به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۴ - ۱۸:۲۶
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۸ ساعت ۱۸:۵۲
کد مطلب : ۴۲۱۰۴۰

چقدر باید از چین بترسید؟

چقدر باید از چین بترسید؟
گروه بین الملل:  استفن والت؛ پژوهشگر برجسته  مکتب رئالیسم (واقع گرایی) در روابط بین الملل در فارین پالسی نوشت: یکی از موضوعات مهم در بحث‌های کنونی درباره استراتژی کلان ایالات متحده اولویتی است که این کشور باید برای رقابت با چین قائل شود. ایالات متحده چه مقدار منابع (پول، انسان، زمان و توجه) باید به این مشکل اختصاص دهد؟ آیا چین بزرگترین چالش ژئوپولیتیکی است که ایالات متحده تاکنون با آن روبرو بوده است؟ آیا مقابله با چین باید بر همه مشکلات دیگر (اوکراین، تغییرات آب و هوایی، مهاجرت، ایران) اولویت داشته باشد یا این که این صرفا یک موضوع در میان بسیاری از مسائل است و لزوما مهم ترین آن نیست؟ برای برخی از ناظران مانند "البریج کولبی" مقابله با چین بالاترین اولویت است و رهبران ایالات متحده نباید به خود اجازه دهند که ذهن شان توسط اوکراین یا سایر مسائل سیاست خارجی منحرف شوند. به نظر می رسد "جان مرشایمر" و "گراهام آلیسون" همکاران ام نیز به همان اندازه در مورد چالش چین و به طور خاص نسبت به آن چه آنان به عنوان خطر فزاینده جنگ می بینند نگران هستند. یک کارگروه شورای روابط خارجی اخیرا استدلال کرد که روندهای نظامی در آسیا به نفع چین در حال تغییر است و خواستار تلاش های مضاعف به منظور تقویت بازدارندگی به ویژه در تنگه تایوان شد. "هال برندز" و "مایکل بکلی" فکر می‌کنند که قدرت چین در حال نزدیک شدن به اوج خود است و آنان نیز این وضعیت را دلیلی برای نگرانی و هشدار دادن می بینند. در مقابل، "مایکل سواین" همکارم در موسسه کوئینسی و "جیسکا چن وایس" پژوهشگر دانشگاه کورنل فکر می ‌کنند که ما در مورد خطری که چین ایجاد می ‌کند اغراق می ‌کنیم و نگران این هستند که امریکا و چین در یک مارپیچ تشدید شونده از سوء ظن قرار بگیرند که وضعیت را بدتر می سازد.  
این ارزیابی های متنوع تنها نمونه کوچکی از نظراتی هستند که این روزها می توانید در مورد مسیر آینده چین بیابید. من نمی دانم حق با چه کسی است. اعتراف می کنم که برخی از این ناظران خیلی بیشتر از من درباره چین می دانند. البته من تصورات خود را دارم اما بیش تر از اینکه جامعه ناظران مسائل چین به اجماع نظر بیش تری دست نیافته اند ناامید می شوم. در نتیجه، در اینجا پنج سوال بزرگ ام را در مورد مسئبه چین مطرح می کنم. پاسخ به این سوالات به شما می گوید که چقدر باید نگران باشید.
