به روز شده در ۱۴۰۳/۱۰/۰۲ - ۲۲:۳۷
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۱ ساعت ۱۰:۲۴
کد مطلب : ۴۰۴۸۴۱

جنگ طلبی خطرناک چین در برابر آمریکا

جنگ طلبی خطرناک چین در برابر آمریکا
گروه بین الملل:ایالات متحده در اوایل فوریه یک بالن نظارتی چینی را در سواحل کارولینای جنوبی سرنگون کرد. پاسخ چین خشمگینانه و همراه با سرپیچی بود. یک سخنگوی رسمی حکومت چین واشنگتن را متهم کرد که مکررا بالن‌های جاسوسی خود را بر فراز خاک چین به پرواز درآورده و اشاره داشت که ایالات متحده باید به جای انگ زدن به سایر کشور‌ها و ایجاد وضعیت تقابل جویانه و همراه با رویارویی به اقدامات خود فکر کند و مسیرش را تغییر دهد.
به گزارش فرارو به نقل از فارین افرز، با افزایش قدرت چین این نوع واکنش‌ها به طور فزاینده‌ای به امری رایج تبدیل می‌شوند. در حوزه‌های گوناگونی مانند تجارت بین الملل، حقوق بشر، قوانین دریایی و نظارت نظامی پکن ایالات متحده را به ریاکاری و پیروی از استاندارد‌های دوگانه متهم کرده و در عین حال به اقدامات واشنگتن پاسخ می‌دهد. ادعا‌ها در هر مورد به طور کلی یکسان هستند: ایالات متحده به قوانین به اصطلاح نظم بین المللی لیبرال مبتنی بر قوانین خود پایبند نیست و بنابراین نمی‌تواند به طور مشروع چین را به دلیل اقدام مشابه مورد انتقاد قرار دهد.
جنگ طلبی چین برای کشوری با ارتشی بسیار ضعیف‌تر از ایالات متحده و برخوردار از متحدانی کم‌تر از تعداد متحدانی که واشنگتن دارد رویکردی خطرناک است پس چرا پکن بر این رفتار پافشاری می‌کند؟ پاسخ را می‌توان در یک پویایی مرکزی، اما اغلب نادیده گرفته شده در سیاست قدرت‌های بزرگ یافت. قدرت‌های در حال ظهور فارغ از اهداف معمول مرتبط با امنیت و رفاه برای موقعیت خود در نظم بین المللی یعنی قوانین و نهاد‌هایی که روابط بین دولت‌ها را تنظیم می‌کنند ارزش قائل هستند. دستیابی به موقعیت می‌تواند دولت‌ها را برای انجام کار‌های خیره کننده ترغیب کند مانند سرمایه‌گذاری میلیارد‌ها دلار در برنامه‌های فضایی، تسلیحات هسته‌ای و رویداد‌های ورزشی بزرگ.
رای قدرت در حال ظهوری مانند چین احساس نابرابری غیرقابل تحمل زمانی ایجاد می‌شود که یک قدرت بزرگ مستقر قوانین بین‌المللی را نادیده گرفته یا زیرپا می‌گذارد بدون آن که به چین چنین امتیازی را بدهد. چین قصد دارد در جایگاهی برابر با قدرت بزرگ برجسته جهان یعنی ایالات متحده شناخته شود. حتی برخی شرایط ناشی از نابرابری مداوم از این نوع می‌تواند منجر به خصومت یک دولت با کسانی شود که آنان را سرکوبگر خود می‌داند. پکن به احتمال زیاد با نهاد‌هایی همکاری می‌کند که آن کشور را در موقعیتی برابر با واشنگتن قرار می‌دهند و معمولا نهاد‌هایی را که این کار را نمی‌کنند به چالش کشیده یا به دنبال اصلاح آن بوده است. بنابراین، دوام نظم بین‌المللی به این بستگی دارد که آیا نهاد‌های اصلی آن و معمار آن یعنی ایالات متحده می‌توانند انگیزه‌های مبتنی بر وضعیت کافی برای چین به منظور همکاری آن کشور با آن نهاد‌ها را ایجاد کنند یا خیر.
