گروه ورزشی: روزنامه همدلی نوشت: اخیرأ «روبرتو باجو» را با پلاکاردی در دست دیدم که به تحولات ایران واکنشی حمایتی نشان داده بود؛ گفتم بد نیست یادی از او به عنوان بهترین بازیکن ایتالیا و جهان کنم. باجو وقتی پا به میدان میگذاشت ورزشگاه پر از باجو میشد، پر از فریاد میشد. ایتالیا بی باجو لطفی نداشت، باجو تنها بازیکنی بود که مربیها او را خیلی دوست نمیداشتند، چون اگر تیم میبرد، از او نام میبردند، اگر میباختند میگفتند باجو نبود یا او را دیر به میدان آوردند.
بازیکنان هم رو نداشتند که بگویند باجو را دوست ندارند. روبرتو چند بار چمدانها را باز کرده و تیم ایتالیا را از مخمصه رهانده بود. مردم باجو را دوست میداشتند، هنوز هم مردم او را مثل علی دایی خودمان دوست میدارند، چون او بلوری چندوجهی بود. فقط فوتبالی نبود، به مردم کمک میکرد، آدم خوبی بود و مرد دوران سخت بود. باجو در آن زمان میتوانست یک کشور را عوض کند، یک دولت بیاورد، وقتی او «فیورنتینا» را رها کرد که به یوونتوس برود، شهر شلوغ شد، وقتی وارد تیم یوونتوس شد، شلوغ شد، مرکز ثقل زمین شد، مربیان مجبور بودند مطابق میل او ارنج بچینند، بازیکنان مجبور بودند منویات او را در زمین پیاده کنند و چون این کار را میکردند پیروز میشدند.
روزنامه همدلی در این یادداشت به این عکس اشاره داشته
وقتی در ایتالیا قدرت بدنی حرف اول را زد، باجو به سایه رفت. یک مشت باطریهای پوک در زمین میدویدند، تکل میرفتند که باجو را زخمیکنند. او بیش از ۲۲۰گل در لیگی زد که خشنترین لیگ اروپا بود. در این لیگ، رونالدوهای برزیلی و پرتغالی خیلی دوام نیاوردند، زیدان دوام چندانی نیاورد. تیمهای یوونتوس، میلان و اینتر آن روزها حرف اول را میزدند. وقتی «دل پیرو»ی جوان به یوونتوس آمد، باجو فضا را بر خود تنگ دید. یوونتوس نمیتوانست دیگر دستمزد باجو را بپردازد. باجو به میلان رفت، شهر شلوغ شد، ساکی مربی میلان بود. ساکی متخصص فوتبال دفاعی بود. او در تیم ملی ایتالیا که آن زمان هفت فوروارد بینالمللی داشت تیمیدفاعی میچید. ساختن تیم دفاعی، پنج ماه وقت میخواست، ساختن تیم شش دانگ یک سال وقت میبرد. ساکی را چند بار باجو نجات داد ولی او باجو را کنار گذاشت، زولا را آورد، زولا اما نتوانست باجو شود، ساکی شکست خورد. رفت.
مربیان دفاعی دیگر هم مثل کاپلو که باجو را در میلان کنار گذاشتند و شکست خوردند. نوبت به مربیانی حملهور مثل «لیپی» فرارسیده بود ولی باجو دیگر موهایش جوگندمی شده بود. هنوز میدوید، از میلان، به بولونیا رفت، آنجا هیجده گل زد، مالدینی او را به تیم ملی دعوت کرد، باجو با مالدینی هم خوب درخشید ولی تیم ایتالیا خوب بود ولی عالی نبود، در پنالتی حذف شد. باجو به اینتر آمد، لیپی به باجو میدان نمیداد، لیپی صاحب سبک بود، نمیخواست باجو برای او تعیین تکلیف کند.
لیپی در اینتر موفق نشد، فقط در یکی دو بازی آخر باجو را فیکس کرد، باجو درخشید ولی فصل بعد از اینتر رفت، رفت به برشیا، آنجا هم دو فصل تیم را از سقوط نجات داد. دیگر باجو را به تیم ملی دعوت نمیکردند، خداحافظی کرد. این اواخر با یکپا بازی میکرد. پزشکان، دویست و بیست بخیه بر پاهای او زده بودند. باجو این اواخر زیاد نمیدوید، نمیتوانست خیلی بدود ولی گاهی میان دروازبان حریف و دفاع پنهان میشد و توپ را میقاپید، گاهی توی ازدحام بازیکنان، توپ را میگرفت و به اندازه یک دستمال چند نفر را دریبل میزد، یا فول پشت هیجده میگرفت یا پنالتی یا پاس میداد یا گل میزد. مختصر و مفید بازی میکرد. همه تیمها از او میترسیدند. چپ میزد، راست میزد و سرعت عجیبی داشت.
باجو یک بودایی اصیل بود. وقتی مصدوم میشد، کنار دریا میرفت و زیر نظر بدنساز کار میکرد و سرنگون سر بر شنها مینهاد و مدت مدیدی همانگونه پاهای خود را به حرکت درمیآورد. دکترها از او قطع امید کرده بودند ولی او زود به میدان برمیگشت. آدم باورمندی بود، اعتماد بهنفس، پشتکار و خلاقیت عجیبی داشت. او مثل هیچ کس نبود. آن سالی که آنجلوتی در پارما بود، به او گفته بود بگذار من پشت دو فوروارد بازی کنم. او به آنجلوتی گفته بود تو با این ترکیب(۳ ، ۴، ۱ ، ۲) میتوانی قهرمان بشوی، آنجلوتی نپذیرفته بود. باجو با همین ترکیب به بولونیا رفت و آن تیم را بالای سر پارما نشاند. آنجلوتی معتقد بود که باجو راست میگفت، من اشتباه کردم. باجو بانی این ترکیب بود. اینها را گفتم که به مربی تیم ملی ایران و بازیکنان بگویم تاکتیک باجو و روش بازی باجو و منش او را پیش بگیرند.
به جناب کیروش بگویم، عصر تخریبگری به پایان رسیده است. تو طبق آمار فیفا دومین تیم تخریبگر تاکتیک تیمهای بزرگ هستی، منتظر فرصت هستی که در یک ضد حمله کار تیم مقابل را تمام کنی. این شیوه دیگر جواب نمیدهد، جواب نداده، اکنون تو بازیکنان بزرگی داری، آنها میتوانند کارهای بزرگ کنند. تو با چهار دروازبان و این همه دفاع و هافبک دفاعی کاری از پیش نمیبری، هریکین در یک فرصت که تو فکرش را هم نمیتوانی بکنی کار را تمام میکند. تو بهتقریب چند بازیکن مثل باجو داری، آنها میتوانند در این بحران تو را نجات دهند. آنها را به عقب برنگردان! دوران تو تمام شده است. نگذار در آستانه هفتادسالگی خسرالدنیا والآخره شوی. تو تا کنون نتیجه نگرفتهای بعد از این هم نتیجه با این شیوه نتیجه نمیگیری، نگفتی نگفتمت.