پرسش اول: آیا آینده اقتصادی چین روشن، تاریک است یا جایی در این بین می باشد؟
قدرت در سیاست بین الملل در نهایت بر اقتصاد استوار است. شما می توانید هرچه می خواهید در مورد قدرت نرم، نبوغ رهبران فردی، اهمیت شخصیت ملی، نقش شانس و موارد دیگر صحبت کنید، اما نکته اصلی این است که توانایی یک کشور برای دفاع از خود و شکل دادن به آن در محیط گسترده تر در نهایت به قدرت اقتصادی آن کشور بستگی دارد. برای این که یک قدرت بزرگ باشید به جمعیت زیادی نیاز دارید اما به ثروت قابل توجه و اقتصاد متنوع و پیچیده نیز نیاز خواهید داشت. قدرت سخت اقتصادی چیزی است که یک دولت را قادر می‌سازد تا تسلیحات پیشرفته زیادی بسازد و ارتش درجه یک را آموزش دهد، کالاها و خدماتی را ارائه دهد که دیگران می ‌خواهند بخرند و می ‌تواند زندگی شهروندان خود را غنی ‌تر کنند و مازادی تولید کند که می ‌توان از آن برای ساخت استفاده کرد. هم چنین، نفوذ در سراسر جهان و شناخته شدن توسط دیگران به عنوان بازیگری شایسته و از نظر اقتصادی موفق نیز راه خوبی برای جلب احترام دیگر کشورها و وادار کردن آنان به گوش دادن به توصیه های یک کشور و افزایش جذابیت مدل سیاسی آن کشور است. عملکرد اقتصادی چین در 40 سال گذشته خارق ‌العاده بوده است و هیچ فرد جدی ای باور نمی‌کند که وضعیت اقتصادی آن کشور به قدری بد  شود که از رده‌ قدرت ‌های بزرگ خارج شود. با این وجود، همان طور که عملکرد ضعیف آن پس از کووید چین نشان می دهد اقتصاد آن کشور اکنون با بادهای مخالف رو به رشدی مواجه شده که بعید به نظر می رسد کاهش یابد. جمعیت آن کشور در حال پیر شدن و کاهش است به این معنی که تعداد کارگران کم تری از تعداد روزافزون بازنشستگان حمایت خواهند کرد. بیکاری جوانان بیش از 21 درصد است و رشد بهره وری کل عوامل تولید چین در دهه گذشته به شدت کاهش یافته است. سیستم مالی چین هم چنان مبهم و مملو از بدهی است و  بخش املاک و مستغلات آن کشور که پیش تر منبع اصلی رشد بوده به طور خاص با مشکل مواجه است. اگر این موارد را کنار یکدیگر بگذارید به راحتی می توان فهمید که چرا بسیاری از تحلیلگران نسبت به چشم انداز بلند مدت چین بدبین هستند. سیاست ایالات متحده و کیفیت رهبری چین می تواند این مشکلات را بدتر کند.
با این وجود، دست کم گرفتن چین یک شرط بندی خطرناک خواهد بود. صنایع آن کشور بر برخی از بخش‌ های مهم از جمله فناوری خورشیدی و بادی تسلط دارند و صنعت خودروهای برقی آن کشور در حال بهتر شدن در مقایسه با صنعت مشابه در سایر نقاط جهان است. سه شرکت از برترین شرکت های ساختمانی جهان که بیش ترین درآمد سالانه را دارند چینی می باشند. چین برای  برای تضمین دسترسی به مواد معدنی و فلزات حیاتی تلاش زیادی کرده است و دلایل زیادی وجود دارد که انتظار داشته باشیم چین در آینده به عنوان بازیگر اصلی اقتصادی باقی بماند. پرسش بزرگ این است که آیا اقتصاد چین ایالات متحده را شکست خواهد داد یا برای همیشه از مهم ترین ابعاد قدرت اقتصادی عقب خواهد ماند یا به برابری ای خشن با امریکا دست خواهد یافت؟
پرسش دوم:  آیا کنترل صادرات ایالات متحده کارساز خواهد بود؟
پاسخ شما به پرسش اول تا حدی بستگی به این دارد که آیا فکر می کنید جنگ اقتصادی دولت بایدن علیه چین موفقیت آمیز خواهد بود یا خیر. با ممانعت از دسترسی چین به نیمه هادی های پیشرفته (و فناوری های مرتبط) ایالات متحده امیدوار است که برتری فناوری را در این بخش مهم حفظ کند.
اگرچه مقام های ایالات متحده اصرار دارند که این اقدامات محدود به نگرانی ‌های محدود امنیت ملی است (آن چه جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آن را "حیاط کوچک و حصار بلند" توصیف می ‌کند) به نظر می ‌رسد هدف واقعی کُند کردن پیشرفت فناوری چین به طور گسترده ‌تر باشد.
پرسش این است که آیا این کارزار در طولانی مدت موفق خواهد شد یا خیر. حتی یک جداسازی جزئی هرگز بدون هزینه نیست و این محدودیت ‌ها نوآوری را در ایالات متحده و سایر کشورهایی که می‌خواهند با کارزار ایالات متحده همراه شوند کُند خواهد ساخت. ایجاد موانع تکنولوژیکی هرگز 100 درصد موثر نیستند و این سیاست به چین انگیزه زیادی می دهد تا در طول زمان خودکفاتر شود. به این دلایل و دلایل دیگر کارشناسان آگاه در مورد تاثیرگذاری این اقدامات اختلاف نظر دارند. چین در حال حاضر علیه شرکت ها و متحدان ایالات متحده اقدام تلافی جویانه انجام می دهد و اقدامات متقابل آن ممکن است به همین جا ختم نشود.  با این وجود، نکته نهایی این است که اگر فکر می‌ کنید این کارزار به خوبی کار خواهد کرد کمتر نگران چالش بلند مدتی که چین برای برتری ایالات متحده یا نظم جهانی موجود ایجاد می‌کند خواهید بود. اگر فکر می کنید این رویکرد ممکن است برای مدتی کار کند اما نه برای همیشه یا این که در نهایت باعث واکنش شدید در چین و برخی کشورهای کلیدی دیگر خواهد شد باید خیلی بیش تر نگران باشید.
