به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۴ - ۲۲:۵۴
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۵ ساعت ۱۰:۲۸
کد مطلب : ۳۸۹۰۹۷

بازگشت به عصر احیای دو ابر قدرتی؟

بازگشت به عصر احیای دو ابر قدرتی؟
گروه بین الملل: آندریاس کلوت؛ ستون نویس بلومبرگ در یادداشتی نوشت: اگر اطلاعات آمریکا درست باشد و چین واقعا بخواهد روسیه را در جنگ اوکراین برای نسل زدایی علیه اوکراینی مسلح کند ممکن است وارد دوران جدیدی در روابط بین الملل شویم دورانی حتی خطرناک از گذشته.
در واقع، حمایت نظامی چین از روسیه در نهایت درگیری اوکراین را به جنگ نیابتی بین دو بلوک متخاصم تبدیل می‌کند و سومین بلوک تلاش خواهد کرد از این منازعه دور بماند. ایالات متحده، اتحادیه اروپا و "غرب" (از نظر ژئوپولیتیکی) از کانادا گرفته تا ژاپن و استرالیا تامین کننده تجهیزات مورد نیاز کی یف خواهند بود. چین، ایران، کره شمالی، بلاروس و چند دولت دیگر که از دید غرب یاغی قلمداد می‌شوند (اجازه دهید آنان را "شرق" بنامیم) به مسکو کمک خواهند کرد.
در همین حال، اکثر کشور‌های دیگر از هند گرفته تا برزیل و بخش عمده آفریقا بین این اردوگاه‌ها حرکت خواهند کرد. امروز ما آنان را با عنوان "جنوب جهانی" می‌شناسیم. در گذشته ما از آنان تحت عنوان کشور‌های عضو "جنبش عدم تعهد" به رهبری هند و یوگسلاوی سابق یاد می‌کردیم و یا به سادگی به آنان می‌گفتیم "جهان سوم" اصطلاحی که بعدا به معنای "کشور‌های فقیر" بود.
آشنا به نظر نمی‌رسد؟ نظم جهانی‌ای که به نظر می‌رسد از زیر آوار‌های اوکراین در حال بیرون آمدن است بسیار شبیه دوران جنگ سرد می‌باشد. یک جهان اول دموکراتیک و سرمایه داری بار دیگر با یک جهان استبدادی (و به طور مبهم سرمایه داری‌ای دزدسالار یا پساکمونیستی) روبرو خواهد شد. در مرحله دوم با جهان سومی که باز هم نادیده گرفته شده و خشمگین و ناآرام است مواجه می‌شویم.
روابط بین الملل واژگان چند هجایی فانتزی برای چنین پیکربندی‌هایی دارد. "نظم" جنگ سرد دو قطبی بود. این نه بدان معنا بود که دوره‌ای منظم محسوب می‌شد و نه بدان معنا بود که در آنجا تنها دو قدرت وجود داشتند. این اصطلاح تنها به مراکز دوگانه قدرت ژئوپولیتیکی در واشنگتن و مسکو اشاره داشت.
به نظر می‌رسید که انحلال اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی به دو قطبی بودن جهان پایان داد و یک دوره تک قطبی تازه بلکه یک "لحظه" به وجود آمده بود که در آن ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت باقی مانده در واقع به عنوان پلیس جهانی عمل می‌کرد. اصطلاح فانتزی دیگری که برای آن نقش وجود دارد "هژمون" است. بسته به این که در کجای دنیا نشسته اید این عالی‌ترین یا بدترین خبر بود.
در هر صورت آن دوره زودگذر بود. دست کم برای یک دهه گذشته دیپلمات‌ها و پژوهشگران مطمئن شدند که ما وارد عصر تازه‌ای شده ایم. "جوزپ بورل" مقام ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا آن را عصر "چند قطبی پیچیده" می‌خواند. او فکر می‌کند که بازیگران اصلی این سیستم ایالات متحده، چین و اتحادیه اروپا هستند و در این میان قدرت‌های متوسط دیگری از جمله روسیه، ترکیه و هند نیز حضور دارند.
بورل به دور از خوشحالی از این ترتیب نگران است که چنین چند قطبی‌ای در واقع چند جانبه گرایی مبتنی بر قوانین را دشوارتر سازد.
پژوهشگران روابط بین الملل برای همیشه به این فکر کرده اند که کدام یک از این سه گونه سیستمی برای ثبات بهتر است. تک قطبی‌های دوران ماضی امپراتوری روم یا سلسله‌های چینی تانگ یا مینگ را شامل می‌شدند. یک مشکل این است که ابرقدرت در طول زمان هژمونی خود را کم‌تر به عنوان یک امتیاز و بیش‌تر به عنوان یک بار سنگین احساس می‌کند، زیرا اغلب مجبور است منافع سیستم را فراتر از منافع خود قرار دهد.
