«متهمان که همسر و دو فرزند مقتول بودند بعد از دستگیری از سوی پلیس به قتل و جنایت بر میت اعتراف کرده و در اعترافات خود توضیح دادند انگیزه اصلی قتل زندگی پررنجی بود که پدر خانواده برای آنها درست کرده بود. بر اساس محتویات پرونده سال ۹۳، خبر گمشدن مردی جوان به مأموران پلیس تهران داده شد. فردی که این خبر را به پلیس داد، دختر مرد مفقودی بود. سونیا به مأموران گفت پدرش از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است. زمانی که پلیس تحقیقات خود را دراینباره آغاز کرد، متوجه شد جسد این مرد در نزدیکی خانهاش رها شده و آثاری از خون او نیز مقابل درِ خانه است.مأموران به سونیا دختر ۱۸ساله مشکوک شدند و خانه را بررسی و لکههای خونی که روی دیوار و فرش خانه بود را پیدا کردند و به اینترتیب متوجه شدند پدر خانواده که سونیا مدعی بود گم شده در واقع به دست اعضای خانوادهاش به قتل رسیده است. زمانی که سونیا بازداشت شد به قتل پدر با همدستی مادر و خواهر نوجوانش اعتراف کرد.
او توضیح داد که از کودکی از سوی پدرش اذیت میشد و پدر هیچوقت با او رفتار خوبی نداشت. سونیا و خواهرش ساناز به مأموران گفتند که انگیزه اصلی آنها از قتل رهاشدن از آزارهای پدر بوده است. سونیا گفت: پدرم مرد خشنی بود او ما و مادرم را خیلی اذیت میکرد. کتکمان میزد و با حرفهای رکیکی که میزد تحقیرمان میکرد ما این وضعیت را از کودکی تحمل کرده بودیم اما این اواخر رفتارش بدتر شده بود و کارهایی میکرد که هیچکس نمیتوانست تحمل کند. پدرم مدام به مادرم هم خیانت میکرد. او به ما اهمیتی نمیداد و خودمان مجبور بودیم هزینه زندگیمان را تأمین کنیم. نفرتی که پدرم در ما ایجاد کرده باعث شده بود هر سه ما به مرگ او راضی باشیم. ابتدا تصمیم گرفتیم فردی را استخدام کنیم که به صورت ساختگی با ماشین به پدرم بزند و او را بکشد، اما نشد بعد تصمیم گرفتیم در ماشینش مواد بگذاریم و پلیس را باخبر کنیم باز هم تصمیممان عوض شد چون بالاخره از زندان بیرون میآمد و دوباره وضعیت ما همین بود. در آخرین تصمیم مقداری قرص خوابآور خریداری کردیم پدرم به سفر رفته بود زمانی که برگشت برایش نوشیدنی درست کردیم و به او دادیم تا بخورد. کمی از نوشیدنی را خورد و بعد خوابید چون مقدار کمی خورده بود فکر نمیکردیم اثر کند اما چند ساعت بعد دیدیم که پدرم دهانش کف کرده و حالش بد است اما نمرده بود. برای این که او را بکشیم، دستمالی دور گردنش پیچیدیم و خفهاش کردیم و بعد جسد را به بیرون از خانه منتقل کردیم.
گفتههای سونیا از سوی مادرش هم تأیید شد. این زن مدعی شد شوهرش دست به رفتارهای خلاف اخلاق میزده و هیچ حریمی هم برای خانواده قائل نبوده است. او نیز به مأموران گفت: شوهرم با من بدرفتاری میکرد من همسرش بودم و فکر میکردم من را دوست ندارد و این کارها را میکند اما از وقتی بچهدار شدیم رفتارهای بدش را با بچهها هم ادامه داد. سونیا بیشتر از ساناز اذیت میشد بزرگتر بود و بیشتر از ساناز متوجه رفتار زشت پدرش میشد. هر چه دخترها بزرگتر میشدند پدرشان با آنها خشنتر رفتار میکرد. او کارهایی میکرد که من راضی بودم بچهها را کتک بزند اما این کارها را نکند. این که ما تصمیم به قتل گرفتیم، فقط به خاطر نجات خودمان بود. با توجه به گفتههای مادر و دختران، کیفرخواست علیه متهمان صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. بخشی از دادگاه به دلیل مسائل اخلاقیای که درباره پدر مطرح شد، غیر علنی اعلام شد و بعد از پایان جلسه دادگاه نیز با توجه به این که اولیایدم هم درخواست قصاص نکردند، قضات وارد شور شدند و سونیا و مادرش را به پرداخت دیه کامل یک مرد و حبس محکوم کردند. ساناز به دلیل این که نوجوان بود و در قتل نیز نقشی نداشت به اقامت به مدت پنج سال در کانون اصلاحوتربیت محکوم شد. این حکم نیز از سوی دیوان عالی کشور تأیید شد.
اکنون سونیا و ساناز و مادرشان در زندان به سر میبرند و توانایی پرداخت دیه را هم ندارند. آنها به دلیل سختی زیادی که در این سالها کشیدهاند چشمانتظار کمک هموطنان خود هستند تا بتوانند با پرداخت دیه در حق اولیایدم از زندان بیرون آمده و زندگی عادیای را داشته باشند. سونیا در آخرین دفاعیاتش به قضات گفته بود من دختر بسیار جوان هستم که از کودکی کتک خوردم و رفتارهای تحقیرآمیز زیادی را تحمل کردم هیچ دختری دوست ندارد پدرش را از دست بدهد چه برسد به این که او را بکشد. کسی نمیتواند زجری که ما کشیدیم را درک کند و همین زجر و آزارها علت اصلی این کار بوده است. من میخواستم یک روز هم شده راحت زندگی کنم.کسانی که میخواهند به سونیا و مادرش کمک کنند تا با پرداخت دیه به زندگی عادی برگردند، میتوانند کمکهای مالی خود را به کارت با شماره ۶۱۰۴۳۳۷۷۵۳۰۳۰۴۶۷ نزد بانک ملت به نام فرخنده جبارزادگان، مدیر گروه کمک به مادر و فرزندان زندانی، واریز کنند.»