دکتر بابک خطی *
حضور کودکان کار پشت چراغهای قرمز، در گذرگاهها و... در حالی که مشغول انجام انواع کارها -از تمیزکردن شیشهی ماشینها گرفته تا فروختن فال، گل و یا هر وسیله دیگری -هستند تبدیل به تصویر دایمی و متاسفانه در حال عادی شدن این روزها شدهاست. اگر با نگاهی کمی صبور و تنها به قدر تنها چند چراغ قرمز و سبز به این وضع توجه گردد آنچه به چشم میآید دستهای رد متعددی است که از درون ماشینها به بیرون میآید و با چاشنی نگاههای غیرمستقیم همراه با خشم کودکان کار را سرزنش میکند و باز میدارد و در کنارش تک و توک نگاههایترحم آمیز. می توان پذیرفت که خرید از کودکان کار البته راه حل نهایی مشکل نیست وترحم صرف نیز ممکن است تنهاراهی برای رهایی از عذاب وجدان آنی باشد و به توسعه روحیهترحم انگیزی منجر شود. اما این سکه روی دیگری هم دارد.
شما را به تجسم تصویری دعوت میکنم؛ تصویری همزمان از تعدادبیشماری از دستهای رد و پس زدنهای مکرر که پشت تمام چراغهای قرمز شهرها حواله کودکان کار گردیده، زمینه ساز مشکلات روانی و اجتماعی در بلند مدت میشود. آسیبهای روحی متعاقب این دریای پس زدنهای مکرر را در فردی بالغ فرض کنید و حالا در نظر بگیریداینها کودکانی در سن نیاز به حمایت بیقید وشرط و شادمانیهای بی سبب هستند.
راه حل اساسی البته یافتن راهکاری برای نه قاطع و همه جانبه در تمام جامعه به انجام کار کودکان است که این مهم سیاستگزاریهای کلان حکومتی و همت همه جانبه سازمانهای مرتبط -و نه فقط دولت را -به طور جدی و عاجل میطلبد.
اما آیا شهروندان عادی جامعه نمیتوانند کاری انجام دهند؟!
اساسا این کودکان در خلقت، فلسفه وجودی، شور زندگی، نیاز به امنیت، حق تحصیل و... با سایر کودکان تفاوتی دارند؟ ! شاید جامعه هم واجد داشتن نقشی هرچند اندک در حل این بحران باشد: موثرترین راهکار برای افرادی از جامعه که دغدغههای اجتماعی جدی و واقعی برای حل این مشکل دارند همکاری با سازمانهای غیردولتی حمایت از کودکان کار است که سالها دراین کار تجربه دارند و استخوانترکاندهاند، این سازمانها، محملی بسیار مناسب برای انواع کارهای قابل تصور از خدمات حضوری (از هرنوع و بسته به توانایی و تخصص افراد) ، مالی و... است که به خوبی میتواند تمام نیروهای پراکنده مشتاق را سامان دهد و تاثیرشان را مضاعف نماید. برای بقیه افراد جامعه که چنین زمان یا توانی را به هر دلیل ندارند نیز اقدامات و مواردی ساده و انجام شدنی وجود دارد:
اول: به خود بیاموزیم موجود در برابر ما تنها کودکی آسیب دیده و مجبور است نه غولی سمج و غیرقابل تحمل که به جنگ ما آمده است تا از حضورش معذب و خشمگین باشیم.
دوم: حتما به آنها نگاه کنیم -نگاهی توام با احترام و نه از رویترحم -و حضورشان را به رسمیت بشناسیم.
سوم: اگر به چیزی که عرضه میکنند نیاز داریم میتوانیم بدون حالتترحم آمیز خرید کنیم و اگر نیاز نداریم پاسخ منفی همیشه میتواند ضمن قاطعیت، مودبانهباشد. میبایست حداکثر دقت اعمال شود تا با اصرارشان خشمگین نشویم، چرا که ریشه این اصرار در اکثریت قریب به اتفاق موارد شرایط ناعادلانه نبود حداقلهای یک زندگی معمولی برای این کودکان است.
چهارم: به عنوان یک پیشنهاد میشود خوردنیهای کوچک مانند کیک، بیسکوییت، آبمیوه، میوه تازه یا چیزهایی بهتر و با ارزش غذایی بالاتر-البته اگر دغدغه و توانش وجود دارد-از قبل آماده و همراه داشته باشیم و تعارفشان کنیم. این توجیهکه آنها قبول نمیکنند و فقط پول میخواهند حتی اگر درست هم باشد هرگز قانع کننده نیست.
واقعا چه اتفاق بدی میافتد اگر این کودکان جواب رد بدهند، با خشم نگاهمان کنند یا هر چیز دیگر. حتی اگر بتوانند کمی از فشار خردکنندهای که روی دوش هایشان است را با اخم و رد هدیهای رها کنند باید از آن استقبال کرد و و به عنوان عزت نفس تفسیر کرد، شاید هم بعضی از آنان اگر صمیمیتی واقعی و نگاهی نه از موضع بالا ببینند، بزرگوارانه بپذیرند
و نکته اخر؛ مراکز متعدد شناسنامه دار و ساعی حمایت از کودکان کار مشتاقانه منتظر دست یاری افراد دغدغه مند است و برای سایر افراد نیز نکته مهم و فراتر از خرید یا عدم خرید از این کودکان نگاه برابر، محترمانه و دور ازترحم است؛
خرید در صورت نیاز، بدون حالتترحم و عدم خرید با احترام و بدون عصبانیت.
* پزشک کودکان و فعال حقوق کودک