گروه فرهنگی: کیوان ساکت در یاداشتی در روزنامه شرق نوشت: شنبهای که گذشت ما جان عزیزی را به خاک سپردیم. جان عزیزی که استاد بزرگ موسیقی و آواز ایرانی بود؛ محمدرضای شجریان.آنچه من در روز شنبه در توس دیدم، این بود که با وجود همه سختیها و محدودیتهایی که بر روزگار و زمانه ما در این روزها میگذرد، مردم از گوشه و کنار ایران خودشان را به توس رسانده بودند تا در این روزگار کرونازده بخشی از تابلوی بزرگ ستایش و قدردانی استاد شجریان باشند.از همان روز جمعه که با پروازی از تهران عازم مشهد بودم، این مسئله در فرودگاه به چشم میخورد تا مردمانی که در روز مراسم به دلیل بستهبودن راههای ورودی با پای پیاده آمده بودند و حتی آنهایی که مثل خانواده شجریان از راه زمینی خودشان را به مشهد رسانده بودند.اگرچه شنبه روز باشکوهی برای بدرقه استاد محمدرضا شجریان بود، ولی ایکاش شرایطی ایجاد میشد تا همه علاقهمندان و دوستداران شجریان میتوانستند خودشان را به این مراسم برسانند یا در این مراسم در تهران یا توس شرکت کنند. آنچه به چشم میآمد این بود که مراسم امنیتی شده بود و همین مسئله موجب شد تا بخش زیادی از مردم پشت درهای آرامگاه فردوسی در توس منتظر بمانند و مجال آمدن به آرامگاه یا سر مزار را نداشته باشند.در این مراسم مدیرعامل و سخنگوی خانه موسیقی و آقای شکارچی سخنرانی کردند، ولی همگان بر این بودند که بهترین و پختهترین سخنرانی روز را همایون شجریان بیان کرد. همایون شجریان با احساس تمام و چنان از ته دل حرف زد که آه از نهاد همه حاضران برآورد. همایون گفت که همه آن چیزی که میخواهم بگویم آنجا در خاک آرمیده است.
هرچند تصاویر بزرگی از استاد شجریان در اطراف آرامگاه و درون آن تدارک دیده شده بود تا این مراسم با شکوه بیشتری برگزار شود، اما بیشک میشد این مراسم را بسیار بهتر از این برگزار کرد.
ایکاش برای خاکسپاری تدارک بهتری دیده میشد تا همه مردم که با سختی خودشان را به آنجا رسانده بودند و امکان حضور در آرامگاه را نداشتند بتوانند در جریان رویدادهای آرامگاه و مراسم خاکسپاری قرار بگیرند. البته قابل درک است که شرایط کرونایی هم موجب شد تا بسیاری از این تدارکات که در شأن برگزاری این مراسم بود، حاصل نشود.آنچه ما شاهدش بودیم حضور پرمهر مردم بود که نشان از قدردانی مردم نسبت به هنرمند محبوبشان داشت. شاید بزرگترین چیزی که در این مراسم جلب توجه میکرد همین ابراز مهر مردم به شجریان و خانواده شجریان بود که تسکیندهنده غمها بود. شجریان همیشه با مردم بود و برای همین هم بود که در روز وداع با ایشان این ابراز عشق و لطف مردمی بسیار واضح و روشن بود.هر کس که در این چند روز نالهها و آه و فغانهای هواداران میلیونی شجریان را میدید میفهمید که او به عنوان یک هنرمند چقدر درست و پاک زندگی کرده که چنین پایان پرمهری انتظارش را میکشیده است. به نظرم پیام شجریان چیزی نبود جز آزادگی و آزاداندیشی و فارغ از هر پیرایهای به وطن عشقورزیدن. شجریان استاد بزرگ درس انسانیت بود. شجریان هرگز نخواهد مرد. تا ایران و ایرانی هست یاد و خاطره شجریان در حافظه تاریخی مردمان این دیار همواره زنده خواهد بود. برای پایان سخن میتوانم بگویم فقدان شجریان مصداق عینی این بود که «از شمار دو چشم یک تن کم/ و از شمار خرد هزاران بیش».