مشکل دیگر آن است که تمام قدرت‌های دیگر وسوسه می‌شوند یا آزادانه بر روی آن قدرت بزرگ سوار شوند و یا به صورت دسته جمعی در برابر آن قرار گیرند.
دوقطبی نیز دارای سوابق تاریخی است از اسپارت و آتن در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح گرفته تا بریتانیا و فرانسه در قرن هجدهم و البته ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در قرن بیستم. اگر در دوره بحران موشکی کوبا زندگی کرده باشید ممکن است این نوع رویارویی ترسناک را به خاطر بیاورید.
با این وجود، دو قطبی هم چنین می‌تواند نظریه بازی بین دو ابر قدرت را ساده کند و به ثبات منجر شود مانند "نابودی مطمئن متقابل" (سیاست و نظریه‌ای درباره آرایش نیرو‌های هسته‌ای نه به قصد حفاظت مستقیم بلکه برای بازداشتن هرگونه حمله هسته‌ای از طریق مطرح ساختن تهدیدی باورپذیر در زمینه از بین بردن جان و مال طرف مقابل در مقیاسی فاجعه بار) که ما را از بروز هولوکاست هسته‌ای در طول جنگ سرد نجات داد.
نمونه‌هایی از چند قطبی عبارتند از اروپا در قرن هفدهم یا دوباره در قرن نوزدهم پس از جنگ‌های ناپلئونی یا بار دیگر در قرن بیستم پس از جنگ جهانی اول. طرفداران مدل چند قطبی پژوهشگران سنت "رئالیستی" (واقع گرایی) کلاسیک را شامل می‌شوند که بر این باورند ثبات از تغییر موازنه قدرت در میان بسیاری از بازیگران نشئت می‌گیرد. با این وجود، سیستم‌های چند قطبی نیز در نهایت از بین می‌روند.
قرن هفدهم در جنگ سی ساله مورد آزمایش قرار گرفت جنگی که در آن تقریبا از هر سه نفر در اروپای مرکزی یک نفر کشته شدند. نظم بین جنگ در قرن بیستم باعث ظهور موسولینی، فرانکو، هیتلر و استالین شد.
بنابراین، یک جنگ سرد دیگر (به شرطی که سرد باقی بماند) لزوما پایان جهان را تنها به دلیل دو قطبی بودن نشان نمی‌دهد. با این وجود، نیازمند رویکرد‌های تازه‌ای برای درک آن هستیم. یک تفاوت آن است که بازیگران تغییر کرده اند. ایالات متحده و ناتو کماکان قهرمان اصلی هستند و در یک طرف ماجرا قرار دارند. با این وجود، علیرغم آن که در طول جنگ سرد تضاد اصلی بین مسکو و پکن به عنوان بازیگر بدخلق بود این نقش اکنون معکوس شده است.
این روز‌ها روسیه در دوران ریاست جمهوری پوتین عامل هرج و مرج است و کلیت سیستم را تهدید می‌کند، اما در دراز مدت هیچ مسابقه و رقابتی با غرب و ایالات متحده نخواهد داشت. پوتین با ابراز خشم خود در یک سخنرانی دو ساعته در هفته جاری بیش‌تر شبیه یک دیکتاتور تندخو به نظر می‌رسید تا یک هژمون بالقوه.
چین در دوران ریاست جمهوری "شی جین پینگ" در نقطه مقابل قرار دارد. چین تنها قدرتی است که می‌تواند ایالات متحده را برای برتری به چالش بکشد، اما به طور فزاینده‌ای علاقمند به حفظ سیستم موجود است.
بنابراین، در واکنش به اشاره‌های هفته جاری "وانگ یی" دیپلمات ارشد چین مبنی بر آن که پکن به دنبال میانجی گری برای صلح در اوکراین است باید جانب احتیاط را رعایت کرد، اما نباید آن را نادیده گرفت.
مهم نیست که دوران خود را چند قطبی یا دو قطبی بدانیم. بعید است که دورانی خوشایند پیش روی مان باشد. اندیشیدن بر حسب "حوزه نفوذ" دوباره مد شده است و به ضرر کشور‌های کوچک تری می‌باشد که خود را در تخته بازی دیگران پیاده می‌بینند.
چند جانبه گرایی یعنی همکاری تنظیم شده بین همگان یا اکثر بازیگران به طور فزاینده‌ای غیر قابل دستیابی خواهد شد حتی اگر تغییرات آب و هوایی آن را ضروری سازد. تنها دانشگاهیان هستند که به هر یک از این شرایط "نظم" می‌گویند.
برچسب ها: چین
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها