گروه فرهنگ و هنر: فرشته احمدی میگوید بسیاری از کسانی که در کلاسهای آموزش داستان در فرهنگسراها شرکت میکنند، زنان خانهدار هستند. به این افراد نمیتوان خرده گرفت که چرا به کلاس فلانی رفتهاند، اما از استاد آن کلاسها میتوان پرسید که چرا با وجودی که یک کتابِ منتشرشده هم ندارند، کلاس برگزار میکنند.
این نویسنده درباره نقش کارگاههای داستاننویسی در پرورش نویسنده گفت: در این زمینه دو رویکرد وجود دارد؛ عدهای فکر میکنند باید برای نویسنده شدن قطعا به کارگاه رفت و عده دیگری معتقدند کارگاهها مخرباند یا نویسندههای بدی به جامعه تحویل میدهند. من با هر دو رویکرد بهشدت مخالفام. او افزود: کسی که احساس میکند میتواند بنویسد، بد نیست به کارگاههای مختلف سرک بکشد، اما در حد سرک کشیدن، نه طوری که به این کارگاهها وابسته شود و بدون آنها نتواند کار کند. البته بعضی از نویسندهها گوشه دنج خود را دارند، اما به طور کلی در جریان کارگاهها قرار گرفتن و آشنا شدن با آنها در حدی که موتور حرکت و کار را در کسی روشن کند، بد نیست.
احمدی اضافه کرد: اگر آدمی هوش این را داشته باشد که سرنخهایی را از یک کارگاه بگیرد، حتا اگر بعد بفهمد که این سرنخها اشتباه است و باید سرنخهای دیگری پیدا کند، مفید است. اما این تفکر که حضور در کارگاهها خیلی درست است و این کارگاهها خیلی مفیدند، اشتباه است. کارگاه هم مثل سایر منابع برای داستان، یک منبع است و میتواند به افراد شور و هیجانی برای ورود به فضای حرفهیی تزریق کند. نویسنده بد چه در کارگاه حضور پیدا کند و چه نه، بد مینویسد. نویسنده خوب هم حتا اگر در بدترین کارگاهها شرکت کند، راهش را پیدا میکند. نویسندگی یک موضوع علمی نیست که از طریق منابع معین آموزش داده شود. فرد به این کار به صورت ذاتی و از طریق داستانها علاقهمند میشود.
او درباره ویژگیهایی که باید استادان کارگاههای داستاننویسی داشته باشند و نحوه اداره این کارگاهها گفت: بستگی به سطح کلاس دارد. در بعضی مؤسسهها، کلاسها در سطح ابتدایی برگزار میشوند که در آنها تا چند دوره عناصر داستان آموزش داده میشود. اشکالی هم ندارد. بعضی کلاسها هم به صورت پیشرفتهتر برگزار میشوند. در هر صورت برخورد با داستان به عنوان یک علم واضح و روشن و با سؤالاتی که پاسخ روشن دارند، اشتباه است، چه در کارگاه و چه خارج از آن. اگر کسی فکر کند در این فضا سؤالهایی هست که جوابهایش قابل ارائهاند، اشتباه میکند. باید نگاه بسیار گسترده باشد و فکر کنیم کارگاه بهانهای است برای ورود به این فضای گسترده.
نویسنده سارای همه همچنین اظهار کرد: استاد موظف است نگاههای متنوع را بپذیرد و هر شاگردی را در جهت نگاه خود آن شاگرد هدایت کند. بدترین کار تزریق یک نگاه به همه است. شاگرد خوب باید چنین کارگاهی را زود تشخیص دهد و از آن خارج شود. کارگاهی که اعتقاد به فرمولهای معین در آنها جریان دارد و افراد در آن مثل شاگرد تنبلهای دانشگاه، جزوه تکثیر و کپی میکنند، نمیتواند موفق باشد. چنین سیستمی در داستان وجود ندارد و استاد کارگاه داستاننویسی باید بیشتر بینش داستاننویسی را آموزش بدهد و بگوید در پسِ همه تکنیکها و عناصر ما برای چه میخواهیم داستان بنویسیم.
فرشته احمدی در ادامه درباره تأثیر مثبت یا منفی تعدد کارگاههای داستاننویسی گفت: کسی نباید نگران باشد که استعدادی در کارگاههای داستاننویسی بد هدر برود. افراد باید خود به سراغ کارگاههای بد نروند، چون افراد مطلع، نویسندههای خوب را میشناسند. اینطور نیست که کسی استعداد ویژهای داشته باشد و استعدادش در کارگاهی از بین برود.
او افزود: البته باید توجه کرد کسانی که در بعضی کارگاهها استاد میشوند زیر سؤالاند. باید از این استادان پرسید چرا فکر میکنید وقتش شده چیزهایی را که خودتان هم نمیدانید به دیگران بیاموزید. بسیاری از کسانی که در کلاسهای آموزش داستان در مراکز دولتی و فرهنگسراها شرکت میکنند، زنان خانهداری هستند که دوست دارند چیزی بنویسند. به این افراد نمیتوان خرده گرفت که چرا نزدیکترین جا به محل زندگیشان را برای یادگیری داستاننویسی انتخاب کردهاند و به کلاس فلانی رفتهاند، اما از استاد آن کلاسها میتوان پرسید که چرا با وجودی که یک کتابِ منتشرشده هم ندارند، کلاس برگزار میکنند. تأثیر این کارگاهها بسیار بد است.
نویسنده جنگل پنیر ادامه داد: چند مدرس خوب و آگاه هستند که کارگاههای داستاننویسی تشکیل میدهند و تئوریهایی دارند که میتوانند از آنها دفاع کنند. دائم انتقادهایی به آنها وارد میشود و به آن پاسخ میدهند. افراد علاقهمند هم میتوانند با یک سرچ بفهمند چه انتقادهایی به این افراد وارد شده و آنها چه پاسخی دادهاند. اما یک فرد گمنام در کلاس چیز مخربی یاد میدهد، شاگردانش هم اطلاع اشتباه دریافت میکنند و هرگز نمیفهمند. این افراد قبل از آموزش حتما چیز بهتری مینوشتند تا بعد از آن. حتا ممکن است بعد از کلاس سرخورده شوند، از نوشتن دست بردارند و دیگر یادداشتهای روزانهشان را هم ننویسند. لازم است مدرسان این کارگاهها از خود بپرسند به چه علت به خود این حق را دادهاند که تدریس کنند. در جامعه سالم و پرتحرک باید همه چیز وجود داشته باشد تا هر کسی مطابق سلیقه خود آنچه را میخواهد پیدا کند. هر کدام از این کارگاهها و جایزهها مخاطب خود را دارند.
او درباره کسانی که برای انتشار کتابشان شتاب دارند و بلافاصله پس از حضور در یک کارگاه، اثری منتشر میکنند، اظهار کرد: بعضی تصور اشتباهی دارند و فکر میکنند با چاپ اولین کتابشان اتفاق خیلی خوبی میافتد، اما بعد از چاپ کتابشان، این اتفاق خوب نمیافتد، خیلی هم توی ذوقشان میخورد. خیلیها بعد از چاپ کتاب اولشان دیگر کاری انجام نمیدهند، چون تصویرشان از انتشار کتاب آنقدر فانتزی بوده که بعد از واقعی شدن توی ذوقشان خورده است.
احمدی افزود: واقعا چاپ کتاب آنقدر مهم نیست. در کارگاه باید آموزش بدهند که لذت داستاننویسی آنقدر مهم است که چاپ کتاب در برابر آن اهمیتی ندارد. البته بخشی از لذت خلق داستان در انتشار آن است اما بخش عمده آن به انتشارش مربوط نیست. اگر این نکات در کارگاههای آموزشی گفته شود افراد برای چاپ اثرشان اینقدر ولع نشان نمیدهند و صبر و آرامش پیدا میکنند. راههایی هم مثل خواندن اثر در جمعهای مختلف، انتشار داستان در مجلات و گرفتن تحسین از آنهایی که فرد نیاز دارد، کمککننده است.
او در ادامه تأکید کرد: چاپ سریع خیلی از کارها باعث میشود این آثار گم شوند. لازم است کارگاهها کمک کنند که فرد این پروسه را آرامتر و منطقیتر طی کند، نه اینکه آثار چاپ شوند و گم شوند. البته کار حرفهیی باید در مقطعی چاپ شود، اما ولع برای چاپ هیچ اثری خوب نیست، چه کار اول باشد و چه کار دوم، سوم یا ششم. چون خبری هم نیست. قرار نیست کسی را که کتابش چاپ میشود روی سکو ببرند و از او تجلیل کنند. بهتر است فرد با آرامش و اعصاب آرام کار کند. ولع شناخته شدن هم خوب است از طریق انتشار کار در سایتها، مجلات و داستانخوانی در جمع افرادی که نظرشان برای فرد مهم است، کم شود تا فرد با آرامش اثرش را چاپ کند و آماده قدمگذاشتن در این راه شود.