محمد توکلی
چند روز پیش بود که در یکی از پایگاههای خبری دو خبر پیاپی از دو چهره اصولگرا تیتر یک شد. خبر اول مربوط به صحبتهای محمدرضا باهنر بود که گفته بود: «در انتخابات باختیم، آنها که اهل حساب و کتاب بودند متوجه شدند برخی وعدهها امکان پذیر نیست، اگر دشمن کاری کرد آن را به رخ رئیس جمهورمان نکشیم» و خبر دوم که دقایقی بعد بر روی آن سایت خبری مشاهده شد مربوط به صحبتهای حدادعادل، دیگر چهره اصولگرا بود. او درباره انتخابات96 گفته بود: «در مورد نتیجه انتخابات، مردم در برابر شورای نگهبان سکوت کردند اما جواب دل مردم را چه میدهید؟ مردم در طول انتخابات از صبح تا شب در تلویزیون روحانی را میدیدند»
با مقایسه آن چه باهنر گفته است با نگاه حدادعادل به شکست این جریان سیاسی در انتخابات96 میتوان آن چه بر جریان اصولگرایی کشور رفته است را به دقت مشاهده کرد. بخشی از طیف میانهرو جریان اصولگرا (مانند باهنر، توکلی، ابوترابی و. . .) با آن که در انتخابات اخیر از رقیب روحانی حمایت کرده بودند اما پس از انتخابات شکست را پذیرفتند و همانطور که نایب رئیس دورههای گذشته مجلس در این صحبتها به آن اشاره کرده است از قبل از رایگیری هم میشد حدس زد که به واسطه «امکان ناپذیر بودن» برخی وعدههای نامزدهای این جریان بعید بود مردم به سمت آنان گرایشی پیدا کنند. یا بخش دیگر صحبت او که از «رئیس جمهورمان» سخن میگوید و به درستی اشاره میکند که اقدامات بدخواهان کشور نباید بهانهای در دست رقبای سیاسی باشد که به جای مقابله با این دست اقدامات، بخواهند با آن رئیس جمهور را تخطئه کنند.
اما در سوی مقابل حداد عادل که هر چه بیشتر از وجه ادبی اش دور شده و در سیاست قدم زده، بیشتر از قبل به سمت و سوی تندروی گرایش پیدا کرده است به جای پذیرش این ناکامی عیان برای جریان اصولگرا در انتخابات96 از «دل مردم» سخن میگوید و مشخص نیست که این «مردم» چه کسانیاند که او از دل آنها باخبر است و ظاهرا وکالتی هم از جانبشان دارد که به جای سخن گفتن با «شناسنامه خود» از جانب مردم حرف میزند. گفتههای حداد ذهن را به سمت انتخابات مجلس در زمستان94 میبرد آن جا که رئیس مجلس هفتم پس از شکست سنگین «سی – صفر» در انتخابات تهران مدعی شد دولت در انتخابات دخالت کرده است و از آن روز تا الان حتی یک برگ سند برای اثبات ادعایش مبنی بر عدم سلامت انتخابات در آن دوره ارائه نکرده است.
تحلیلهای حدادعادل از شکستهای پیاپی اصولگرایان در نوع خودش همیشه عجیب و غریب بوده است و همانطور که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری از «دل مردم» سخن میگوید و ظاهرا مدعی است آن چه اعلام شده است نسبتی با آن چه در «دل مردم» است ندارد در انتخابات مجلس هم از پیروزی اصلاح طلبان در پایتخت با یک «تفاوت جزئی» سخن میگفت! آن چه از این دو تصویر، به شکل روشنی مشخص است این موضوع مهم است که در جریان اصولگرا چهره هایی در مقام تصمیم گیری و رهبری این جریان قرار گرفتهاند که نه تنها خواستههای مردم حاضر در متن جامعه را نمیشناسند بلکه حتی پس از ناکامی در انتخابات هم نه شکست را میپذیرند و نه تمایلی از خود برای یافتن دلایل واقعی این ناکامیهای زنجیرهای نشان میدهند.
تا هنگامی که امثال حدادعادل - که اتفاقا او معتدلترین فرد در بین تندروهای این جریان است- سکاندار این جریان سیاسی باشند و بزرگانی همچون ناطق نوری، علی لاریجانی و حتی امثال محمدرضا باهنر از صحنه تصمیم گیریها به دور باشند این جریان سیاسی روی آرامش و کامیابی را به خود نخواهد دید. اولین قدم برای درس از شکست، پذیرش آن و یافتن علل واقعی (و نه توهمی) آن است.
اشکال جریان اصلاحات ( غیر انقلابی ) عدم تعیین چارچوب تیمی و بی در و پیکر بودن مطالبات و عدم برنامه برای اقشار ضعیف و روحیه هضم شدن در فرهنگ و جامعه جهانی و عدم روحیه استقلال طلبی و عدم پایبندی به آرمانها انقلاب هست
اشکال جریان احمدی نژاد نداشتن مطالبه شفاف و بی در و پیکری و روحیه ایجاد تعارض بین ملی گرایی و اسلام گرایی و بی نظمی و چاله میدونی بودن آنان هست
اشکال همه این جریانات نداشتن مانیفست شفاف و درست هست (353715)