به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۷ - ۱۸:۱۲
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵ ساعت ۱۴:۵۲
کد مطلب : ۱۳۹۴۷۹

خاورمیانه و بحران دو پدیده همزاد

ابوالحسن شاکری رحیمی
دست کم پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز مفهوم و پدیده‌ای به نام خاورمیانه همواره معادل و مترادف بوده با بی ثباتی؛ جنگ و خشونت بعضا لجام گسیخته به طور خلاصه می‌توان گفت حداقل از زمان شکل گیری شبه دولت‌های شبه مدرن در این منطقه؛ خاورمیانه و بحران دو واژه و پدیده همزاد و هم راستای هم تلقی گردیده اند. در پاسخ به این سوال که ریشه‌های خشونت؛ جنگ و بحران در خاورمیانه چیست؟

نظریات و تحلیل‌های متعددی ارائه گردیده است. برخی از رویکردها ژئوپلیتیک و موقعیت راهبردی منطقه را عامل بحران مداوم می‌دانند. برخی دیگر ذخایر عظیم انرژی در خاورمیانه را عامل تمامی شوربختی‌ها و مصائب معرفی نموده اند. وجود هویت‌های متعارض و بافت اجتماعی موزائیکی منطقه در برخی تحلیل‌ها عامل خشونت و بی ثباتی معرفی شده اند. توسعه نیافتگی سیاسی و اقتصادی؛ فقدان مشروعیت نظام‌های سیاسی و نیز بافت سنتی و قبیله‌ای منطقه همواره از ریشه‌های بحران در منابع و نظریات مختلف شناخته می‌شوند. در نهایت قدرت‌های بزرگ و ابرقدرت‌های خارج از منطقه نیز خصوصا در نظریات و تحلیل‌های کلان نگر عامل جنگ و بحران خاورمیانه تشخیص داده می‌شوند که دیدگاه اخیر در کشورمان همواره از محبوبیت و حمایت زایدالوصفی برخوردار بوده و هست. چرا که بارویکرد توطئه باوری سنخیت فراوانی دارد.

صرف نظر از تایید یا رد دیدگاه‌های یاد شده آنچه که در این گفتار کوتاه مورد تحلیل قرار می‌گیرد خود کنشگران و چگونگی کنش آنها در سطح تحلیل خرد خواهد بود. این واقعیت باید از سوی خاورمیانه پژوهان کشورمان پذیرفته شود که این منطقه هنوز فرآیند ملت - دولت‌سازی را طی ننموده و به همین علت مبنای عمل کنشگران به اساسا مطالبات ملی یا مقتضیات آن نیست. بلکه در بهترین حالت ارزش‌های پیشینی مانند گرایشات فرقه‌ای فرآیندها و روند تصمیمات را شکل می‌دهند. بنابراین نظریه‌های اثبات گرایانه مانند واقع گرایی نمی‌توانند تحلیل مناسب و مفیدی در خصوص بحران و جنگ در این منطقه به دست دهند. ریچارد ندلیبو نظریه پرداز انگلیسی رویکرد جدیدی را ارائه می‌دهد که با کمک آن می‌توان هم تمایل بازیگران به جنگ را ریشه یابی کرد وهم به ثبات و همگرایی.

وی در نظریه خود دو جهان یا به عبارت بهتر دو گروه از دولت‌ها را از هم تفکیک می‌کند. جهان روح بنیان و جهان منفعت یا اشتها بنیان. خود تصویرگری و تعریف و مسئولیت و ماموریتی که هر بازیگر از خود دارد تعیین می‌کند که در کدام یک از این دو جهان قرار می‌گیرد. در جوامع روح بنیان غرور و سرافرازی محوریت داشته و کسب عزت نفس و پذیرفته شدن به عنوان یک قهرمان هدف نهایی تلقی می‌گردد. به گونه‌ای که حتی امنیت فیزیکی و منفعت مادی را نیز تحت الشعاع قرار می‌دهد اما جهان منفعت بنیان کسب منافع مادی و سود اقتصادی یک وظیفه و مسئولیت تعریف می‌گردد.

جوامع روح بنیان به منظور کسب عزت نفس و سرافرازی ماموریت و مسئولیت‌های بسیار خطیری برای خود‌ترسیم می‌کنند و در نتیجه میل شدید به تقابل دارند. جوامع منفعت بنیان تمایل به کسب سودداشته و وظیفه‌ای فراتر از آن برای خود قائل نیستند. در نتیجه میل به همکاری و حتی الامکان کاهش تنش در آنها بیشتر است. در چارچوب این نظریه می‌توان گفت که کنشگران منطقه خاورمیانه در زمره جوامع روح بنیان قرار می‌گیرند. تمایلات بلندپروازانه و قهرمانانه میان آنها بسیار شدید بوده و تصویر و رسالتی بسیار فراتر از توانایی برای خود دارند.

به عنوان مثال: کسب رهبری جهان عرب و جهان اسلام؛ اتحاد مسلمین جهان؛ کسب رهبری جهان سوم و حمایت از جنبش‌های آزادیبخش در راهبردی سیاست خارجی اکثر دول منطقه به چشم خورده و قابل تامل است. بنابراین جهت پاسخگویی و برآوردن مسئولیت‌های خود تصویر شده و کسب جایگاه یک قهرمان در معادلات نیاز جدی به صرف هزینه در حوزه سخت‌افزاری و در نتیجه تقابل و تنش وجود دارد. پس از پایان جنگ سرد تا کنون برخی از کشورهای منطقه از جمله اعضای شورای همکاری خلیج فارس در مسیر حرکت به سمت منفعت بنیانی گام‌های قابل توجهی برداشتند اما همچنان اسطوره روح بنیان بر تمامی سیاست‌های منطقه‌ای آنها سایه افکنده است. در نگاهی آینده پژوهانه و شاید هم تجویزگرایانه می‌توان مدعی شد که تحول خاورمیانه از یک جهان روح بنیان به یک جهان منفعت بنیان این منطقه را به سوی ثبات و کاهش تنش‌ها رهنمون خواهد ساخت.

البته تحقق این مهم بستگی تام و تمام دارد به تغییر نگرش و تصویر از خود و مسئولیت‌های خود در نزد نخبگان و جوامع خاورمیانه. خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز دو جریان فکری را در سطح نخبگان فکری و ابزاری خود تجربه نموده است. جریان چپ یا مارکسیستی و جریان اسلام گرایی مذهبی؛ به منظور تغییر مسیر خاورمیانه به سمت جهان منفعت بنیان ظهور طیف و جریان جدیدی از نخبگان و روشنفکران لیبرال ضروری به نظر می‌رسد. پارادایمی که تا کنون در منطقه مورد تجربه و آزمایش قرار نگرفته است.
مرجع : روزنامه بهار