رضا صادقیان
اهل سیاست و کسانی که برای چند صباحی اریکه قدرت کلان را در اختیار گرفتند و یا با کمک برخی نیروهای پیدا و نهان داخلی و خارجی قدرت را به آنها واگذار کردند، حتی پس از مرگ نیز کم و بیش در میان مردم و مسئولان جدید حضور دارند، حضوری که دیگر به قدرت سابق آنان ارتباط پیدا نمیکند، بلکه ریشه در مسئلهی دیگر دارد. این حضور نه به واسطه سخن گفتن درباره آنها باشد، حتی به تکذیب و نفی فعل آنان در گذشته نیست، بلکه بیش از هر امری به «سیاستگذاری» و «رفتار سیاسی» اهل سیاست بازمیگردد.
بحثهای شکل گرفته پیرامون کشف جسد رضا شاه در شهر ری، تایید و تکذیب شباهتهای جسد مومیایی و موضوعات دیگر و یا کشف شمشیر همراه جسد، فارغ از بروز برخی دلبستگیهای اشخاص و برخی از مردم به بنیانگذار پهلوی، بازگو کننده سیاستهایی است که توسط او به عنوان بالاترین قدرت حکمرانی در دورهای ابلاغ و اجرا شده است. در واقع هر کدام از اهل سیاست به دلیل در اختیار داشتن قدرت و اهرمهای تاثیرگذاری در ساختار اجرایی و زندگی روزمره شهروندان، جایگاه آنان فارغ از مردم عادی نگریسته میشود. کتابهای چاپ شده در حوزه تاریخ و بازخوانی سیاست شخصیتهای اهل قدرت توسط محققان علوم اجتماعی و سیاسی نشانهی کوچکی از همین تفاوت جایگاه است. اگر رفتار عادی شهروندان را بتوان در کتابهای رمان و داستانهای کوتاه به نظاره نشست، کتابهای تاریخ حول شخصیت و سیاستهای اهل سیاست-قدرت میگردد.
حضور عکاسان و خبرنگاران در نشستهای خبری و بازتاب دیدار مسئولان از مکانهای مختلف حکایت همین جایگاه است؛ قدرت حقوقی که توانایی سیاستگذاری، اجرا کردن سیاستهای ابلاغ شده و حتی ایستادگی در مقابل برنامههای مدون دولتها و بخشهایی از ساختار رسمی قدرت در گذشته را دارد. حاشیههای جسد کشف شده، ارتباطی با بروز شخصیت دیگری همچون رضا شاه در زمانهی ما ندارد، حتی رابطهای میان این جسد با نارضایتی و رضایت مردم از امور اجرایی و وضعیت آنان در زمان حال را بازگو نمیکند، در واقع مطرح شدن چهرههای سیاسی که در قید حیات نیستند، فارغ از هر مسئله و موضوعی به افعال اهل قدرت بازمیگردد. رضا شاه نیز به دلیل نوع حضورش در قدرت، رابطهی دو پهلو وی با قدرتهای خارجی، رفتارهای خاص وی در دوره حکمرانی و داستان پردازیهای که توسط اطرافیان و مردم درباره او شد، رفتار تند وی با برخی نویسندگان و منتقدان و سایر موارد از جمله برخورد قهرآمیز با سیدحسن مدرس، فرخی یزدی، داور، تیمورتاش، عشقی، سرکوب نویسندگانی با اندیشههای مارکسیستی فعالیت میکردند و... قسمتهای دیگری از جایگاه اهل قدرت به صورت عام و شخصیت و سیاستهای رضا شاه به شکل خاص است.
حضور اهل قدرت و سیاستمداران، حتی اگر کوتاه و طولانی باشد، لاجرم با سیاستهایی همراه بوده و هست. حتی تغییر مدیران میانی در ساختار کلان قدرت نیز حاوی همین پیام است. مدیران و اهل قدرتی که توانستهاند در بازه زمانی کوتاه اقدام به تغییراتی در حوزه مدیریتی خویش انجام دهند؛ گاه این حوزه به ریاست یک سازمان با شمارگان نیروی انسانی نسبتا کم همراه بوده است و گاه کلیت یک استان و کشور را در بر گرفته است. به اینترتیب، اگر سخنی درباره رضا شاه و یا هر کدام از چهرههای قدرتمدار رانده میشود، فارغ از دقت به جسد آنان و یا حاشیههای دیگر، لاجرم میبایست به سیاستها و برنامههای آنان پرداخت، سیاستهایی که با مرگ سیاستمداران به پایان نمیرسد و میتوان تاثیر و بازخورد آن سیاستها را در سالهای بعد نیز مشاهده کرد.