همین دوستانی که سنگ ارادت امام (ره) به سینه ميزنند بر معتمد و نزدیکترین فرد به امام خمینی مهر باطل ميزنند تا من عوام هم برای خود نتیجه بگیرم "چون نهضت مرده است، پس هاشمی هم...
حسن فاتحی
گروه سیاسی: آقای عباسعلی کدخدایی سخنگوی سابق شورای نگهبان،که بعد از رای نیاوردن چندین باره در مجلس به عنوان حقوقدان شورای نگهبان با مصاحبهها و انتقادهای تند آقای جنتی بدرقه گردید و در نهایت در مقام تجلیل از این بزرگوار رسانه ملی (جناحی) سنگ تمام گذاشت و حتی برای مظلومنمایی، فرازهای از گریه و بغض دکتر کدخدایی را درشت نمایی کردند تا به افکار عمومی القاء نمایند که آسمان به زمین آمده و به یک حقوق دان صادق جفا شده است! دوباره برای چندمین بار دربرنامه شناسنامه از ناگفته های رد صلاحیت آيت الله هاشمی سخن به میان آورده و گفته است:
«نسبت به آیت الله هاشمی بحث خاص و ویژه ای نبود که بگوییم کار نسبت به دیگران متفاوت است. چون حساسیت بیشتری وجود داشت در یکی- دو جلسه بحث هایی داشتیم و اجماع مباحث این بود که رای لازم نسبت به ایشان وجود ندارد. جایگاه ایشان برای همه محترم بود. ما جدای اینکه ميخواستیم وظیفه قانونی خود را انجام دهیم، پیشنهاد شد با برخی افراد صحبت شود که اگر امکانش هست ایشان انصراف دهند تا.....»
ضرب المثل معروفی است که ميگوید "هرچه بگندد نمکش میزنند، وای به روزیکه نمک بگندد"، روایت شورای نگهبان نیز متاسفانه مصداق همین ضرب المثل شده است به دلیل زیر:
امام خمینی (ره) فرمودند ملاک رای مردم است و فلسفه واقعی وجودی شورای نگهبان نیز صیانت ازآراء مردم و اسلامیت نظام ميباشد، زماني که داوران شورای نگهبان ازمقام فراجناحی خارج شوند خواه ناخواه آراء مردمی نیز کتمان خواهدشد و اینکه آقای کدخدایی فرمودند"در مقام داوری و قضاوت باید ببینیم داور یا قاضی از کجا باید بی طرف باشد. داور باید در مورد بررسی موضوع و صدور رای باید بی طرف باشد و در سایر جهات هیچ اشکالی ندارد که یک داور به یک طرف دعوا تمایل داشته باشد"، از رویکرد روانشناسی و نیز از منظر جامعه شناسی نميتواند درست باشد چرا که روانشناسی داوران به شخصیت فراجناحی و ملی اسلامی آنها صحه ميگذارد و نه کلام و برداشت برادر کدخدایی.
فرهنگ و اعتقادات اسلامی ما ملاک داوری را غیر ذینفع بودن داوران در مقام قضا تشخیص ميدهد و اینکه داورانی ظاهرا" افرادی را تایید صلاحیت بنمایند و درفردای آن روز برله و علیه افرادی که خود تایید کرده اند، نظریه پردازی نمایند، این تناقض فکر و عمل را برای افکار عمومی القاء خواهد نمود و هیچ عوام الناسی پیدا نخواهدشد که از تبلیغات ستادی و انتخاباتی داوران شوکه نشده باشد و از بابت فرصتطلبیها متاسف نشده باشد.
مثال فرمایش برادر کدخدایی در مورد دفاع از داوران جناحزده شبیه آن عالمی است که در منبر برمردم ميگوید که احکام نجس فلان است ولی وقتی زن خودش کلامش را اجرا ميکند زبان به اعتراض ميگشاید که من این حکم را برای دیگران گفتم و نه عیال خودم! حالا همین داوران محترم که بواسطه تداخل عواطف و نگرشهای خودی برله افرادی و علیه افرادی دیگر،خودشان از منظر افکار عمومی یکی از عوامل تاثیر گذار درحوادث تلخ سال 88 تلقی ميشدند، همین دوستان دوباره درسال 92 بر صلاحیت آيتالله هاشمی رفسنجانی مهر باطل زدند و تازه با زرنگی تلاش ميکنند با پنبه سر ببرند و صدای گریه و شیونی نیز شنیده نشود و....
