کپل
دیروزبه یادماندنی ترین شخصیت «مدرسه موش ها»، کسی نبود جز «کپل»! موش شکمویی که موقع رفتن به مدرسه، جیب هایش را پر از فندق و پسته می کرد و بخش مهمی از بار جذابیت مجموعه را به دوش داشت. شهرت این شخصیت تا جایی بود که ترانه اصلی «مدرسه موش ها» و یکی از ترانه های «شهر موش ها» با محوریت او ساخته شد.
امروزبعد از 30 سال، با نارنجی ازدواج کرده و صاحب دو فرزند است. رستوران بزرگی دارد و بسیار مرفه است. او با وجود اینکه یکی از ثروتمندترین موشوندان شهر موش هاست هنوز هم شخصیت دوران کودکی اش را حفظ کرده. همچنان مهربان، خونسرد و بی خیال است، از دست کسی عصبانی نمی شود، از هیچ مسئله ای نگرانی به خودش راه نمی دهد اما در عین حال مقتصد است.
نارنجیدیروزلوس ترین و با ناز و اداترین عروسک «مدرسه موش ها» بود. خودش را بهتر از سایرین می دید و مدام نارضایتی اش را از شرایط و افراد مختلف با تکیه کلام مخصوص خودش یعنی «ایشششش، اینقدر بدم میاد» به روی همه می آورد. کپل و دم باریک از آنجایی که به حساسیت های او واقف بودند، مدام اذیتش می کردند تا صدایش را دربیاورند.
امروزخصلت ها و حساسیت های قدیمی را حفظ کرده و همچنان در هر لحظه نسبت به شرایط موجود، ناراضی است و از همه چیز بدش می آید. بعد از گذشت 30 سال، به زنی تبدیل شده که به سر و وضع و پوست و لباس هایش اهمیت زیادی می دهد؛ لب ها و گونه هایش را بوتاکس می کند، ماسک خیار می گذارد و سعی می کند خوش لباس ترین موش شهر موش ها باشد.
بچه ها
صورتیاینکه نارنجی اسم دخترش را بگذارد «صورتی» اصلا عجیب نیست اما صورتی به لحاظ شخصیتی اصلا به مادرش نرفته و هیچ کدام از خصلت های او را ندارد و اصلا لوس نیست و مثل مادرش تلاشی هم برای اینکه جذاب باشد نمی کند.
کپلکیکی از جذابترین شخصیت های «شهر موش ها 2»، همین «کپلک» است. پسر بازیگوش و شکمویی که چشم های گردی دارد و می شود آن را نمونه کوچک پدرش «کپل» دانست. او مثل بچه های هم سن خودش، با صدای بلند حرف می زند، مدام دلش می خواهد بازی کند.
دم باریک
دیروز
دوست صمیمی کپل بود و در تمام شر و شلوغی های او همراهی اش می کرد. او بچه ای تنبل و دست و پا چلفتی بود که به تنهایی عرضه کاری را نداشت. خودش را به کپل نزدیک می کرد تا تحت حمایت او باشد. همه آنهایی که «مدرسه موش ها» و «شهر موش ها» را دیده اند کاملا می دانند که دم باریک و کپل، جزو شخصیت های اصلی بوده اند و بخش مهمی از قصه ها پیرامون آنها اتفاق می افتد.
امروزدم باریک بعد از گذشت 30 سال هنوز دوستی دیرینه اش را با کپل حفظ کرده. در واقع همچنان به او وابسته است و در رستورن او آشپزی می کند و ظرف می شوید. کپل طبقه پایین خانه اش را به او داده اما نارنجی به دلیل اتفاق هایی که پیش می آید، او را بیرون می کند. درباره اینکه دم باریک با چه کسی ازدواج کرده حرفی به میان نمی آید اما احتمالا همسرش مرده و او با تنها پسرش «مشکی» زندگی می کند.
بچه
مشکیاو به هیچ وجه ویژگی های پدرش را به ارث نبرده. برخلاف او مدام دنبال ماجراجویی و خطر کردن است. از چیزی نمی ترسد و مدام به ایده های جدید می رسد. از طرف دیگر علاقه زیادی به موسیقی دارد و گیتار می زند.
عینکی
دیروزبچه درسخوان و منظمی که در «مدرسه موش ها»، مبصر کلاس بود و مدام تلاش می کرد نظم را بین همه برقرار کند. اسم بدها را پای تخته می نوشت و مدام جلوی آنها ضربدر می کشید. او رابطه خوبی با آقا معلم داشت و برای همین هم به دید دیگران، یک جورهایی خودشیرین به حساب می آمد. آقای معلم مدام می گفت که آینده خوبی در انتظارش است.
امروزعینکی که همچنان بعد از 30 سال عینک به چشم دارد، حالا دکتر شده و کل بیماران شهر موش ها را مداوا می کند. او در این مدت با سرمایی ازدواج کرده و دو بچه دارد. نقش عینکی در «شهر موش ها 2» زیاد نیست و غیر از یک معرفی اجمالی در ابتدای فیلم، فقط یک بار برای مداوای پیشو خبرش می کنند. عینکی مانند دوران بچگی اش شخصیتی آرام دارد و جزو موشندهای باکلاس شهر موش هاست.