پرسش سوم: شی جین پینگ مائو تسه تونگ دیگری است یا لی کوان یو دیگری؟
رشد سریع چین تحت "رهبری جمعی" پس از مائو آغاز شد. با این وجود، امروز شی قدرت را تا حدی متمرکز کرده که از زمان شخص مائو به این سو دیده نشده بود و کیش شخصیتی مائو گونه را پرورش داده که در آن افکار او خطاناپذیر تلقی می شود و تصمیمات اش قابل تردید نیست. اجازه دادن به یک نفر در یک کشور برای در اختیار داشتن قدرت کنترل نشده است معمولا دستور العملی برای فاجعه است. هیچ انسانی خطاناپذیر نیست و اجازه دادن به یک فرد جاه طلب و با اراده که بدون محدودیت عمل کند این احتمال را افزایش می دهد که اشتباهات بزرگی مرتکب شود و برای مدت طولانی اصلاح نشود.
صرفا جهش بزرگ مائو را در نظر بگیرید (که باعث قحطی ای شد که میلیون ها نفر را کُشت) یا آسیبی که چین در طول انقلاب فرهنگی متحمل شد. اگر این به اندازه کافی هشداردهنده نیست هزینه‌ های دیدگاه ‌های فاجعه ‌بار "رجب طیب اردوغان" رئیس ‌جمهور ترکیه در مورد سیاستگذاری های پولی یا قطار شکسته‌ ای که "ایلان ماسک" از توئیتر برجای گذاشته را در نظر بگیرید.
مطمئنا تعداد انگشت شماری از افراد وجود دارند که از شانس ها سرپیچی می کنند، به طور مداوم بازار را شکست می دهند و هرگز به طور جدی در اشتباه نیستند. شاید وارن بافت یا لی به این سطح از خرد نزدیک شوند اما این موضوع در مورد اکثر رهبران صدق نمی کند و آنان دچار قصور و اشتباه می شوند. منظورم این است که آینده نزدیک و میان مدت چین بستگی زیادی به این دارد که آیا شی حتی نیمی از آن چیزی که فکر می کند باهوش است یا خیر. او آشکارا در تحکیم قدرت نابغه است همان گونه که پاکسازی اخیر "کین گانگ" وزیرخارجه و چندین افسر ارشد نظامی چینی به ما یادآوری می کند. با این وجود، علیرغم آن که شی پاندمی کووید را به درستی مدیریت کرد برخی از درخشان ترین ستارگان اقتصاد چین را تضعیف نمود. هر چه قدرت او تجمیع می شود وجهه جهانی چین کاهش می یابد. به نظر می رسد قضاوت های سیاسی او بدتر است.
پرسش چهارم: آیا آسیا وضعیتی متوازن و متعادل پیدا خواهد کرد؟
یکی از شکست ‌های بزرگ شی این بود که تلاش بیش تری برای دلسرد کردن همسایگان چین از پیوستن به نیروهای مخالف چین انجام نداد. در عوض، قدرت رو به رشد چین احتمالا برای سایر کشورهای آسیایی نگران کننده بود اما اعلام علنی جاه طلبی های جهانی چین و استقبال از دیپلماسی گرگ جنگجو و واکنش بیش از حد به کوچک ترین مسائل و به کارگیری تاکتیک تهاجمی علیه تایوان و دریای چین جنوبی مشکل را بدتر ساخت.
