رضا صادقیان
به کارگیری ابزارهای نوین تبلیغات از جمله توئیتر، انتشار یادداشت در تلگرام و تا حدودی کمرنگتر، فیسبوک در انتخابات اخیر، روشن ساخت بسیاری از سیاستمداران ما چندان با این پدیدههای جدید آشنا نیستند، خیلی آسان به سوی هیجان بیشتر و همراه شدن با جو غالب حرکت میکنند. به جای بهرهوری از کارکردهای غیرقابل کتمان این ابزارها و تاثیرگذاری بیشتر بر روی مخاطبان و ارائه تحلیلی منطبق بر واقعیتهای اجتماعی، چنین ابزاری را به عرصهای برای پیش بینیهای غیر واقعی تبدیل و قبل از هر شخصی خودشان را در چاهی عمیق انداختن. گویا هنوز در ابتدای راهیم. طی روزهای تبلیغات کاندیدای ریاست جمهوری بسیار از مراکز نظرسنجی، اقدام به سنجش میدانی نظرات شهروندان کردند، برخی مانند ایسپا اقدام به انتشار نتایج نظرسنجیها کرد (البته بعد از مدتی با سکته مواجه شد و خبری از ادامه سنجشها نبود!) و برخی از نهادها مانند صدا و سیما این سنجش افکار را بعد از اعلام نتایج انتخابات منتشر کردند! آنچه در میان این افکارسنجیها بیان شده، پیروزی حسن روحانی در انتخابات بود، بدونتردید کسانی که به عنوان پژوهشگر، سیاستمدار و یا روزنامهنگارهای جریانساز شناخته میشوند از ریز این نظرسنجیها با اطلاع بودند، با این حال شمار قابل توجهی از یادداشت نویسان ثابت سایتهای خبری و روزنامهها نه تنها به نتایج این افکارسنجیهای میدانی توجه نکردند بلکه با ارائه تحلیلیها غیرواقعی راه به سوی ناکجاآباد و ساختن تصویری خیالی برای ارائه به مخاطبان خویش همت گماردند. به عبارتی، با مخاطبان خویش صادق نبوده و سعی در فریب آنان کردند. به عنوان مثال؛ داریوش سجادی که روزگاری نه چندان دور با نوشتن یادداشت بعد از کاندیداتوری مهدی کروبی در انتخابات سال 88 به وی امید میداد که او با قلمش میتواند یاوهگویان را از میدان به در کند، حال با چرخشی عجیب به سویی دیگر به مخاطبان اصولگرای خویش میگوید: «قطعا بخشی از نقطه نظرات اینجانب نیز در ایام انتخابات قبل از برخورداری از عمق تحلیل برخوردار از سویههای جنگ روانی بود از جمله آنجا که در فردای اظهارات ساختارشکن روحانی در همدان پروای فتنهای دیگر را دادم و به جوانان توصیه به دور شدن از کانون فتنه را دادم.» قطعا این را باید در چارچوب جنگ روانی قرار داد. بروز چنین رفتاری، جنگ روانی نیست، ارائه تصویری دروغین به مخاطبان و دور ساختن آنها از واقعیتها است. کسانی که باور دارند شخص نویسنده بهتر از خودشان و یا دیگر ناظران رویدادهای اجتماعی به تحلیل وضعیت موجود میپردازد، به گفتههای بیان شده اعتماد میکنند، منصفانه نیست به بهانه راه انداختن جنگ روانی، پاشیدن تخم امید و دامن زدن به شور و هیجان بیشتر در میان طرفداران یکی از کاندیدا به ارائه گفتارهای اشتباه و اغفال کننده روی بیاوریم. براساس نظرسنجیها ایسپا بعد از برگزار شدن سومین مناظره، نمودارها حکایت از افول رای آقای قالیباف و ثابت مانده آرای رئیسی داشت. به اینترتیب شهروندانی که همان مناظره را دیده بودند عقیده داشتند پیروز مناظره آخر حسن روحانی بوده، با این حال تحلیلگران نزدیک به جریان اصولگرایی نه تنها این بالا و پایین رفتن نمودارهای میلهای را نادیده گرفتند بلکه با ارائه یادداشتهای حیثیتی و خرج کردن تمام اعتبار خویش به ارایه نامرتبترین گفتهها دامن زدند. گویی دیروز، امروز و فردای ما در گرو همین گزافهگوییها نهفته بود و خلاف جریان آب میتوان تا انتها شنا کرد.انتشار پرحجم آن نوشتهها طرفداران آقای رئیسی و قالیباف را به این نتیجه رساند که با تنهاترین دولت تکدورهای تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی روبهرو هستیم، بنابراین به جای پرداختن به واقعیتهای جاری با ضربههای پیدرپی پتک بر همان سندان کوبیدن، بلکه بر آهن گداخته بیشکل، نقش خویشترسیم کنند.
