گروه فرهنگ و هنر: شب گذشته، نغمه ثمینی به عنوان نماینده هنرمندان تئاتر دغدغهها و مشکلات این هنرمندان را با رییسجمهور در میان گذاشت.
به گزارش ایسنا، این نمایشنامهنویس، استاد دانشگاه و پژوهشگر در اولین دیدار رسمی هنرمندان با حسن روحانی رییس جمهوری که شامگاه 18 دی در تالار وحدت برگزار شد، متنی را درباره مشکلات و دغدغههای هنرمندان خطاب به حسن روحانی خواند. او بعد از خواندن این متن تا چند دقیقه با تشویق حاضران روبرو شد.
آقای رییس جمهور سلام!
بگذارید در این وقت اندکم، بیمقدمه آغاز کنم
شما هر آن چه باید بدانید، میدانید و کیست که نداند تئاتریها در این سالهای اخیر از ممیزی، بیپولی، بیامکانات بودن و کار نکردن چه کشیدهاند؟ کیست که به یاد نیاورد کسانی را که کوچ کردهاند و رفتهاند؟ کیست که نشناسد کسانی را که به رفتن، و به برای همیشه رفتن فکر میکنند؟ رفتن به جایی که هرجا باشد، خانه نیست. این جا نیست. مال ما نیست و نیست.
بارها گفتهاند در این سالها و به کرات. و شما بیتردید بارها شنیدهاید از بودجهی تئاتر که شوخی است و به هیچ جا نمیرسد. از انبوه نیروهای جوان که پشت درها ماندهاند و راهی برای به درون آمدن پیدا نمیکنند. حتما شنیدهاید از آن موج شگفت انگیز و غبطه برانگیز نمایشنامههای ایرانی،ده دوازده سال قبل که داشت قلهها را فتح میکرد و حالا در کشوی میزها آب خنک میخورد یا در ارشاد به تبعید رفته است. شما حتما این همه را بارها و بارها شنیدهاید و تردید ندارم که بارها باز هم خواهید شنید. و درست به همین دلیل است که فکر میکردم نباید سخن بگویم. فکر میکردم در مقام کسی که میخواهد نمایندهی دیگرانی خاموش باشد، سخن نگفتن، سکوت کردن، بیصدا ماندن واقعیتر است. شمایل واقعیتری است در بازتاب کسانی که بخواهید و نخواهید ایرانی هستند. دارند همین هوایی را تنفس میکنند که شما و روی همان خاکی راه میروند که شما. به اندازهی تمام کسانی که در ایران هستند،ایرانی هستند. و هستند.
پس بگذارید من اینجا صدایی باشم که شاید شما کمتر میشناسیدش: صدای خاموش ماندگان و حذف شدهگان. تمام کسانی که ذهنشان میسوزد از ایدههای خلاق و فکرهای ناب کسانی که زندگیشان را برای تئاتر خرج کردهاند. کسانی که به تئاتر ایمان دارند. به منطق سخن گفتن به منطق گفتوگو به منطق گریز از خشونت و خشونت را روی صحنهی تئاتر نمایش دادن. به من اجازه دهید صدای خاموش کسانی باشم که قدرتی ندارند. جز صدایی کمجان بر روی صحنه هیچ چیز ندارند. کسانی که به راحتی وزیدن نسیم میشود حذفشان کرد و حذف شدهاند در طی این سالها. دیوار بیاعتمادی بین ما و کسانی که قدرت دارند و قضاوتمان میکنند، بسیار بلند است. بلندتر از آن که بشود به این راحتیها فرو ریختش و فراموش کرد هر آن چه در این سالها برما رفته است.
آن سوی دیوار بعضی از آدمها هنوز همان آدمها هستند. کسانی که رغبتی به فرو افتادن دیوار ندارند کسانی که ما تئاتریها را به عنوان دشمن نگاه میکنند دشمنی که تنها سلاحش گفتوگوست. تنها سلاحش بازی است. تنها سلاحش نمایش است. قرنها و قرنها پیش وقتی آدمها دریافتند که میشود خشونت، جنگ، اختلاف نظر و جدال را به روی صحنه آورد، بیتردید تمدن بشری گامی رو به جلو نهاد؛ وقتی آدمها دریافتند که هر پارهی دردبار و هولناک خوی بشر میتواند با نقد روی صحنه شانی انسانی بیابد، آدمها وقتی دریافتند تضادها را میتوان روی صحنهی تئاتر حل کرد، نه در خیابان یا زندان بیتردید تمدن بشری گامی به جلو نهاد و من در این لحظه که میدانم لحظهی ناپایدار با ارزشی است ابایی ندارم که همهی تئاتریهای ایران را از میرزا آقا تبریزی، تا دانشجویان بیآیندهی تئاتر ایران، همه و همه را وارثان تمدن بخوانم، وارثان نسلی کهن از کسانی که روزگاری دریافتند، تئاتر ذاتا نقاد است. خون جامعه را پاک میکند و میشوید. ما وارثان خاموش و بیپول تمدنیم آقای رئیس جمهور!
