گروه فرهنگ و ادب: یک منتقد و مترجم میگوید: انبوه ناشران و نویسندگان باعث ایجاد فضایی شده است که در آن نقد سالم هم راه به جایی نخواهد برد.
غلامرضا صراف معتقد است در دهههای اخیر در حوزه ادبیات و هنر دچار یک نوع زیباییشناسی انفعالی شدهایم. وی درباره وضعیت جریانهای ادبی و در پاسخ به اینکه آیا به نظر نمیرسد در ایران وضعیت ادبیات و جریانهای آن به یک از هم گسیختگی رسیده است گفت: درست است؛ به نظر من در دهه اخیر ادبیات در ایران با سه مشکل مواجه شده که نخستین آن ناشرانی هستند که بیرویه کتاب چاپ میکنند و هیچ معیاری در نشر کتابهایشان وجود ندارد. برگزاری کارگاههای داستان و شعر و همچنین جایزههای ادبی دیگر عوامل بهوجودآورنده وضعیت آشفته ادبیات در ایران هستند.
او اظهار کرد: این سه عامل رابطه تنگاتنگی با هم دارند و به نوعی لازم و ملزوم یکدیگرند که به نظر من این آفتی است که فضای ادبیمان گرفتارش شده است. آفتی که باعث شده نویسنده 23 ساله پس از انتشار یک مجموعه داستان کوتاه، به جای اینکه کار بعدیاش نوشتن یک مجموعه داستان دیگر باشد، کارگاه نویسندگی باز میکند. این چرخه معیوب باطل است که نویسندهای که هیچ قریحه خاصی ندارد و کار خاصی نکرده و مطالعات چندانی ندارد به خودش این حق را میدهد که داستاننویسی تدریس کند. هر طور به این موضوع نگاه کنیم، میبینیم این در فضای ادبیات ما منطقی به نظر نمیرسد.
این مترجم در ادامه بیان کرد: این مسئله در حالی است که یک نویسنده آمریکایی برای تدریس در کالج نویسندگی خلاق ابتدا فوق لیسانس نویسندگی خلاق میگیرد. اما این موضوع در ایران حلقه مفقوده نویسنده شدن است تا جایی که باعث شده مسئله نویسندگی یا نوشتن در ایران لوث شود و کل جریان یک چرخه باطل شود که چیزی از آن بیرون نمیآید.
صراف درباره دلایل این موضوع توضیح داد: علت این است که در اینجا همه چیز را فرایند پول، سرمایه و رسیدن به شهرت و ثروت تشکیل میدهد. ناشران کتابهای بیکیفیت چاپ میکنند چون با جایزهها زد و بند دارند و به همین کتابها هم جایزه میدهند اما وقتی همین کتابها را میخوانیم متوجه نمیشویم چرا به چاپ هشتم رسیده و این همه جایزه گرفته است؟ حالا این کتاب که ممکن است رمان باشد، نه شخصیتسازی درستی داشته، نه در آن فضای خاصی آفریده شده و اگر کتاب شعر است نه تخیلی در شعرهایش وجود دارد، نه زبان پرورشیافتهای. به همین خاطر میبینیم انگار دستهایی پشت پرده است که کتابهایی را در بورس مطرح میکنند که واقعا به دلیل کیفیت خود آنها نیست بلکه به خاطر مسائل حاشیهای است.
او درباره این موضوع که نقد فضای موجود چقدر میتواند با این فضا مقابله کند، اظهار کرد: زمانی فکر میکردم راه چاره مبارزه با چنین فضایی نقد کردن است، ولی در شرایط حاضر با این انبوه ناشران و نویسندگان یکشبه، نقد سالم هم راه به جایی نخواهد برد، چون این افراد فرایند شهرت و ثروت را با قدرت طی میکنند و هر چه ما بگوییم که این کتاب ارزش خواندن ندارد و ضعفهای ساختاری و تکنیکی زیادی دارد، اما چون سه باند قدرتمند پشت سر آن قرار دارد بعید است که صدای نقد به جایی برسد و بتواند شکافی در این فضا ایجاد کند.