نتیحه چنین رویکردی چه بود؟ هند و ایالات متحده به نزدیک ‌تر شدن ادامه دادند و اکنون ژاپن و استرالیا در گفتگوی امنیتی چهارجانبه به آنان ملحق شده‌اند. توافق نامه اوکوس AUKUS روابط استراتژیک و همکاری امنیتی بین ایالات متحده، استرالیا و بریتانیا را تقویت کرده است. ژاپن به سرعت در حال افزایش هزینه های دفاعی خود و بهبود روابط ظریف خود با کره جنوبی است. هم چنین، اتحادیه اروپا شیفتگی کم تری در مقایسه با گذشته برای سرمایه گذاری چینی دارد و افکار عمومی در اروپا و آسیا نسبت به نقش جهانی چین بسیار محتاط تر شده اند.
با این وجود، اثربخشی نهایی این اقدامات باید دیده شود. یک ائتلاف متعادل کننده در آسیا با مشکلات اقدام جمعی قابل توجهی مواجه است و اروپا نقش استراتژیک مهمی در آنجا ایفا نخواهد کرد. فاصله ‌ای که این کشورها را از یکدیگر جدا می‌ کند بسیار زیاد است. هیچ ‌کس نمی ‌خواهد دسترسی کامل به بازار چین را از دست بدهد و کشورهایی مانند کره جنوبی و ژاپن پیشینه روابط پر چالشی با یکدیگر داشته اند. دولت های آسیایی اگر واشنگتن بیش از حد رویکرد متخاصمانه علیه چین در پیش گیرد عصبی می شوند زیرا می خواهند درگیری چین و امریکا به آنان آسیب جانبی وارد سازد. هنوز مشخص نیست آیا تلاش امریکا و متحدان آسیایی آن کشور برای ایجاد توازن و تعادل در منطقه کارآمد خواهد بود یا خیر. اگر آنان این کار را انجام دهند احتمال هژمونی چین در آسیا بسیار کمتر است و خطر جنگ کاهش می یابد. با این وجود، اگر آنان در ایجاد توازن موفق نشوند باید بیش تر نگران شوید.
پرسش پنجم: سایر نقاط جهان چه خواهند کرد؟
موضوع نهایی به خودی خود مربوط به چین نیست. مسئله در مورد نحوه واکنش سایر نقاط جهان است. یک الگوی واضح در حال ظهور است: کشورهای آسیایی که بیش از همه در مورد چین نگران هستند به یکدیگر نزدیک ‌تر شده و به سمت ایالات متحده جذب می‌شوند. اکثر اروپایی ها با اکراه از آمریکا پیروی می کنند زیرا هنوز به حمایت ایالات متحده وابسته هستند و بنابراین گزینه زیادی برای انتخاب ندارند. روسیه چاره چندانی ندارد جز اینکه به تنها شریک قدرت اصلی خود یعنی چین بچسبد و قدرت ‌های متوسط در سرتاسر جهان شرط ‌های خود را پوشش می‌دهند، زنجیره‌های تامین استراتژیک خود (تجارت و سرمایه‌ گذاری، روابط دیپلماتیک و حمایت نظامی) را تنوع می بخشند و سعی می ‌کنند از انتخاب یک طرف در مقابل طرف دیگر خودداری ورزند. برای آفریقای جنوبی، عربستان سعودی، برزیل و برخی دیگر از کشورها رقابت بین چین و ایالات متحده فرصتی است تا از روابط با هر دو طرف سود ببرند. مسئله کلیدی آن است که کدام یک از دو قدرت قوی این بازی تازه را موثرتر و بهتر بازی می کند. ایالات متحده در 30 سال گذشته حسن نیت زیادی را در جهان در حال توسعه هدر داده است و شکست های آن به چین فرصت داده است.
با نگاهی به آینده، به راحتی می توان نظم جهانی ای را مشاهده کرد که به طرز شگفت آوری شبیه به اوایل جنگ سرد است: ایالات متحده با اروپا و بسیاری از شرق آسیا و اقیانوس آرام، چین با روسیه و برخی از کشورهای کلیدی در جهان در حال توسعه و سایر قدرت های متوسط بین آنان در حال نوسان هستند. برخی از بازیکنان تیم خود را عوض می ‌کنند اما الگوی کلی شبیه آن چه پیش تر دیده ‌ایم خواهد بود.
پس چقدر باید ترسید؟ من نمی دانم. اگر تاریخ راهنمای مان باشد ایالات متحده به احتمال زیاد نسبت به چالش احتمالی چین بیش از حد واکنش نشان خواهد داد و اشتیاق هر دو حزب امریکا برای رویارویی با چین به این روند دامن می زند.
مرجع : سایت فرارو
برچسب ها: چین
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها