گروه بین الملل: آناتولی لیون؛ مدیر برنامه اوراسیا در موسسه کوئینسی در روزنامه گاردین نوشت: احتمالا هرگز متوجه نخواهیم شد که یوگنی پریگوژین رهبر گروه مزدور روسی واگنر چگونه و چرا کشته شد. همچنین به احتمال زیاد او به دستور شخص پوتین به قتل رسیده است. با این وجود، دشمنان او در وزارت دفاع روسیه احتمالا از مدتها پیش خواب چنین لحظهای را میدیدند و آرزوی کشته شدن پریگوژین را در سر میپروراندند و معتقدند بودند که در نهایت میتوانند او را بدون مواجه شدن با عواقب به قتل برسانند.
بخش عمده تفسیر تحلیلگران غربی در مورد قتل پریگوژین مبتنی بر ترسی است که پوتین احتمالا با نقش داشتن در این ترور در میان نخبگان روسیه ایجاد کرده و یا مبتنی بر آشکار شدن شکنندگی زیربنایی رژیم سیاسی روسیه بوده است. این تحلیل اشتباهی نیست، اما چندین ترس دیرینه را که در ساختار روسیه و در واقع در جمعیت آن کشور وجود دارد و بر نحوه وقوع رویدادها تاثیر میگذارد نادیده میگیرد: ترس از شکست و هرج و مرج. آن چه بخش عمده اعضای جامعه نخبگان روسیه را واقعا نگران کرده بود شکست پوتین در انجام اقدام به موقع به منظور پایان دان به خصومت علنی شده بین پریگوژین و سرگئی شویگو وزیر دفاع روسیه و همچنین ترس از ایجاد چند دستگی داخلی فاجعه بار در روسیه به دنبال حرکت نیروهای مسلح تحت فرمان پریگوژین به سمت مسکو و به دنبال آن شکست خوردن روسیه در جنگ از اوکراین بود.
نتیجه جنگ اخیر با اوکراین برای تمام روسها اهمیت دارد. براساس شکستهای اخیر عملیات تهاجمی اوکراین میتوان به این نتیجه رسید که اگر دولت روسیه و رژیم سیاسی آن کشور متحد باقی بمانند ارتش روسیه شان خوبی برای دفاع از خطوط موجود تحت کنترل خود را خواهد داشت. به نظر میرسد اکثریت نخبگان روس و مردم عادی روسیه برقراری آتشبس در خطوط نبرد فعلی را میپذیرند و اگر پوتین چنین آتشبسی را پیشنهاد کند و یا با آن موافقت نماید آن را به عنوان پیروزیای کافی برای روسیه قلمداد خواهند کرد و این تصمیم باعث ایجاد هیچ گونه چالشی در داخل روسیه نخواهد شد.البته عناصر ملیگرای افراطی روس در ارتش روسیه و سایر نهادهای دولتی قطعا از برقراری چنین آتشبسی ناراضی خواهند بود. با این وجود، آنان پس از قتل پریگوژین و اقداماتی که پوتین برای مهار نفوذشان انجام داده از جمله برکناری دو ژنرال و دستگیری "ایگور گیرکین" رهبر ملیگرایان افراطی و فرمانده سابق شبه نظامیان دونباس تضعیف شدهاند. با این وجود، پوتین به وضوح هنوز از نفوذ آنان و تحسینی که به طور مداوم از پریگوژین و یاد و خاطره او به عمل میآورند میترسد. بدون شک به همین خاطر بود که پوتین اطمینان کسب کرد تا مراسم تشییع جنازه پریگوژین به طور کاملا خصوصی برگزار شود.
برنامه مورد علاقه ملیگرایان افراطی روس پیروزی کامل در جنگ اوکراین میباشد و مستلزم بسیج کامل جمعیت و اقتصاد روسیه در امتداد خطوط ۱۹۴۲ میلادی* میباشد ایدهای که در میان اکثر مردم روسیه به شدت منفور است و تهدیدی مرگبار برای داراییهای نخبگان اقتصادی آن کشور خواهد بود و بدون شک به همین خاطر است که پوتین تاکنون آن طرح را رد کرده است.
با این وجود، بیزاری نخبگان روس از دنبال کردن ایده پیروزی کامل در اوکراین معادل با تمایل آنان به پذیرش شکست روسیه در جنگ نیست. شکست روسیه در جنگ تنها خواسته دولتهای اوکراین و امریکاست. هیچ کس در میان نخبگان روسیه و در میان مردم آن کشور معتقد نیست که روسیه باید از کریمه و شرق دونباس عقبنشینی کرده و کنترل آنجا را در اختیار اوکراین قرار دهد.
