به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۴ - ۱۲:۱۲
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۳ ساعت ۱۳:۲۰
کد مطلب : ۲۰۹۸۱۴
برای رفتن غریبانه قلم توانایی که برای همه رفتگان می‌نوشت اما...!

برای «هومن کواکبی»؛ هومن؛ ما هم خیلی خسته‌ایم!

برای «هومن کواکبی»؛ هومن؛ ما هم خیلی خسته‌ایم!
گروه فرهنگ و هنر: روزنامه کارون نوشت: مطبوعات و رسانه‌های ورزشی و اجتماعی ایران، یکی از نویسندگان و خبرنگاران خلاق و خوش‌قلمش را از دست داد. صحبت از درگذشت ناباورانه هومن کواکبی روزنامه‌نگار توانای ورزشی و اجتماعی، است که چند شب پیش و همزمان با روز تولدش، به طور ناگهانی و بر اثر سکته، دارفانی را وداع گفت. کواکبی متولد «آبادان» بود. روزنامه‌نگاری خوش‌قریحه، خوش ذوق و با سبک و سیاق نوشتاری زیبایی که از دهه هفتاد کارش را در  مطبوعات آغاز کرد و در روزنامه‌هایی چون ایران، ایران ورزشی، کارون، اعتماد، سرمایه، جهان فوتبال، همشهری، دنیای فوتبال و چندین نشریه و روزنامه دیگر قلم زد. هومن که اخیرا به ترکیه رفته و در آن کشور ساکن بود، از آن جمله قلم‌بدستانی بود که دغدغه مردم و جامعه را داشت تا فلان مقام و مدیر و .... او بارها برای زادگاهش آبادان و خوزستان با وجودی که سالها مقیم تهران شده بود اما به یاد بچه‌های محروم جنوب با ادبیات خاص خود در نشریات کشور قلم زد و نشان داد روزنامه‌نگاری است که با جامعه‌اش درد مشترک دارد. تعطیلی روزنامه‌ها، بخاطر بحران کرونا، باعث شد خبر درگذشت غریبانه‌اش در ترکیه چندان بازتابی نیابد و فقط چند خبرگزاری و سایت خبری،  از رفتن همیشگی صاحب یک قلم توانا در مطبوعات ورزشی و اجتماعی ایران  خبر دادند. به یاد  او که همواره به مناسبت فوت فعالان جامعه رسانه‌ای، وظیفه اخلاقی خود می‌دید درباره رفتگان مطلب بنویسد (از جمله مرحومان مهدی شادمانی ، مهدی نفر و نادر دریابان و ...) اما هیچگاه حقش در جامعه مطبوعاتی و رسانه‌ای ایران و خوزستان ادا نشد حتی خبر درگذشت ناگهانی‌اش هم ...! به همین مناسبت مطلبی را که  چند ماه قبل برای درگذشت مرحوم مهدی شادمانی (روزنامه‌نگار حوزه ورزش که ماه‌ها با بیماری سخت خود مبارزه کرد) به رشته‌ تحریر در آورده بود را باز نشر می‌دهیم. و یک مطلب برای بچه‌های مسجد سلیمان و به قول عامیانه مچدسلیمون....!
 