تراژدی واقعی سیاست قدرت‌های بزرگ
هنگامی که موازنه قدرت در عرصه ژئوپولیتیک شروع به تغییر می‌کند قدرت‌های در حال ظهور و تثبیت شده اغلب خود را در مسیر برخوردی می‌بینند که با عنوان "تله توسیدید" شناخته شده است. با این منطق، قدرت‌های بزرگ نظم بین المللی را به نفع خود دستکاری می‌کنند. قدرت‌های در حال ظهور به دنبال سهم فزاینده‌ای از این مزایا هستند که قدرت‌های بزرگ حاضر به ارائه آن نیستند. چنین وضعیتی بستر لازم برای بروز درگیری در مقیاس بزرگ بر سر نظم بین المللی را فراهم می‌کند.
این دیدگاهی درست است، اما به طور معمول یک محرک اصلی تعارض را حذف می‌کند. واژگونی نظم بین المللی از طریق جنگ و درگیری بسیار پرهزینه و پرخطر است. همان طور که روسیه اخیرا در اوکراین اثبات کرده کشور‌ها گاهی به طرز چشمگیری متحمل شکست می‌شوند. یک دولت این خطر را می‌پذیرد نه به این دلیل که یک نظم آن را غنی نمی‌کند بلکه به این دلیل که یک نظم به طور مداوم چیزی ناملموس‌تر را انکار می‌کند: جایگاه واقعی آن کشور.
جنگ پلوپونز که مفهوم تله توسیدید اقتباس شده از آن است نشان می‌دهد که چگونه اضطرابِ وضعیت یک قدرت در حال رشد می‌تواند باعث ایجاد یا تشدید درگیری شود. قرائت معیار از روایت توسیدید مورخ جنگ دوره یونان باستان بر این مبناست که ترس اسپارت از ظهور آتن منجر به بروز خصومت شد. با این وجود، این قرائت نارضایتی طرف مقابل را نادیده می‌گیرد. آتن نیز از انتقادی که از سوی اسپارت در مورد گسترش قلمروی امپریالیستی آتن مطرح شده بود ناخرسند به نظر می‌رسید.
در هر حال این کاری بود که همه قدرت‌های بزرگ انجام دادند و موضع اسپارت ریاکارانه قلمداد می‌شد. آتنی‌ها استدلال می‌کردند که "هیچ یک از منتقدان ما نمی‌پرسند که چرا این اتهام علیه سایر قدرت‌های امپراتوری در جا‌های دیگر که رفتارشان با اتباعشان کم‌تر از ما معتدل بوده مطرح نمی‌شود". ظهور آتن ممکن است باعث ایجاد ترس در اسپارت شده باشد، اما امتناع آتن از عقب نشینی ناشی از اضطراب وضعیت و احساس رفتار ناعادلانه با آن بود.
درست است که قدرت‌های بزرگ نظم بین المللی را به نفع خود جعل می‌کنند، اما تمرکز آنان به همان اندازه که بر حفظ موقعیت ممتاز خود به عنوان حاکمان قوانین در سیاست جهانی است به همان اندازه که بر تامین منافع مادی است. هدف باشگاه‌های انحصاری مانند کنسرت اروپا، شورای اجرایی جامعه ملل و شورای امنیت سازمان ملل متحد که قدرت‌های بزرگ در طول تاریخ تشکیل داده اند این بوده که امتیازات خود را در عین تنظیم رفتار سایر کشور‌ها تثبیت کنند.
دولت‌های در حال ظهور که طعم قدرت رو به رشد را چشیده اند به دنبال پیوستن به باشگاه‌های قدرت‌های بزرگ عصر خود هستند. تراژدی واقعی سیاست قدرت‌های بزرگ این نیست که قدرت‌های در حال ظهور تلاش می‌کنند تا نظمی از نظر مادی زیان آور را که قدرت‌های بزرگ تمایلی به تغییر آن ندارند سرنگون کنند بلکه آن است که قدرت‌های در حال ظهور به دنبال عضویت در باشگاه‌هایی هستند که انحصارشان با پذیرش آنان کمرنگ می‌شود و مصداق وضعیت یک کالای کمیاب است: ارزش آن کاهش می‌یابد، زیرا دولت‌های بیش تری آن را در اختیار دارند. بنابراین، نظم بین الملل اغلب در موقعیتی قرار نمی‌گیرد که با ظهور قدرت‌های جدید سازگار باشد.
