گروه فرهنگ و هنر: یک مدرس دانشگاه گفت: وقتی در جامعه کسی کتاب نمیخرد و کسی نسبت به خواندن آن احساس نیاز نمیکند و هر آنچه تألیف و ترجمه میشود به روشهای مختلف در جامعه پس زده میشود، نوشتن کار غیرمنطقیای است.
فرزاد امامی اظهار کرد: شرایطی در جامعه بهوجود آمده است که نه دانشجو کتاب میخواند و نه استاد. حتی اگر استادی هم بخواهد در رشته خود کار کند به ارائه جزوهها بسنده میکند و دانشجو را از خواندن بیشتر معاف. او افزود: در چنین شرایطی بادمجان فروختن بهصرفهتر است تا سالها و ساعتها روی کتاب خم شدن و تألیف و ترجمه کردن، چون آنها که میفهمند با تنگنظریشان مانع از آن شده و میشوند که چنین آثاری راهی بازار شود و آنان که نمیفهمند همچنان نیازی به دانستن حس نمیکنند و از نادانی خود خرسندند. این پژوهشگر تأکید کرد: اینجا صحبت از نان است. من کتاب مهندس و زیباشناسی را که کتابی تألیفی ترجمهیی بود، در دست نگارش داشتم، اما مدتهاست که کار نگارش و ترجمه آن را کنار گذاشتم. برای چه کسی بنویسم و برای چه؟
فرزاد امامی گفت: در شرایطی که رنج نوشتن رنج طاقتفرسایی است و من به عنوان یک پژوهشگر باید از همه شادیها و لحظات زندگیام بگذرم تا چیزی را بنویسم که میدانم کسی نسبت به آن اقبالی نشان نمیدهد مگر ابله باشم که دست به قلم ببرم! مگر خرید وزارت ارشاد برای کتابهای تازهتألیفی چه مقدار است؟ یا خانه کتاب بناست با التماس و خواهش چه مقدار از این کتابها را خریداری کند؟ کتابخانههای عمومی هم که محل خرید کتابهای خاص شدهاند. حال در چنین شرایطی چه میشود نوشت و با کدام امید و کدام خواننده؟!