و حالا من اتفاقا برخلاف قول رایج فکر میکنم خدا ما تئاتریهای ایران را دوست دارد. که اگر دوست نداشت ما نبودیم، و با این همه فشار و سختی هنوز نمیدویدیم، دیوانه وار نمیدویدیم که با هیچ و پوچ جایی روی زمین یا زیر زمین متنی را که به آن باور داریم اجرا کنیم. شما بیتردید میدانید در این شهر که حالا من و شما در آن آنیم و سخن از میلیاردهای گم شده است، ما تئاتریها به واقع با هیچ و پوچ باد میدویم پشت دیوارها، پشت میزها کسی ما را دوست ندارد. ما در منطق میلیاردها جایی نداریم ما در منطق میلیاردها گم میشویم. ما پیکرهی ویروسی جامعهای هستیم که سلامتش بر محور میلیاردهای گم شده، قضاوت و قدرتنمایی میگردد ما تئاتریها حتی نمیتوانیم صفرهای آن میلیاردها را بشماریم.
شاید تنها یکی از آنها میلیاردهای گم شده میتواند وضعیت صدها جوان تئاتری را دگرگون کند. هنوز شادمانی درونی ما تئاتریها وقتی است که مجوز کتابمان از ارشاد میآید، بدون حذف. هنوز شادمانی درونی ما وقتی است که به ما اعتماد میکنند و به صدایمان احترام میگذارند و میشنوندش به عنوان صدایی در میان صداها. پشت میز نشینها ما را دوست نداشتند اما خدا ما را دوست دارد. خدا بهتر از هر کس میداند و خدا میداند که توسعهی اقتصادی کشور جز درگرو توسعهی فرهنگی نیست. خدا بهتر از هر کس میداند و خدا میداند که چطور رشد تئاتر رشد فکری یک جامعه است. خدا ما را دوست دارد که هستیم. با هیچ و پوچ هستیم ،تنها کسانی پشت دیوارها و پشت میزها ما را دوست ندارند.
حالا بگذارید من صدای حذفشدهگان باشم. صدای کسانی که به کل خاموش شدهاند، کسانی که صدایشان محدود شده، یا کسانی که صدایشان به تبعید فرستاده شده، بگذارید من صدای حذف شدهگان باشم. صدای نمایشنامهنویسانی که چند سال است کتابهایشان در ارشاد به انتظار مجوز مانده است. صدای کارگردانهایی که چهار سال است متنی ایرانی را دست گرفتهاند و از این سالن به سالن دیگر میدوند،اما بیدلیل رانده میشوند که متن نویسندهای خارجی را کار کنند. صدای طراح صحنههایی که بیبودجهگی تئاتر برای ابد خاموششان کرده است صدای دانشجویان تئاتر، دانشجویان مشتاق و با استعداد تئاتر که هر وقت حرف آینده میشود، در چشمهایشان ترسی آشکار موج میزند به ما نگاه میکنند و به بیپناهی نسلهای قبلتر و به مهاجرت میاندیشند و باز به ما نگاه میکنند، میبینند هنرمندی که مهاجرت میکند، لاجرم خاموش میشود رفته رفته رفته خاموش میشود کاش میتوانستم بخواهم برای تمام تئاتریها ماندهها و مردهها یک دقیقه سکوت کنیم.
آقای رئیس جمهور حالا که من این جا صدایی هستم رو در روی شما بگذارید من صدای خاموششدهگان و حذفشدگان و در آستانهی حذفشدهگان باشم. و به یاد خودم و شما بیاورم که ما از بیامید زیستن خستهایم شبی از شبهای سالی که به پایان میرود با اعتماد به شما، خیابانها را از آن خود کردیم و امید را از پس پشت قلبمان بیرون کشیدیم امید محتضر و تبعیدی به قلب ما بازگشته که تاریخ ما، تاریخ مملکت ما، همین چرخهی احتضار و باززایی امید است.
ما تئاتریها آقای رئیس جمهور مطالبات روش و بارها شنیده شدهای داریم. بودجه، سالن، ممیزی، برابری امکانات و زیرساختها و... اما انتهای تمام مطالبات ما همه یک چیز است: حذف شدهگان را فرابخوانید، به ما اعتماد کنید و امید محتضر را در جانمان نمیرانید.»