علی میرزامحمدی-جامعه شناس
روزنامه بهار
نمی توانم در نقش یک جامعه شناس بنویسم. راستش را بخواهید اشکهایم مجال نمیدهد. بگذارید پدرانه بنویسم! پیش از آنکه یک جامعه شناس باشم من یک پدرم. پدری با دو فرزند. با دغدغه هایی که همه پدران دارند. با دلواپسی هایم. با نگرانی هایم.شوک مرگ فجیع آتنا، دختر معصوم پارس آبادی حس پدریام را دوچندان کرده است. فکر میکنم از این جهت بسیار مدیون روح بزرگ این دختر معصوم هستیم. این دختر آسمانی فرصتی را برای همه ما فراهم کرده است تا درباره امنیت روانی و جسمی کودکان خود و دیگر کودکان زادگاهمان ایران ژرف بیندیشیم. با همه دغدغههای پدرانهام لحظات حساسی را متصور میشوم که فرزندانم از نگاههای من و همسرم جدا خواهند بود. حس پدریام میگوید که باید فرزندانم را نسبت به این لحظات حساس بیشتر آگاه کنم. این حس هشدار میدهد نسبت به محیطها و مکانهایی که برای آنها خطرآفرین بوده و آنها را در معرض آزار قرار میدهد هوشیارتر باشم.
حس پدریام میگوید که دیگر به این راحتیها فرزندانم را برای بازی در مکانهایی چون موتورخانه آپارتمانها، پارکینگها و انباریها، تنها رها نکنم. این دلواپسیها کمکم میکند به خانوادههای فامیل برای سپردن فرزندان خود به مهدکودکها، سرویسهای مدارس و مدارس و. . . هشدارهای جدی بدهم. کمک میکند به فرزندانم بیاموزم که بدنشان به خودشان تعلق دارد و کسی حق ندارد بدون اجازه به آن دست بزند.این نگرانیها وادارم میکند با دقت بیشتری مهار « نه گفتن» را به آنها بیاموزم. به خوبی میدانم که بیشتر کودک آزاریها از ناحیه آشنایان و اعتماد کودک به آنها شکل میگیرد.
دلواپسیهای پدرانهام میگوید که به فرزندان خود تاکید کنم در مسیر مدرسه، دعوت هیچ آشنا و یاغریبهای را برای سوار شدن در خودرو شخصی یاترک موتور نپذیرند.مجابم میکند هرگز اجازه ندهم فرزندانم ساعتها در خانه همسایهها بمانند و یا شب بدون حضور من و همسرم در خانه بستگان بخوابند.نمی توانم در نقش یک جامعه شناس بنویسم. راستش را بخواهید اشکهایم مجال نمیدهد. بگذارید پدرانه بنویسم! بگذارید همانند پدر آتنا دردمندانه بگریم و همه عواطف صادقانه پدران ایرانی را برای نجات آتناهای دیگر زادگاهمان ایران فرا بخوانم.