داریوش احمدیان
اقلیتی تندرو ذیل جریان اصولگرایی که به «جبهه پایداری» معروف شدهاند، به مرور و با کنار زدن بزرگان این جریان همچون ناطق نوری، مرحوم عسگراولادی، علی لاریجانی و. . . خود را در جایگاه تصمیم گیران ارشد این جریان سیاسی قرار داده اند. اولین نشانههای این تغییر رویه تصمیم گیری در این جریان را میتوان در انتخابات۸۴ و حمایت این گروه تندرو از محمود احمدی نژاد مشاهده کرد. با گذشت زمان و آغاز به کار دولت نهم بخشی از نیروهای تندرو جریان اصولگرایی در کشور وارد ساختار اجرایی شده و گروهی دیگر نیز در مجلس حضور یافتند.
به این شکل که در سالهایی قوه مجریه و قوه مقننه که وظیفه نظارت بر دولت را بر عهده دارد در اختیار افرادی قرار گرفت که به مرور با فراهم کردن تشکیلاتی به نام «جبهه پایداری» بیشتر از قبل منسجم شدند. سالهای پایانی دولت دهم و با عیانتر شدن زاویه گرفتن رییس جمهور وقت با بخشهایی از ساختار قدرت اولین جرقه «جدایی نمایشی» پایداری از احمدی نژاد زده شد. این جدایی را میتوان «نمایشی» خواند زیرا چهرههای ارشد جریان اصولگرا هیچگاه هیچ نوع نقدی به عملکرد دولتهای نهم و دهم را نه خود مطرح کردهاند و نه نقدی به آن دوران را تحمل کرده اند. تنها نقد جریان تندرو «پایداری» به آن دو دولت به برخی حرکات خاص رییس جمهور وقت و برخی نزدیکانش که «انحرافی» خوانده شدند بود.
با پایان دولت دهم جبهه پایداری به سوی حمایت از سعید جلیلی شتافت و مصباح یزدی، به عنوان پدر معنوی این جریان سیاسی با حمایتی قاطع از نامزد پایداری ها، مردم را به رای دادن به جلیلی که «نامزد اصلح» خوانده شدترغیب و دعوت کرد. همراهان سعید جلیلی در ایام تبلیغات انتخابات۹۲ چهرههایی از پایداری بودند که برای تبلیغ «نامزد اصلح» شان از این شهر به آن شهر در رفت و آمد بودند. در نهایت تمامی آن تلاشها نتیجه نداشت و نامزد جبهه پایداری تنها به ده درصد آرا دست یافت.
و این بار در انتخابات ریاست جمهوری در سال۹۶ چهرههای تندرو حاضر در جریان اصولگرا از جمله جبهه پایداری فضایی تازه را تجربه کردند. آنان در کمال تعجب ناظران عرصه سیاست در رأس هرم تصمیم گیریها در این جریان قرار گرفتند و سکان هدایت جمنا را در دست داشتند. در انتخابات اخیر شاهد بودیم که «نامزد اصلح» سابق هم دوشادوش کاندیدای اصلی این جریان حضور داشت و برنامه هایش در انتخابات۹۲ را به او تقدیم کرده بود. پایداریها با اهرمهای قدرتی که به شکل درون جریانی از آن برخوردارند توانستند کاندیدایی که شانس رای بیشتری داشت را هم مجبور به انصراف کنند تا نامزد محبوبشان یکه تاز میدان باشد. اقلیت تندرو ذیل جریان اصولگرا این بار هم شکست سنگینی خورد و تیرش برای یک دورهای کردن دولت روحانی به سنگ خورد.
حال و پس از مشخص شدن نتیجه عملکرد جبهه پایداری و دیگر چهرههای تندرویی که ذیل جریان اصولگرایی مشغول فعالیت هستند این پرسش قابل طرح است که این شیوه خطا و پر و بال دادن بیش از حد به جریان تندرو در بین اصولگرایان تا چه زمانی قرار است ادامه یابد؟ آیا در بین اصولگرایان قرار نیست تغییرات در جهت تقویت میانه روی در این جریان رخ دهد؟ دورههای اخیر انتخابات به روشنترین شکل ممکن نشان دهنده آن بوده است که اکثریت جامعه دیگر تمایلی به شعارهای شورآفرین اما تو خالی تندروها ندارد و به رساترین شکل ممکن به مشی و روشی مبتنی بر میانه روی آری گفته است. در چنین شرایطی به هبچ وجه منطقی نیست که جریان اصولگرایی کشور به عنوان جریانی اصیل و با سابقه عنان تصمیم گیریها را به اقلیتی افراطی که تصمیمات و عملکردش جز شکست نبوده است بسپرد