گروه سياسي: فرزندان محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس جمهوری سابق ایران، با انتشار نامهای اتهامات وارده به پدرشان مبنی بر دریافت یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان رشوه را رد کردند و گفتند که همه این پول صرف انتخابات مجلس شده است.
این نامه چند روز پس از درگذشت همسر رحیمی در يكي از سایتهاي هواداران احمدینژاد منتشر شده است. رحیمی، معاون اول احمدینژاد در دولت دهم، اواخر بهمن ماه جهت اجرای حکم پنج سال حبس به زندان اوین برده شد، اما وی همواره با رد اتهامات مالی به خود عنوان کرده که این اتهامات مربوط به برگزاری انتخابات مجلس هشتم شورای اسلامی بوده و او مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان را که از شخصی به نام جابر ابدالی گرفته، به نامزدهای اصولگرای انتخابات داده است.
در نامه هدی و هانیه رحیمی، دختران محمدرضا رحیمی آمده است: «پدر ما امروز دوران محکومیتش را به خاطر اخذ یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان یا اندکی بیشتر یا کمتر، از فردی و مصرف تمامِ آن در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی سپری میکند. روالی که متاسفانه در همه ادوار مجلس شورای اسلامی متداول بوده است». رحیمی در سالهای ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ استاندار کردستان بود و نامه دختران وی نیز خطاب به مردم کردستان نوشته شده است.
این نامه همچنین عنوان میکند که دلیل درگذشت همسر محمدرضا رحیمی، اعلام حکم زندان آقای رحیمی از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است که آن زمان منجر به بیماری قلبی و سکته مغزی همسر او شد. پیش از این رحیمی با اعلام حکم زندان خود در نامهای خطاب به احمدینژاد نوشته بود که «رحیمی محکوم امروز، چوب لجبازیها و آبروبریهای گاه و بیگاه شما را میخورد». متن نامه دختران محمدرضا رحيمی بدين شرح است:
بسم الله الرحمن الرحيم
«الذين إذا أصابَتهم مُصيبةٌ قالوا إنا لله و إنا إليه راجعون»
از خداوند منان میخواهيم که ما را مشمول کلام خود گردانَد و توان و صبرمان دهد تا در مقابل مصائب سخت و سنگينی که پيش رويمان قرار گرفته است، شکيبايی پيشه سازيم.
مردم شريف کردستان، هم استانیهای عزيز و همشهريان گرامی!
ای کاش پيش از اين مجالی فراهم میشد تا از عمق جان با شما سخن میگفتيم و اين گفتوگو به چنين روزی نمیافتاد که بغض گلويمان را فشرده و اشکِ ديدههايمان، خونابه رخسار شده است.
در آغاز درود میفرستيم بر غيرتِ مردانتان و عطوفت و مهرِ زنان و دخترانتان که در سختترين روزهای عمر در ساليان اخير نوازشگر روح آزرده و آسيب ديده مان بوديد. و مهربانیهای شما، ديروز و امروز تسلیبخش دلهای غم ديده مان گشته است. مهر شما افزون باد که تنهايمان نگذاشتيد و شانه های آسيب ديده و رنجور ما را با کوه قامت خود پشتيبانی کرديد.
اينک که در سوگ مادر مظلوم و رنج ديده مان که کوه صبر و استقامت بود و عمرش را در غياب پدر، به پای ما و برای بزرگ شدن ما سپری نمود، نشسته ايم، خوب است استحضار داشته باشيد سخن ما از مهرِ مادری، سخن امسال و سال قبل نيست؛ زيرا از زمانی که چشم باز کردهايم در حسرت يک دلِ سير ديدار پدر بودهايم و اگر نبود عاطفه بی گلايه او، طاقتمان طاق میشد و دل به طوفان ناسپاسی میسپرديم.
از زمانی که چشم باز کردهايم، چشمهايمان بر در میخشکيد تا شايد يک شب قبل از خواب، پدر از کارِ شبانهروزی در استانداری کردستان به خانه بيايد! دوران کودکی و نوجوانی نيز به همين صورت گذشت و ما در عمرمان فرزند استاندار و نماينده مجلس، رياست ديوان و معاون اول رئيس جمهور و مقامات مختلف کشوری و پست های کليدی اجرايی، تقنينی و قضايی را تجربه کرديم اما خدايمان گواه است که آقازادگی را به معنی مرسوم و رايج و البته منفور امروزی، نه میشناسيم و نه برای آن تربيت شدهايم. وضع زندگی ديروز و امروز ما به گواه اسنادی که پدرم در ابتداء و انتهای خدمتش تقديم مقامات قضايی کرده، گواه اين ادعاست.
تا به امروز زندگی ما چيزی جز حقوق کارمندیِ پدر و معلمیِ مادر نبوده است. نه سهمی در بورس داريم، نه سهامی در کارخانهای و نه سفرهای غرب و شرق عالم را به چشم ديدهايم. الا سفر عمرهای که در دوره دانشجويی، خداوند بهره مان کرد هرچند آن هم مقدر نگرديد. در نهايت ماحصل اين ۳۴ سال خدمت، منجر به کسب نشان درجه يک خدمت شد و پدر نيز به بهای ۳۴ سال خدمت صادقانه، جز عناوينی اداری و البته اميد به قبول خدمت از سوی خداوند، اندوختهای ندارد. البته گلهای هم نداريم و خدا را شاکريم.
هماستانیهای عزيز! میدانيد پدر ما امروز دوران محکوميتش را بخاطر اخذ يک ميليارد و دويست ميليون تومان يا اندکی بيشتر يا کمتر، از فردی و مصرف تمامِ آن در جريان انتخابات مجلس شورای اسلامی سپری میکند. روالی که متاسفانه در همه ادوار مجلس شورای اسلامی متداول بوده است. اما بدانيد که زندگی ما به گواه موجود، حتی ريالی آلوده به حرام نيست. گرچه اين سخنِ ما ممکن است با تصورات شما و اخباری که شنيدهايد، متفاوت باشد. اما ديگر مهم نيست که رسانه های داخل و خارج درباره ما و پدرمان چه قضاوتی میکنند، زيرا آموزهای دينی و تربيتی به ما آموخته است که برخی داوریها را به نزد داور اندازيم که او احکم الحاکمين است.
شوربختی ما از زمانی آغاز شد که پدرم آخرين تجربه ی مديريتی خود را آغاز کرد و هر روز از سايتها و تريبونهای مختلف، خبری و اتهامی بيان میشد. اتهاماتی دروغ و ساختگی که عليرغم همه تلاشهای دروغ سازان هيچگاه به اثبات نرسيد. دامنه ی اخبارِ منتشر شده، آنچنان وسيع شد که مادربزرگمان که بيش از هرکس پدرم را میشناخت، نتوانست آنها را تحمل کند و پس از دو بار سکته و مدتی افتادن در بستر بيماری به رحمت خدا رفت! پس از آن مادر صبور و مظلوممان که سالهای پرفراز و نشيب در کنار پدرم بود، با شنيدن اولين اخبارِ کذب، دچار بيماری شديد قلبی شد و دو بار تحت عمل جراحی باز قلب قرار گرفت و وضعيت جسمانیاش به حال غير قابل وصفی رسيد.
اما به لطف خداوند پس از ۲۲ ماه بستری شدن در بيمارستان، وضعيت سلامتی نسبی را بدست آورده بود و در منزل، خود را برای جشن عقد يکی از دخترانش مهيا مینمود تا آنکه در روزهای سرد زمستان که همزمان بود با رأی محکوميت پدرم، وقتی که بی تابیها و دلهرههای ما را با چشمان خود میديد و نای سخن گفتن نداشت و ما هم سعی میکرديم مادرمان خبر ناگوارِ محکوميتِ پدر را نشنود، ولی با تبليغات وسيع صدا و سيما (بر خلاف فتوای صريح مقام معظم رهبری) و نيز چند برابر اعلام کردنِ جزئياتِ حکم، و پس از مشاهده ی زيرنويس تلويزيون و مناظرههای رنگارنگِ آن، متوجه عمق فاجعه شد و دچار حالت بحرانیِ قلب، همراه با سکته مغزی شد و مادرمان راهیِ بخشِ مراقبتهای ويژه بيمارستان قلب شد و سپس پدرمان هم به زندان اوين منتقل شد و ما بين بيمارستان و اوين در حيرت و سرگردانی مانديم و از آن زمستان سرد و غمگين، مادر عزيزمان ديگر چشمانش را به رويمان باز نکرد و در (۲۴ خرداد) بود که گوش و هوش نيز به دنيای ديگر داد و اينک ما ماندهايم و غم از دست دادن او و بار اتهامات ناروا!
و پايان سخن آنکه بدانيد: پدرمان گرچه در عالم سياست و خدمتگزاری، سری پر شور و شخصيتی جسور دارد اما در عالم حلال و حرام، حساس و خدا ترس است. و البته ما چه میتوانيم بکنيم جز آنکه بر مصائب رفته و مانده صبر کنيم و دست به دعا برداريم تا خداوند، خود داوری کند و پرده از چهره حقيقت بردارد و مظلوميت پدر و مادرمان به اثبات برسد. بار ديگر مهربانیهايتان را قدر دانسته و ارج مینهيم و برای سلامت و سربلندی شما دعا میکنيم. هدی رحيمی - هانيه رحيمی