✍️ علی زمانیان
آیا اینبار موش میتواند از چنگ گربه بگریزد؟
وقتی میان صاحبان قدرت و مراکز تصمیم گیر با جامعه و عموم مردم، در بارهی یک اقدام و یا تصمیمی و یا مسئلهای، اختلاف نظر سازشناپذیر و یا چالشی جدی در میگیرد،
به گونهای که حاکمان، نه قدرت کافی و نه دلیل موجه برای دفاع کامل از تصمیم خود را دارند، آن گاه، در مواجهه با مسئلهی مورد اختلاف، سیاست "بازی موش و گربه" را در پیش میگیرند...
مبنای سیاست "بازی موش و گربه"، این است که همچون گربه، نه دست از موش میکشد و رهایش میکند (فقط میگذارد کمی تکانی بخورد)، و نه به یکباره کار او را تمام میکند.
"بازی موش و گربه"، سیاست به تعلیق کشاندن هر گونه راه حل و ایستادن در مرز بیم و امید است. سیاستی که در آن، نه امیدی به حل ماجرا و نه ناامید از حل و فصل آن است. نوعی تعلیق کشنده که سبب میشود "رقیب" و یا کنشگر به انتهای دالانی تاریک خیره شود، تا شاید نوری از آن بتابد، و نمیتابد.
این سیاست، مبتنی است بر این که نه مسئله را حل و نه بر آن پافشاری میکند.
نه میپذیرد دست از آن بشوید و از آن صرف نظر نماید، و نه بر آن پافشاری و سماجت کند.
هرگاه رقیب، خسته میشود، پیشروی میکند و صحنه را به نفع خود، تغییر میدهد.
هر زمان که احساس سستی و ضعف میکند، کمی عقب مینشیند و اجازه میدهد طرف مقابل، در پندار خویش، چنین فکر کند که برندهی بازی است.
نه صحنه را ترک میکند و نه آن را به رویارویی میکشاند.
سیاستی مهآلود و کدر که میز گفتگو را به تاریکی و تیرگی و بلاتکلیفی میکشاند.
سیاستی که "مسئله"ی مورد نزاع را زیر چرخ ارابهی زمان میاندازد، به امید آن که "زمان"، آن را خرد کند.
"زمان" میخرد و منتظر میماند تا رقیب، خسته و نومید از پای درآید.
آن گاه همان تصمیم و سیاست پیشین خود را در پیش میگیرد.
در یک کلام، بازی موش و گربه، سیاستی برای فرسایش روحی و روانی و ترفندی برای خسته کردن و از پا انداختن رقیب است.
بازی با روان رقیب و "دست انداختن" ماهرانهی او است. بازی موش و گربه، از کار انداختن هرگونه راه حل فیصلهبخش در زمان معین است.
سیاستی مبتنی بر این که "فردا"، مسئله حل خواهد شد، اما این "فردا" هیچگاه نخواهد آمد و یا هنگامی میآید که دیگر هیچ کس از آمدناش خرسند نخواهد شد.
خرسند نخواهد شد زیرا برای حل یک مسئلهی ساده، هزینهای سنگین داده است.
پروندهی "حجاب" و "فیلترینگ"، تنها دو نمونه از این بازی است.
بازی موش و گربه در ماجرای فیلترینگ
سالهای طولانی است که فضای مجازی با فیلترینگ روبرو است.
اقدامی که نه تنها بر زندگی روزمره و اقتصاد اثرات بسیار منفی گذاشته، بلکه مردم را از این باب دچار فرسودگی روانی و خشم انباشته نموده است. این سیاست، اما با آمدن رییسجمهور جدید به تنش برمیخورد. منتخب مردم، قول میدهد فیلترینگ را بردارد.
حذف فیلترینگ، نیاز به زمان ندارد، اما ماهها طول میکشد و این پرونده، دچار همان چیزی میشود که از آن به "بازی موش و گربه" نام برده شد.
زیرا کلیت نظام سیاسی، تمایل به رفع فیلترینگ ندارد اما نمیتواند از آن دفاع کند و یا توجیه معقولی برای ادامه فیلترینگ ارائه دهد. از سویی بنا به علتهایی نمیخواهد آن را بردارد. پس با "فیلترینگ"، همان بازی را در پیش میگیرد.
یعنی موضوع را به بازی "نه رفع فیلتر" و "نه تداوم فیلتر" میکشاند.
چنین سیاستی، فرسایشگر روان جامعه است.
چنین سیاستی، به منزلهی آسیاب، روان جامعه را میانهی دو سنگ امید و نومیدی، خرد میکند و از میان میبرد.
سرمایهی روانی آدمیان محدود است، از این رو در استفاده از آن، مقتصدانه رفتار میکنند. به این معنا که تلاش میکنند، برای رسیدن به مقاصد خویش:
اولا مواظب باشند بیش از حد از آن بهره نبرند و آن را از دست ندهند.
ثانیا، متناسب با هر مسئله، از ظرفیتهای خود استفاده ببرند.
اما وقتی مجبور میشوند برای مسئلهای ساده، سرمایهی گزافی از روان خود را صرف آن کنند، حتی هنگامی که به مقصود خویش برسند، از رسیدن به هدف، چندان رضایت ندارند.
جامعه از بازی موش و گربهای که نظام سیاسی در دهههای اخیر با مسئلههایش داشته، خسته و روان او زخمی است. تلخی چنین روندی، آشفتهاش میکند، به انفعالش میکشد و تجربهی بنبستی ناگشودنی و رنجآور برایش مهیا میکند.
مردمانی که برای حل ماجرای بسیار سادهی رفع فیلترینگ، دچار فرسودگی گشته، آشکارا در مییابند عزمی برای حل قطعی ماجرای فیلترینگ در میان نیست، هر چه هست، کشاندن پروندهی آن به "فردایی نامعلوم" است.
گربه، موش را در دام میاندازد، نه او را میکشد، نه رهایش میکند و گربه همین سرگرمی وسرگردانی، تعلیق و اضطراب را دوست دارد