سرمایی
دیروزموش سرمایی که همیشه کلاه و شال گردن به سر داشت و با این وجود مدام می لرزید. تنها چیزی که از او به یاد داریم این است که در اکثر مواقع عطسه می کرد و آب دماغش را بالا می کشید. از آنجایی که خیلی خودش را می پوشاند و چهره اش زیاد مشخص نبود، به نظرمان می آمد که سرمایی پسر است اما گویا همه این سال ها اشتباه می کردیم چون برومند در سن 30 سالگی شخصیت ها نشان داد که دختر بوده.
امروزاو هنوز هم سرمایی است و سر میز شام به رغم اینکه همه لباس های نازک و بعضا آستین کوتاه به تن کرده اند، پالتو پوست پوشیده و دو پوشش پوستی هم روی گوش هایش کشیده است. با اینحال مدام می گوید که هوا سرد است تا حدی که سایر موش ها به دکتر طعنه می زنند که چرا در این همه سال نتوانسته سرمایی بودن او را مداوا کند.
بچه ها
ذره بیندر عین اینکه مثل مادرش همیشه شال به گردن دارد، خصلت عینکی را به ارث برده. او عاشق این است که در آینده مثل پدرش دکتر شود؛ برای همین هم همیشه یک کیف لوازم پزشکی اسباب بازی دارد و گوشی داخل گوشش می گذارد.
عدسیاو هم مثل برادرش خصلت سرمایی بودن را از مادر به ارث برده. البته برخلاف ذره بین که در بخشی از داستان حضور کوتاهی دارد، نقش خاصی ایفا نمی کند و فقط کنار بچه های مدرسه قرار می گیرد و آنها را همراهی می کند.
گوش دراز
دیروزگوش دراز از همان زمان بچگی گوش های تیزی داشت و خیلی از مسائل را زودتر از دیگران متوجه می شد. مثلا هر موقع که آقا معلم به کلاس نزدیک می شد، خبر نزدیک شدن او را می داد تا بچه ها سر جایشان بنشینند و ساکت باشند. وقتی خوشخواب خروپف می کرد یا شکم کپل به قار و قور می افتاد، گوش دراز اولین کسی بود که می فهمید. دیونگ دیونگ های معروف او به هنگام شنیدن صدایی از دوردست هنوز در خاطره ها ماند.
امروزاو حالا به خاطر گوش های تیز و توانایی تشخیص اتفاق ها قبل از وقوع به یک درجه دار نظامی تبدیل شده و با نام کلنل آژان دوموشان بین همه شناخته می شود. بزرگترین مقام مسئول در پلیس است و به محض اینکه اتفاقی می افتد، دستور رسیدگی یا کشیدن آژیر خطر را می دهد. او پلیس بسیار با اخلاقی است و خارج از اصول، اقدامی انجام نمی دهد؛ با اینحال اما آخر ماجرا از بچه ها کم می آورد.
بچه ها
شیپوربچه های آژان دوموشان به خاطر موقعیت پدرشان احساس قدرت می کنند و در تمام مدت فیلم، به بقیه دانش آموزان فخر می فروشند؛ برای همین است که هیچ کس دلش نمی خواهد با آنها دوست باشد. آنها نهایتا راز بچه ها را پیش پدر پلیس شان فاش می کنند.
آقای معلم
دیروزیکی از مهمترین شخصیت های «مدرسه موش ها» و «شهر موش ها» که بخش مهمی از داستان ها حول محورشان می گذشت، آقای معلم بود. او با همان جدیت و صدای تو دماغای اش، مدام میان شلوغی کلاس صدا می زد: «بچه موش های عزیز» و سعی می کرد دعوا و شلوغی ها را بخواباند. آقا معلم، فردی مقتدر اما مهربان بود که خیلی بیشتر از یک معلم برایشان وقت می گذاشت و سعی داشت آنها را درست تربیت کند.
امروزآقا معلم بعد از گذشت 30 سال، به پیرمردی تبدیل شده که حالا در شروع سال تحصیلی جدید، قرار است بازنشسته شود. در جشن شروع سال جدید، از زحمات آقا معلم قدردانی می شود و فرد جدیدی را به عنوان معلم معرفی می کنند. آقا معلم بعد از این همه سال، همچنان خوش پوش است، کت و شلوار و کراوات به تن دارد و اندکی در ژست و قیافه اش تغییری به وجود نیامده.
بچه
آقا معلم جدیدمعلم جدید که تجربه آقا معلم را ندارد و تازه به شهر موش ها آمده، بسیار بلندپرواز است. او زیاد خطر «اسمشو نبر» را جدی نمی گیرد و به بچه ها قول می دهد که به عنوان گردش علمی، آنها را به بیرون شهر ببرد اما مدیر با او مخالفت می کند.