شاید تنها تعداد بسیار اندکی از روسها خواستار تسلیم شدن در این باره از سوی روسیه باشند. اکثریت روسها خواستار آن هستند که حاکمیت روسیه بر آن سرزمینها به طور رسمی از سوی اوکراین برسمیت شناخته شود خواستهای که کییف به طور قاطع آن را رد کرده است. روسها معتقدند روسیه باید سرزمینهای اضافی که از زمان تهاجم سال گذشته تحت تصرف خود درآورده را حفظ نماید تا از هرگونه حمله آتی اوکراین به دونباس و کریمه جلوگیری به عمل آید.
هیچ گونه شواهدی وجود ندارد که نشان دهد شهروندان عادی روس و نخبگان روسیه خواستار تهاجم روسیه علیه اوکراین بودند. این تصمیمی بود که توسط پوتین و اطرافیاناش گرفته شد. با این وجود، هنوز هم عدم تمایل عمومی روسها برای مشاهده شکست و تحقیر روسیه در اوکراین وجود دارد. در اینجا میتوان این روحیه روسها را با وضعیت اعزام سربازان امریکایی به جنگ عراق مقایسه کرد. بسیاری از امریکاییها خواستار حمله امریکا علیه عراق نبودند، اما زمانی که ارتش امریکا در آن جنگ درگیر شد آنان نمیخواستند شاهد شکست امریکا و سربازان آن کشور باشند.
این وضعیت باعث ایجاد یک دو راهی دشوار برای لیبرالهای روسیه میشود: چگونه در جنگی که سربازان روسی در آن کشته میشوند و روسیه را با تهدید شکست فاجعه بار مواجه ساخته بدون حمایت از طرف اوکراینی با جنگ مخالفت کنند؟ این وضعیت یادآور مصاحبهای با "جان ماسگریو" یک کهنه سرباز امریکایی مجروح شده در جریان جنگ ویتنام است فردی که به یکی از مخالفان پرشور جنگ تبدیل شده بود، اما زمانی که "جین فوندا" بازیگر به ویتنام شمالی سفر کرد و با سربازان ویت کنگ عکس گرفت واکنشی عمراه با عصبانیت از خود نشان داد.
بسیاری از لیبرالهای روس در غرب اساسا رویکرد مشابه جین فوندا را اینبار در حمایت از دشمنان روسیه اتخاذ کرده اند. این رویکرد ممکن است از نظر اخلاقی درست باشد، اما بسیار بعید به نظر میرسد به آنان در پیروزی در انتخابات آزاد آینده در روسیه کمک کند البته اگر چنین انتخاباتی برگزار شود.
هراس نخبگان روس از شکست روسیه با ترس نهایی از وقوع هرج و مرج در روسیه مرتبط است که در میان اکثر مردم آن کشور احساسی مشترک قلمداد میشوند. آنان در واقع با این نظر برخی از سرسختترین عناصر ضد روسیه در امریکا و کشورهای شرق اروپا همنظر هستند: شکست کامل روسیه در اوکراین منجر به سقوط رژیم پوتین میشود و این رخداد باعث آغاز دورهای از هرج و مرج خواهد شد که باعث میشود فدراسیون روسیه به شدت تضعیف شده و یا حتی از هم فروبپاشد.
ترس از ورود به عصری تازه و مملو از مشکلات؛ ریشههای بسیار عمیقی در فرهنگ روسیه دارد و با تجربه فاجعه بار دهه ۱۹۹۰ میلادی به شدت احیا شده است. صاحب کافی شاپی زنجیرهای در روسیه به من گفت که علیرغم خشم بسیار زیادی که از فساد نزدیکان پوتین در روسیه وجود دارد اکثر تاجران و صاحبان کسب و کارهای خُرد در آن کشور هنوز به پوتین وفادار هستند، زیرا او به اخاذیهای مافیایی و منازعات دهه ۱۹۹۰ میلادی پایان داد. اخاذیها و منازعاتی که امکان اداره یک کسب و کار موفق را نه تنها بسیار دشوار بلکه گاهی کُشنده ساخته بود.
در دل این ترس از جانب نخبگان روسیه ترس از یکدیگر نیز وجود دارد. هرج و مرج دهه ۱۹۹۰ میلادی شامل مبارزات شرورانه در میان اعضای به اصطلاح الیگارشی روسیه و در برخی موارد قتل یک عضو توسط اعضای دیگر صورت میگرفت. به نظر میرسد نخبگان امروزی روسیه بر این باورند که بدون وجود رهبر قدرتمندی مانند پوتین که مناسباتشان را سروسامان دهد آنان نمیتوانند میانجیای برای اختلافات میان خود پیدا کنند و دولت از انسجام برخوردار نخواهد بود.
علیرغم تمام عواملی که برشمردم و به نفع تداوم قدرت پوتین هستند شکست شدید دیگری در اوکراین به احتمال زیاد رژیم سیاسی او را نابود خواهد کرد. رقبای احتمالی پوتین از درون تشکیلات حکومتی نیازی به دانستن تاریخ غمانگیز آلمان وایمار ندارند تا متوجه شوند رژیمی که در سایه یک شکست فاجعه بار قدرت را به دست میگیرد بعید است که رژیمی باثبات یا موفق باشد.