این بدان معنا نیست که همکاری و تغییر مسالمت آمیز غیرممکن است. همان طور که تغییر از هژمونی بریتانیا به ایالات متحده در اواخر قرن نوزدهم نشان می‌دهد قدرت‌های بزرگ می‌توانند با قدرت‌های در حال رشد سازگار شوند. پس از چندین دهه روابط مناقشه برانگیز پس از جنگ ۱۸۱۲ و مداخله بریتانیا در جنگ داخلی آمریکا لندن امتیازات قابل توجهی در معاهده ۱۸۷۱ واشنگتن داد که آغازی بود برای آن چه که امروزه تحت عنوان "روابط ویژه" بین دو کشور شناخته می‌شود. قدرت‌های در حال ظهور نیز اساسا مستعد درگیری نیستند آنان اغلب با نظم بین المللی همکاری می‌کنند یا سعی در اصلاح آن دارند. برای مثال، ژاپن در کنفرانس نیروی دریایی واشنگتن در اوایل دهه ۱۹۲۰ میلادی محدودیت‌های قابل توجهی را در مورد توانایی‌ها و منافع خود در رابطه با بریتانیا و ایالات متحده پذیرفت.
همان طور که مشخص است عوامل موثر بر تصمیم یک قدرت در حال رشد به منظور همکاری اغلب در خود نظم نهفته است. انبوهی از تحقیقات روانشناسی اجتماعی نشان می‌دهند که گروه‌های اجتماعی در سلسله مراتبی که به اندازه کافی برای تحرک صعودی در جایگاه و رتبه باز است و رویه‌های آن منصفانه و شفاف به نظر می‌رسد همکاری بیش تری دارند. نظم بین المللی نیز به شیوه‌ای مشابه عمل می‌کند. قوانین عضویت در نهاد‌های آن تعیین می‌کند که چه کسی می‌تواند بخشی از یک باشگاه باشد و رویه‌های آن تعیین می‌کند که چگونه امتیازات سازمانی بین اعضای آن توزیع می‌شود. قدرت‌های در حال ظهور باز بودن و انصاف این نهاد‌ها را هنگام سنجش جایگاه خود در نظم بین‌المللی ارزیابی می‌کنند.
باز بودن یک نهاد را می‌توان برحسب سهولتی که بازیگران جدید می‌توانند در آن نهاد به جایگاه رهبری برسند درک است. برای مثال، صندوق بین‌المللی پول نهادی بازتر از شورای امنیت سازمان ملل است، زیرا قوانین صندوق بین‌المللی پول حق رای را تابع قدرت اقتصادی می‌سازد و در‌های شورای امنیت به روی اعضای دائمی جدید بسته است. در نهاد‌های منصف از لحاظ رویه‌ای احتمالا در تصمیم گیری‌ها مشورت بیش تری میان اعضا صورت می‌گیرد و به طور خودسرانه از قدرت‌های بزرگ حمایت نمی‌کنند و قدرت در حال ظهور را به عنوان قدرتی پست‌تر از دیگران تشخیص نمی‌دهند. سیستم:یک کشور، یک رای" مجمع عمومی سازمان ملل متحد منصفانه‌تر از سیستم وتوی شورای امنیت به نظر می‌رسد. روی هم رفته باز بودن و انصاف نهادی نشان می‌دهد که نظم موجود می‌تواند آرزو‌های یک قدرت در حال رشد را برآورده کند و با آن به عنوان یک بازیگر برابر در باشگاه قدرت‌های بزرگ رفتار شود.
