گروهی که در جناح راست قدرت را به دست گرفته، افراطیترین لایه اصولگرایی در جامعه ایران است. این طیف تندرو به خوبی هم میداند که تداوم حضورش با عدم مشارکت مردم و طبقه متوسط ممکن خواهد بود. بنابراین همه تلاش خود را صورت میدهد تا طبقه متوسط وارد میدان نشود.
با یک طبقه متوسط در حاشیه قرار داده شده، البته نه منفعل، بلکه «معترض» و«منتظر» روبهرو هستیم
در طول تاريخ معاصر هزينههاي پيروزي و افزايش مشاركت در آوردگاههاي انتخاباتي را طبقه متوسط پرداخته، اما منفعت متوجه حاكميت-توده شده است. يعني به مطالبات طبقه متوسط به صورت نهادي و بنيادين توجهي نشده و خواستههاي آنان همواره به آيندهاي نامعلوم حواله شده است. به اين معنا، حوادثي كه براي طبقه متوسط پيش آمده، مرتبط با ماهها و سالهاي اخير نبوده و دهههاي متمادي است كه اين طبقه با اين وضعيت دست به گريبان است. طبقهاي كه همواره خود را براي تحولات و تغييرات آرام، بدون خونريزي، بدون تنش و بدون دردسر، قرباني كرده و مدافع اخلاق و فرهنگ و ادب و تماميت ايران بوده، اما هميشه متهم به غربزدگي، سكولار بودن، اغتشاشگر بودن و... شده است. اين وضعيت كه ناشي از دورههاي تاريخي است باعث شده كه طبقه متوسط ديگر خود را دمدست گروههاي قدرتطلب و اقتدارگرا قرار ندهد و در حاشيه بنشيند تا وقت معلوم. در واقع ما با يك طبقه متوسط در حاشيه قرار داده شده، البته نه منفعل، بلكه «معترض» و«منتظر» روبهرو هستيم. اين طبقه متوقف نشده تا نابود شود، بلكه به اجبار به خاموشي گراييده، اما در اين قلمرو شروع به بازسازي خود كرده تا در لحظه موعود نقشآفريني خود را براي ساخت جامعه مورد نظر خود آغاز كند.
برخي تحليلگران فكر ميكنند اين طبقه ديگر نقشي ايفا نميكند يا نقش منفي دارد، اما معتقدم اين طبقه و اين نسل، نقش دارد و نقشش هم مثبت است. اتفاقا كنشگري مدني مطلوبي هم دارد و وارد ساحت صبر و انتظار شده است. با اين استدلال است كه اين طبقه حاضر نيست دستاويز جويندگان قدرت و تماميتخواهها قرار بگيرد. در معركهها و در بحرانها حاضر نشده و نميشود، در انتخابات هم روال همين است. طبقه متوسط و نسلهاي نو در انتخابات 1402 غايب بوده است. نه غيبتي از روي انفعال، بلكه غايبي است كه با اختيار اين راه را برگزيده است. كنشگري اين طبقه و اين نسل فعال است. انتخابات كه چيزي نيست، در بحرانهاي بزرگ، اين طبقه و اين نسل خود را براي نقشآفريني لازم آماده ميكند تا كشور به عقب بازگشت نكند. يكي از
اين طيف در يك انتخابات بدون رقيب، ظاهرا دستاوردي كسب كرده. اما حالا كه روي كار آمده متوجه شده ديگر كسي وجود ندارد كه با او كار كند يا معامله و مذاكره و ائتلاف كند.
مشكلات كشور ما اين است كه در بحرانهاي بزرگ به عقب باز ميگردد. وقتي صفويه سقوط كرد، ايران 300سال عقبگرد ميكند. افشاريه كه سقوط ميكند ما 50سال عقبگرد ميكنيم. قاجار و...همينطور است. نبايد اين اتفاق دوباره تكرار شود. طبقه متوسط صاحب يك آگاهي تاريخي شده تا اجازه ندهد در بحرانها و ابرچالشها، كشور عقبگرد كند.
فرد و جرياني كه پيروز ميشود، قيل و قال كه نميكند، داد نميزند و فرياد نميكشد. آدم پيروز اظهار شادي ميكند و بزرگوارانه رقيب را تجليل ميكند. فردي كه ميبازد فرياد ميزند، تهديد و ادعا و همه را به آينده حواله ميكند! منتها شكستها و پيروزيها گاهي اوقات لباس متفاوتي به تن ميكنند. چه بسيار افراد و جريانات ظاهرا پيروزي كه در حقيقت شكست خوردهاند و چه بسيار مردمي كه ظاهرا تحت فشارند، اما در مسير پيروزي قرار دارند. به نظر من گروهي كه در جناح راست قدرت را به دست گرفته، افراطيترين لايه اصولگرايي در جامعه ايران است. اين طيف تندرو به خوبي هم ميداند كه تداوم حضورش با عدم مشاركت مردم و طبقه متوسط ممكن خواهد بود. بنابراين همه تلاش خود را صورت ميدهد تا طبقه متوسط وارد ميدان نشود.اين طيف در يك انتخابات بدون رقيب، ظاهرا دستاوردي كسب كرده. اما حالا كه روي كار آمده متوجه شده ديگر كسي وجود ندارد كه با او كار كند يا معامله و مذاكره و ائتلاف كند. نخبگان دانشگاهي را رانده. استادان و عالمان را اخراج كرده. دانشجويان را ذيل محدوديتهاي سخت قرار داده. مديران توسعهطلب را كنار گذاشته و نهايتا مردم را ناراضي كردهاند. به دليل اين حس تنهايي است كه فغان و فرياد سر دادهاند. يك نفر در قم ميگويد، طرح صيانت را اجرا ميكند. فرد تندروي ديگري در تهران ميگويد، حجاب حداكثري بايد براي همه اجرايي شود و هر كس نقدي كرد بايد با او برخورد شود! نفر اول ليست منتخب هم مذاكره و ارتباط را برنتابيده و آن را به معناي مخالفت با دين و خدا و...تفسير و مخالفان را تهديد ميكند. تهديد بر اثر ترس ايجاد ميشود تا پيروزي. انساني كه پيروز ميشود، ميخندد و قدرتش را با لبخند و انعطاف و همراهي به رخ ميكشد. فرياد زدن و تهديد كردن از ترس است. حتي در طبيعت هم شيرها و ببرها و موجودات قدرتمند آرام هستند. در آينده نزديك خواهيد ديد كه اين تهديدها هيچ پايه و اساسي ندارد، چراكه پيروزي اينها در رقابت شكل نگرفته است. وقتي كسي براي رقابت وجود نداشته و خودشان با خودشان دعوا و با هم رقابت كردهاند و نهايتا افراطيترين لايههايشان بر صدر ليست نشستهاند، قدرتي شكل نگرفته است. اينها در حال شعار دادن عليه خود و تخريب نيروهاي خود هستند. اساسا جامعه مدني و طبقه متوسط و نسل جديد كه به ميدان نيامده كه كسي بخواهد يقه آن را بگيرد.