صراف به دورههای گذشته اشاره کرد و گفت: اگر در دهه 40 منتقدی مثل رضا براهنی از مجموعه شعری ایراد میگرفت و آن را ضعیف میدانست یا میگفت داستانی ایراد فنی دارد، واقعا حرف او تنها به همان مجموعه و نویسنده برمیگشت، اما الان اگر میگوییم یک کتاب ضعفهایش زیاد است داریم کلیت ناشر و کتابهای او را میگوییم، چون این کتاب تنها یک نمونه از بیشمار کارهای اینگونه ناشران است. یا اگر میگوییم کار نویسندهای ضعیف است کلیت کسانی را نقد میکنیم که از یک کارگاه داستاننویسی بیرون آمدهاند. در اینجا بحث ما تنها یک فرد یا کتاب خاص نیست؛ جریانی است که معمول است و به همه حوزه نشر و ادبیات ضربه زده است.
او در بخش دیگری از این گفتوگو درباره این مسئله که چقدر از این مسائل و مشکلات جریانهای ادبی به مسائل درونی ادبیات برمی گردد و چقدر آن به مسائل و مشکلات متن ادبیات و تغییر شرایط ذهنی نویسندهها و شاعران با توجه به تغییرات اجتماعی، گفت: در کارهای دو سه دهه اخیر حداقلها را هم نمیبینیم؛ حداقلهایی که قبلا وجود داشت و امروز نایاب است. او اظهار کرد: معتقدم دچار یک نوع زیباییشناسی انفعالی شدهایم. این مسائل یک نوع نگاه را برای ما رقم زده که در بهترین حالت ما را تنها به یک نوع بازنمایی وضعیت در آثار ادبی و هنریمان رسانده است بهگونهای که در این آثار هیچ نوع زاویه خاصی با وضعیتی که در آن هستیم، وجود ندارد. در حالی که در گذشته حداقل یک نوع مدرنیسم خفیف یا حتی عاریتی در رمان، شعر، سینما و تئاتر وجود داشت که میخواست طرحی از یک جهان دیگر را بریزد.
او ادامه داد: به هر حال وقتی در کشوری شرایط سیاسی تغییر میکند آثار هنری و افقهای دید نیز تغییر پیدا میکنند و دیگر فرمهای گذشته نمیتوانند انتظارات هنرمند را برآورده کنند. اما در اینجا مشکل این است که به رغم نقطه عطفهایی که در دوره جدید داشتهایم حالا در خوشبینانهترین حالت میتوانیم بگوییم ممیزی اجازه نداده است که اتفاقاتی که در جامعه رخ داده در کارهای ادبی و هنری آنگونه که باید و شاید منعکس شود.
صراف گفت: در این سالها چیزی که خیلی با فضای سیاسی ربط پیدا کرده این بوده که بخش سوداگر جامعه میخواهد وارد این حیطهها شود و تنها معیارش هم پول و شهرت است. در این فضا افراد هیچ گونه اعتنایی به مسائل زیرساختیتر ندارند و به تنها چیزی که فکر میکنند عرضه و تقاضا در بازار است یعنی تولید انبوه بدون هیچ کیفیت خاصی. به معنی دیگر یعنی اینکه اصل بر کمیت بوده است و نه کیفیت. اواخر سال گذشته با ترجمه غلامرضا صراف سه فیلمنامه از اینگمار برگمن به چاپ رسید. همچنین قرار است از سوی انتشارات مروارید سه فیلمنامه از فدریکو فلینی با ترجمه او در نمایشگاه کتاب عرضه شود. به تازگی نیز دو کتاب از ساموئل بکت و چارلز بوکفسکی از او منتشر شده است. همچنین قرار است ترجمه او از گزیده شعرهای دیلن تامسون پس از نمایشگاه کتاب به چاپ برسد.