جایگاه چین در باشگاه
پکن به سادگی نه نظم بین المللی کنونی را می‌پذیرد و نه آن را کاملا رد می‌کند بلکه در نهاد‌هایی که باز بودگی و منصف بودن بیش تری را در آن می‌بیند همکاری دارد و نهاد‌هایی که بسته و غیر منصفانه قلمداد می‌کند را به چالش کشیده و هم چنین به دنبال اصلاح نهاد‌هایی بوده است که صرفا تا حدی باز یا منصفانه می‌داند. معیار چین برای پذیرش یا عدم پذیرش همکاری با یک نهاد آن است که آیا آن نهاد ادعای پکن برای برابری وضعیت با ایالات متحده و متحدان آن کشور یعنی قدرت‌های بزرگی مانند فرانسه و بریتانیا را برسمیت می‌شناسد یا خیر.
شورای امنیت سازمان ملل متحد، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانی، پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای و جی – ۲۰ نهاد‌هایی هستند که هم برای رهبری چین باز بوده و هم از نظر رویه‌ای در مورد مشارکت چین منصفانه بوده اند. چین یکی از پنج عضو دائم شورای امنیت است که دارای حق وتو هستند. وزن اقتصادی چین آن کشور را به یکی از اعضای ارزشمند سازمان تجارت جهانی و جی -۲۰ تبدیل کرده است.
مفاد وتوی شورای امنیت و رویه‌های رای گیری در مجمع عمومی، سازوکار حل اختلاف سازمان تجارت جهانی و رهبری دوره‌ای و تصمیم گیری توافقی گروه جی - ۲۰ این نهاد‌ها را از منظر چین منصفانه می‌سازد. در نتیجه، چین عمدتا درون آن نهاد همکاری داشته حتی اگر گاهی اوقات منافع خود را بر اهداف نهاد مذکور ارجح دانسته است. در این رویکرد چین به ایالات متحده شباهت دارد که در برخی مواقع قوانینی که نمی‌خواهد رعایت کند را زیرپا گذاشته است.
در سوی دیگر این طیف چین رژیم حقوق بشر سازمان ملل متحد را به چالش کشیده که برجسته‌ترین آن کمیسیون سابق حقوق بشر سازمان ملل و جانشین آن شورای حقوق بشر سازمان ملل است. ایالات متحده و متحدان اش بار‌ها از این جنبه از نظم بین‌المللی استفاده کرده اند تا پکن را به دلیل سابقه حقوق بشری اش متمایز سازند به گونه‌ای که چشم انداز رهبری چین در آن نهاد در چارچوب نظم تحت سلطه دموکراسی‌های لیبرال محدود شده است.
پکن این وضعیت را به‌عنوان انکار وضعیت مشروع چین، به ویژه با توجه به سوابق جهانی حقوق بشر ایالات متحده می‌بیند. در نتیجه، چین با تلاش برای مشروعیت زدایی از ادعای غرب در مورد حقوق بشر جهانی این رژیم را به چالش کشیده است. برای مثال، دفتر اطلاعات شورای دولتی چین گزارش‌های سالانه‌ای درباره نقض حقوق بشر ایالات متحده منتشر می‌کند.
در نهاد‌هایی که از دیدگاه چین صرفا تا حدی باز یا منصف هستند پکن به دنبال اصلاحاتی برای ارتقای وضعیت خود بوده است که از جمله آن‌ها می‌توان به صندوق بین المللی پول و بانک جهانی اشاره کرد نهاد‌هایی که چین برای باز بودن بیش‌تر از نظر حق رای و موقعیت‌های رهبری اجرایی فشار اعمال کرده و از سرعت آهسته اصلاحات مدنظرش در آن نهاد‌ها ناامید شده و در واکنش به این وضعیت نهاد‌های جدیدی مانند بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیا و بانک توسعه جدید را ایجاد کرده و از آن حمایت کرده است.
به طور مشابه، چین در چارچوب کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد تغییرات اقلیمی از تخصیص عادلانه‌تر مسئولیت‌ها در مقابله با گرمایش جهانی دفاع کرده به گونه‌ای که اقتصاد‌های پیشرفته غربی نقش تاریخی خود را در این مشکل به حساب آورند.