تنبيه كردن آنها چيست؟ محدوديتها را بيشتر ميكنند؟ اين روند باعث ميشود تا ساحت اعتراض مدني طبقه متوسط و جوانان،
نخبگان دانشگاهي را رانده. استادان و عالمان را اخراج كرده. دانشجويان را ذيل محدوديتهاي سخت قرار داده. مديران توسعهطلب را كنار گذاشته و نهايتا مردم را ناراضي كردهاند. به دليل اين حس تنهايي است كه فغان و فرياد سر دادهاند.
به اعتراض هيجاني و راديكال بدل شود. اصولگرايان راديكال از وقتي كار را به دست گرفتهاند، فقط كمك كردهاند به راديكال شدن بخش مدني و متوسط جامعه و قدرتمند شدن رويكردهاي برانداز. در واقع با نيرويي وارد ستيز شدهاند كه در گوشهاي نشسته تا لحظه مناسب را دريابد. با اين رويكردها جامعه مدني، طبقه متوسط و نسلهاي نو قدرت بيشتري را پيدا ميكنند براي نزاعي كه به نفع هيچ كس نيست. در اين وضعيت گسلهاي خطرناكي در جامعه به حركت در ميآيد.
فرد و گروهي كه معتدل است و مصلح با هر موضعي كه دارد چه چپ باشد و چه راست، وقتي پيروز ميشود همه را به سمت انسجام اجتماعي دعوت ميكند نه اينكه فرياد بزند و تهديد كند و به مردم چنگ و دندان نشان دهد. در فرآيند رقابت هم به دنبال تقويت گسستها و گسلها نيست، چراكه ميداند، خودش پس از پيروزي بايد هزينه بپردازد. اما راديكاليسم گلخانهاي در حاشيه و بياعتنا به منافع ملي و سرمايههاي اجتماعي و فرهنگي، بيمحابا، تندترين اظهارات و رفتارها را دارد. در اين شرايط تجزيهطلبها و تفرقهافكنان وارد ميدان ميشوند و گسلهاي قومي، گسلهاي جنسيتي، گسلهاي زباني و گسلهاي مذهبي را شعلهور ميكنند. من اعلام خطر ميكنم كه در آينده نزديك با پديده فعال شدن مجموعهاي از گسلهاي اجتماعي و قوميتي روبهرو خواهيم شد. علت بروز اين وضعيت هم قدرت گرفتن بنيادگرايان تماميتخواه به ظاهر مذهبي راديكال و قشري هستند كه هيچ مفهومي را به معناي ميانه انسجامبخش قائل نيستند. آنها خود را عامل وحدت قلمداد ميكنند.
اين روند جامعه را وسيع ميكند، باز ميكند و بدل به صداها و اعمال راديكال ميكند. در اين صورت شعارها به جاي انسجام و دموكراسي و جامعه مدني و... در مركز تبديل به شعارهايي در راستاي گسستها و تزاحمها ميشود و در حاشيهها هم گسلها را فعال ميكند.
پيروز آوردگاه اخير بدون ترديد جامعه مدني و طبقه متوسط و نسلهاي نو و البته مصلحان هستند و بازنده اين رخدادها، اصولگرايي راديكال. متاسفانه با ناشيگري كه جناح راست در حذف رقيب مرتكب شد، خودش را به رقيب خود، بدل ساخت. جامعه را مستقيما رودرروي سيستم قرار داد. بدون هيچ ديوار حائلي (يعني احزاب متكثر) خودش را بازنده كرد از طريق فضا دادن به بخش افراطي و راديكال جناح راست. اين روند، هم بنيادگرايي را بازنده كرد و هم باعث شد تا اصولگرايي با دست خود، خود را تخريب كند. پيروز رخدادها هم اكثريتي هستند كه در حاشيه تلاش كردند مردم را آگاه كنند، هر چند كسي را به ضديت با نظام سياسي دعوت نكردند، اما تلاش كردند مردم را نسبت به شرايط موجود آگاه كنند.
بنابراين پيروز آوردگاه اخير جامعه مدني و طبقه متوسط است و شكست خورده كليت اصولگرايي است كه رقابت را به درون خود كشاند و تبر برداشت و ضربه به ريشههاي خود زد. وقتي ميگوييم اصولگرايي بازنده است، براي اين است كه اين طيف در انتخابات آينده چارهاي جز ارايه گفتمان راديكال ندارد و همه ميدانند نظر مردم نسبت به گفتمانهاي راديكال چيست.