این یک نوشته معمولی ست، لطفا فاصله نگیرید
سلام مرگ!
مهدی شادمانی؛ «یک دوست خوب». یک روزنامه نگار باشرف فوت کرد. نوشتن در مورد مرگ ظاهرا آسونه، ولی نگرش به آدمی که فوت کرده خیلی سخته. مهدی شادمانی رو بیشتر از اینکه در روزنامه گل به سردبیری مجید کوهستانی در اوایل دهه هشتاد بشناسم، تو روزنامه خورشید می‌شناسم. خورشید یه اتفاقی بود میان معرکه جریان چپ و راست. انگار لمیده بود. دنبال ماه بلند شب چهارده بود تا لوندی را به اوج برساند. مهدی شادمانی تازه داشت بزرگ می شد. پسری مومن به اعتقاداتش با قدی متوسط و نگاهی نافذ. مجموعه کوچیک ما، یک میز بزرگ بود وسط یک تحریریه نسبتا بزرگ: «هومن فکر می کنی باید در مورد رفتار اجتماعی تماشاگران فوتبال بیشتر بنویسیم؟» نگاهش کردم: «بی خیال مهدی. چقدر نوشتیم و کسی حتی نگاه مون نکرد. بی خیال. تهش فحش‌کش می‌کنن همدیگه رو...» اینقدر قدم زد توی تحریریه روزنامه که همه خسته شدیم. میز عربده خاموش داشت و اون وسط یک صندلی تنها داشت با خودش چرخ فلک، بازی می‌کرد: «هومن. خیلی خسته‌ام.»

شیر چاه شماره هفت مال خومونه... مچد سلیمون
در لندن کنار همه فحش ها و تمجیدها از ملکه شیر چاه شماره هفت نصب شده است. مسجد سلیمان. بر سر لوحه آن نوشته شده: «این شیر چاه شماره هفت مسجدسلیمان است. کسانی که از منافع ناشی از حجم عظیم تولید نفت این چاه اطلاع دارند لازم است هنگام عبور از مقابل آن به پاس احترام کلاه خود را از سر بردارند.» مسجد سلیمان حالایک تیم فوتبال دارد. چیزی میان لیگ برتر و عروق قیر سیاه و گازهای متصاعد. شاید یک بریتانیایی به احترام شیر چاه شماره هفت کلاه از سر بردارد ولی نفت مسجدسلیمان تنها کلاهی به افتخارش بلند می شود که فوتبال. تیمی که به نام مسجدسلیمان می بینیم باید تاریخچه خود را بشناسد. وقتی نفت چاه سرخ تمام شد رینولدز به جنوب غربی ایران روی آورد. دو منطقه در میدان نفتون مورد توجه رینولدز قرار گرفت: شاردین و ماماتین.
مدارک تاریخی نشان می‌دهند که فوتبال ایران در آبادان متولد نشده است. این دیدگاهی جنجال برانگیز است. منوچهر یاوری عکسی در کتاب خود آورده که به سال باز می‌گردد. شلوارهای دبیت و تماشاگران. آیا واقعا خاستگاه فوتبال ایران مسجد سلیمان است؟ کیهان ورزشی اوایل دهه چهل با این تیتر تهران و خانه برج ها را به چالش کشید: «مسجد سلیمان کوچک تهران بزرگ را بلعید»
سال؟ مرحوم سید مسعود قاسمی حریف کویتی را شکست داد. قاسمی و هم تیمی‌های او چون خانم خادمی، خانم دکتر زرین نام، پورترک، خانم بیگی و بقیه در سرزمین داغ مسجدسلیمان تنیس بازی می‌کردند. اگر ادعای منوچهر یاوری درست باشد که گمان می کنم طبق مستدلات هست اینها نام اولین تیم رسمی فوتبال ایران در قالب باشگاه هستند.... خسروی... نصرالله ایثاری... یوسف استوار.... اسماعیل نخشب.... هارون آدمیان... علی مهماندوست.... حسین نراقی... شاپوری.... یزدان پرست... فداکار.... پالین:
نفت مسجدسلیمان اگر از میان چاه قیر و خانه‌های منتظر بیرون نیامده باشد حتما چیزی برای قیرگونی همه خانه‌های ما دارد. توی خانه ات نشسته‌یی و ناگهان آتش سیاه می‌بارد از زمین. فکر نمی‌کنم میان «پارسوماش» تا «ام آی اس» تفاوت چندانی باشد. در لندن، شیر شماره هفت، شاید آخرین شیر ایرانی، خرابه‌های شوش یا دانیال ایرانی.
برچسب ها: هومن کواکبی