ایجاد اتاقی برای چین
رویکرد چین نشان می‌دهد که در زمان جابجایی قدرت در سیاست جهانی میزان همکاری آن کشور بستگی به این دارد که نظم بین المللی تا چه اندازه به قدرت در حال ظهور اجازه می‌دهد خود را با قدرت‌های مستقر برابر ببیند. این پدیده نه منحصرا چینی است و نه صرفا مربوط به دوران معاصر می‌باشد. قدرت‌های حال ظهور از لحاظ تاریخی از جمله ایالات متحده در قرن نوزدهم در نظم‌های بین المللی که جایی برای آنان پشت میز بلند جهانی باز می‌کردند همکاری بیشتری داشته اند. در مقابل، طرد و نابرابری عوامل قوی ایجاد درگیری بوده اند.
ایالات متحده اگر می‌خواهد اصول نظم کنونی پابرجا بماند باید این درس‌ها را بیاموزد. امریکا باید در نهاد‌هایی که چین در آن احساس امنیت می‌کند از پکن خواسته‌های بیش تری را مطرح کند. باید از چین خواسته شود تا تهاجم روسیه به اوکراین را در شورای امنیت سازمان ملل متحد محکوم کند. هم چنین، باید از چین خواسته شود تا با غرب برای تحت فشار قرار دادن کره شمالی به منظور عمل به عنوان یک قدرت هسته‌ای مسئول فشار اعمال کند. واشنگتن موقعیت بهتری برای طرح این خواسته‌ها دارد، زیرا چین برای جایگاه خود در این نهاد‌ها ارزش قائل است و به احتمال زیاد بار‌های لازم برای حفظ آن را به دوش می‌کشد. واشنگتن هم چنین ممکن است متوجه شود که درخواست هایش در صورتی که در ازای بهبود‌های مورد نظر پکن در وضعیت خود در نظم بین المللی مطرح شوند به احتمال زیاد موفق خواهند بود.
بر این اساس، در نهاد‌هایی که چین در آن نابرابری از نظر موقعیت را تجربه می‌کند ایالات متحده باید با اصلاحات موافقت کند. ایالات متحده در صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی می‌تواند برخی از کنترل‌های مرتبط حق رای را به چین واگذار کند تا در آن نهاد‌ها حق رای بیش تری داشته باشد. واشنگتن هم چنین می‌تواند برای باز کردن موقعیت‌های رهبری ارشد در نهاد‌های مالی بین المللی و در سیستم سازمان ملل متحد به روی اتباع چینی کار کند. شکاف بین چین و ایالات متحده بر سر برخی مسائل مانند حقوق بشر و آینده تایوان به ناگزیر حل ناشدنی باقی خواهد ماند. با این وجود، به طور کلی نظم بین المللی کنونی را می‌توان برای کاهش اصطکاک دوجانبه بین دو کشور تنظیم کرد.
در سیاست بین الملل به شکل ناراحت کننده نظم در کنار خشونتی که برای تحمیل آن لازم است قرار می‌گیرد. زمانی که توزیع جهانی قدرت به طور اساسی تغییر می‌کند پرسش تنها این نیست که چه کسی می‌تواند قوانین را وضع کند بلکه آن است که چه کسی می‌تواند بدون مجازات آن را زیرپا بگذارد. قانون سازی و ریاکاری در مدیریت مناقشه و همکاری بین‌المللی دست به دست یکدیگر می‌دهند. تلاش چین در نهایت این است که بتواند به اندازه امریکا در حوزه نظم بین الملل از حق رفتار ریاکارانه برخوردار باشد. ایالات متحده با انطباق با تمایل چین برای جایگاه بیش‌تر و تقاضای بیش‌تر از آن کشور به عنوان یک ذینفع از همکاری‌های بین المللی می‌تواند از بیگانه شدن یک قدرت در حال رشد و به خطر انداختن آینده نظم بین المللی جلوگیری کند.
برچسب ها: آمریکا
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها