به گزارش ایسنا، این مجموعه با هشت داستان در ۱۳۶ صفحه توسط نشر علم منتشر شده و در این شرایط به دلیل تعطیلی بعضی مراکز، فروش اینترنتی دارد. در معرفی این کتاب عنوان شده است: داستان «خرس و تبِ مارکز» که نام این مجموعه بر آن گذاشته شده به نوعی ادای دینی است که نویسنده به نویسنده مورد علاقهاش گابریل گارسیا مارکز داشته و پیوندی بین دریافتهای پیرامونش با استفاده از شخصیت نوشتاری مارکز روایت شده است. چند داستان این مجموعه و همین داستان در سال ۱۳۷۸ نوشته شدهاند. هسته اصلی داستانها روایتی از باورهای مردمی است که در گوشه و کنار زندگی میکنند، با ترسها، بخششها، قضاوتها و ندامتها، زندگی زنانی که به ظاهر از ما دور هستند و بافت زندگیشان تفاوتهایی دارد. شاید این کتاب توجه دارد به خلوص مردمی که از این فضا دور شدهاند و یا هر چه جلوتر میرویم خیلی عناصر هنوز به صورت عادت در ما وجود دارد. آن باورهای عادتشده و اسطورههایی که ناگزیر زندگی ما را تا به امروز شکل و وسعت دادهاند. نام داستانها در فهرست کتاب کوتاه شدهاند: «خرس»، «آب»، «گل»، «خار»، «مجسمه»، «مرد»، «ماه» و «درخت».
نوشته پشت جلد کتاب: «شاید معجزه همان اتفاق سادهایست میان سادگی مردم.»از سیاهی درد روی تخت افتادم. چشم که باز کردم، جلیقه قرمزش کنار پالتوَم آویزان بود. به شعله هیزم و پردههای سفید خیره شدم. در باز شد. با همان هیبت به خانه آمد. سرتا پا خیس بود، لباسش را درآورد. موهای بافتهاش را آرام از بافت رها کرد. کف پا را به اجاق چسباند. پتوی چهارخانهای به سر انداخت، از زیر بالشت زنگوله را به صدا درآورد و کنار من و آتش نشست و گفت:اگر زنی به خانهاش مردِ گمکردهای پیدا کند چه کند؟