بعد از انصراف آقای قالیباف بخش دیگری از این غیرواقعگوییها به روی صحنه آورده شد. یکی از نویسندگان اصولگرا نوشت: «اقدام هوشمندانه و انقلابی دکتر قالیباف، شوک بزرگی را ایجاد کرد که امکان همافزایی و برداشتن گامآخر برای رسیدن به سبد رای 18 میلیونی را فراهم نمود.» در صورتی که اگر دوستان اصولگرا اندکی به همان نمودارها که روز شنبه بعد از مناظره منتشر شد نگاه میانداختند بهتر متوجه میشدند در سبد رای قالیباف آرایی باقی نمانده که آن را دو دستی تقدیم به رئیسی کند، ریزش آبشاری آرای قالیباف از 24 درصد در روزهای قبل از برگزاری مناظره سوم به زیر 10 درصد حکایت رایآور نبودن کاندیدای اصولگرا را نشان میداد، با این حال یادداشتنویسان نزدیک به اصولگرایان این واقعیتهای غیرقابل کتمان را نادیده گرفتند. سقوط سریع و پیشبینی پذیر ریزش رای قالیباف چنان سریع اتفاق افتاد که تنها با ارائه تحلیلی غیر واقعی امکان مخفی نگاه داشتن آن امکانپذیر بود.
رفتاری که از سوی ما آگاهانه انجام میشد ولی مخاطبان ما را با این خیال واهی روبهرو میساخت، خیالاتی از قبیل همان رای بالا و یا پیروز شدن در دور نخست و ربودن صندلی ریاست جمهوری از دستان حسن روحانی!
نمونهای دیگر؛ محمود رضوی رئیس ستاد قالیباف بعد از کنارهگیری شهردار تهران از کارزار انتخابات ریاست جمهوری، همچنان همان رویه گذشته و غیرحقیقی نگریستن به رویدادها را ادامه داد. در گفتاری کوتاه آورد: شنیدهها از پیروزی مردم حکایت دارد. باید همه بیاموزند ایران فقط تهران نیست. امیدوارم مدعیان دموکراسی به رای مردم احترام بگذارند. جای هیچتردیدی نیست که باید به رای مردم و مطالبات آنان که از طریق صندوق رای مطرح میشود گردن نهاد، اما نمیتوان به بهانههای متفاوت دایم در حال ارائه نمایی از جامعه به مخاطبان خویش باشیم که آنان را به سوی خیالنگری سوق دهیم. از آقای رضوی میبایست پرسید؛ وقتی آمارها چیزی دیگر میگویند، وقتی برخی از جامعهشناسان روایت نزدیک به وقایع اجتماعی راترسیم میکنند چرا جایی خاص برای «شنیدهها» میگشاییم و به رسم کردن نمایی ذهنی همت میگماریم؟
دامن زدن به این شیوهها نه تنها دستاوردی به همراه نخواهد داشت، بلکه در صورت شکست در یک رویداد سیاسی به صورت عام و انتخابات ریاست جمهوری به گونه خاص، ما اولین و آخرین اشخاصی هستیم که متهم به ناامید کردن طرفداران خود هستیم. بازی با احساسهای به هیجان آمده هزینههای غیرقابل پیشبینی را به ما تحمیل خواهد کرد، بروز خشم برخی از طرفداران کاندیدا، انتخاب ادبیاتی رادیکال توسط حامیان رئیسی و یا بیاحترامی به رای مردم زاییده روشی است که به جای ارائه نمایی واقعی از جامعه به سمت کجنگریستن به مسائل سیاسی و اجتماعی گام برداشته و برمیدارد.