از شخصیت انقلابی چون آيتالله هاشمی رفسنجانی انتظار این ميرفت که علیرغم همه فشارها و توصیهها و.... انصراف نميدادند چراکه:
1-ازانقلابیون اصیل و هم سنگر شهیدان مطهری و بهشتی، آيت الله هاشمی رفسنجانی هستند که همچنان رسالت خطیر پاسداشت جمهوریت و اسلامیت نظام را برعهده دارند، اینکه همه رویکرد “بله قربان” را رویه نماییم به استبداد منجر ميشود و اتفاقا" یکی ازدلایل مهم کینه و دشمنی به آيت الله هاشمی رفسنجانی همین رویکرد مردم محوری و دین محوری ایشان ميباشد که برخیها انتظار دارند به رویکردشخص محوری و تیم محوری تبدیل شود.
امام خمینی فرمودند: بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده است،چون نهضت زنده است، حالا روزگار چنان عوض شده است که همین دوستانی که سنگ ارادت امام (ره) به سینه ميزنند بر معتمد و نزدیکترین فرد به امام خمینی مهر باطل ميزنند تا من عوام هم برای خود نتیجه بگیرم "چون نهضت مرده است، پس هاشمی هم...
آیت اله هاشمی رفسنجانی از اول انقلاب مورد کینه سه گروه بودهاند: جماعت تزویر و حاسد که در زمان امام جرات بروز توهمات خود را نداشتند، جماعت متحجر و نقاب دار که در نهایت به ترور فرقان نیز منجر گردید ولی خواست خدا زنده ماندن هاشمی بود، جماعت زور و باطل که هدفشان حذف هاشمی برای کسب قدرت و ثروت بود و متاسفانه همین دشمنیها در زمان حال نیز ادامه داشته است و دارد.
همین افراطیونی که هشت سال کشور را دچار بحران کردند افرادی از این جماعت در زمان آغازین انقلاب در جشنهای حجتیه برخلاف نظر امام برساز خود ميزدند و حالا شدند تئوریپرداز و فلان و بهمان و مدام افکار خشن از اسلامیت به جهانیان مخابره مينمایند، قرائت جماعت افراط ازاسلام شبیه قرائت طالبان و القاعده ميباشد با این تفاوت که القاعده و طالبان سنی مسلکند و این فرقه گرایان درلباس تشیع به تشیع ضربه ميزنند.
2- آقای هاشمی رفسنجانی برابر خواست ملت و مطالبه قانونی توده های وسیعی از محرومین و احاد روشنفکر جامعه و بخصوص نخبگان و اهل نظر درانتخابات شرکت کرده بودند و اگر ایشان بخاطر ترس از آبرو که مبادا صلاحیتم رد بشود و فلان، کنار میکشیدند، امید ميلیونها انسان به یاس تبدیل ميشد و ای بسا بجای حماسه 24 خرداد که مردم بر یار دیرین هاشمی صحه گذاشتند، دو باره مردی از جنس افراط و نقاب بر مردم مسلط ميشد و خدا ميدانست که دراین صورت سرنوشت نظام و اسلام به کدامین سمت و سویی هدایت ميشد.
همان دوستانی که با ادعای دروغین عدالت و مدیریت جهانی در نهایت به شاخص فلاکت دامن زدند و فسادهای عدیده را بسترسازی نمودند تا مردم به نظام بدبین شوند، ای بسا تتمه همین جریان عوام فریب این بار با رویکرد التهاب و فرصت طلبی، اسلامیت نظام را کنار میگذاشتند و برای فرصت طلبی دوباره از ایرانیت سخن ميگفتند در حالیکه همین جماعت نه اسلام را قبول دارند و نه ایران را.
3-اگر آیت اله هاشمی انصراف ميداد، جماعتی که با هزینه از ولایت هشت سال استبداد به راه انداختند و فضای نا امنی روانی در مردم ایجادکردند، همین جماعت دو باره باهزینه از رهبری و ظلم به ایشان، مدلی شبیه کره شمالی را در ایران براه ميانداختند و آنهم در نقاب فنآوری هسته ای و رشد علمی، درحالیکه اکثریت مردم در تنگنا و بدبختی بودند و اقلیتی در ناز و نعمت، در حالیکه فلسفه وجودی انقلاب اسلامی، اصالت ارزشهای الهی و اسلامی ميباشد و نه اصالت افراد و اشخاص.
مخلص کلام اینکه: آقای کدخدایی؛ هاشمی رفسنجانی به عنوان شهید زنده به تعبیر رهبر انقلاب، صلاحیت خویش را از اسلام و مردم گرفته است و تلاش شورای نگهبان برای انصراف این بزرگ مرد، در اصل تلاشی بوده است تا شورای نگهبان در برابر مردم نایستد که متاسفانه ایستاد، ولی در نهایت همین مردم، چنان رفتار کردند که داوران جناحزده فكرش را هم نميكردند.