن طرف یکی دیگر از مشکلات اصولگراها آقای احمدینژاد است که تکلیفشان با او مشخص نیست. به هر رو مردم در ۲۱ دی ماه «حماسه اکبر» آفریدند.