رضا صادقیان
از منظر برخی نیروهای سیاسی، طرفداران رئیس جمهور سابق و شماری از اعضای ستادهای کاندیدای شکست خورده در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، ظهر روز چهارشنبه هفته گذشته زمانی بسیار مهم برای نقد دولت روحانی بود. مجالی که به گمانشان میتوانستند با نوشتن یک پاراگراف بهاندازه یک سال نقدهای نانوشته و سخنان ناگفته در بحبوحه حملهتروریستها به مجلس شورای اسلامی و حرم امام خمینی (ره) موثر واقع شوند. مثل اینکه آن نقدها آنقدر مهم بود که وسط میان نبرد و با طعنه به دولت وقت بیان و امکان اینکه به روزی دیگر حوالت داده شود، نبود. در روزترور بیدقتان چنین کردند؛ سخنان روزهای قبل و سالهای پیش رئیس جمهور را به بهانه ضعف در حوزه امنیت شهروندان به صورت ناقص نوشتند و در پاسخ به آن گفتهها با زبانی طنز به ریاست جمهور کمکاری دستگاههای دولتی، وعدههای انتخاباتی و اشتباههای ایشان را یادآوری کردند. پنداری حادثهتروریستی نه در تهران که در سرزمینی دیگر روی داده است. این عمل و بروز چنین رفتارهایی به غیر از وقتنشناسی معنای دیگر هم داشت؟ بعید است.
اگر دولت در بخشهایی کمکار بوده و یا نتوانسته پاسخگوی نیازهای روزمره شهروندان در قسمتهای مختلف باشد، با نگاهی به روزنامههای کشور متوجه میشویم طی چهارسال گذشته هر دو جریان سیاسی کشور به نقد دولت نشستهاند و حداقل آنکه در این زمینه کارنامه دولت قابل دفاع است. مسئله مجوز و یا لغو کنسرتها یکی از همان چالشها برای دولت بوده و هست، هر کدام از طیفهای سیاسی براساس خواستههای خود با این رویداد موافقت و مخالفت میکنند. نقدهایی که پیرامون برجام و مذاکرات هستهای از سوی جریان اصولگرا به عنوان «دلواپسیم» در رسانههای عمومی انعکاس یافت برکسی پوشیده نیست، از روزنامههای منتقد همیشگی دولت گرفته تا صدا و سیما که عملاتریبون مخالفت با برجام و توافق هستهای بوده و هست. نقد سیاستهای اقتصادی دولت نیز به همینترتیب بارها از سوی کارشناسان نقادی شده و کاستیها را متذکر شدند، دولت نیز با توجه به ساختار اجرایی کشور نه تنها این نقدها را منکر نبوده، بلکه کوشش کرد در فضایی آرام به آن نقد و نظرها واکنش نشان دهد.
حادثه روز چهارشنبه هفته گذشته از جنس دیگری بود. فصل نقد و ایراد گرفتن نبود. جایی برای گلایه و نوشتن نقدهای تند هم نبود، روزی که میتوانستیم فارغ از تمام گرایشهای سیاسی و اقتصادی به جای نواختنسازی دیگر نمایی تازه از اتحاد ملت را نشان بدهیم، افسوس که برخی از نیروهای سیاسی همان وقت یادشان آمد که نقد دولت و اساسا نقد «قدرت» را انجام دهند. گویا هشت سال زمامداری دولتمردان در دولت «جمهور مردم» یادشان نبود که قدرت را باید نقد کرد و از فعالیتهای دولتیها پرسش نمود، انگار مسئله قدرت و نقد کارگزاران در زمان فعلی مهم و آن روزها از اهمیت برخوردار نبوده.
افسوس دوستان در آن هشت سال به کلی مسئله نقد دولت را برنمیتابیدند، نقد را مساوی با تضعیف دولت و زدن ریشه دولت نهم و دهم فهم کردند، تفسیری که دولت و بخش اجرایی آن را اصلیترین نهاد حاکمیتی تعریف و هر انتقادی را با بدترین ادبیاتها پاسخ دادند. هالهای نورانی گرد قدرت دولت و شخص رئیس اجرایی کشور قرار دادند و نزدیک شدن و نقد آن قدرت را عملا ناممکن ساختن.
فروگذاشتن آن نقدها و چشم بستن به آن ایرادها باعث بهوجود آمدن فسادهای باورنکردنی در درون دولتی شد که هزاران بار رای به پاکدستی خویش و ویژهخواری دیگران داده بود. وقتی به ناظران اجتماعی نهیب میزنیم که ما را نقد نکنید نتیجهای به غیر از روبهرو شدن با فسادهای مالی، سیاسی و... در سالهای آینده نخواهد داشت. نقد دولت به صورت خاص و قدرت به معنای عام آن در هر دورهای باید مورد نکتهگیری قرار گیرد، انتقادهایی که از شکلگیری فساد و ناکارآمد شدن سیستم و فرسوده شدن آن در طول زمان جلوگیری میکند.
مسئله نقد قدرت، نه تنها ضعف دولت و یا دستگاههای قدرتمدار را به همراه ندارد بلکه باعث دیده شدن و برطرف ساختن ایرادهایی میگردد که طی سالها طولانی با ایجاد شدن آن کاستیها باعث بالا رفتن هزینهها شده است. نقد قدرت اگر با شناخت ظرفیتها و در نظر گرفتن ساختارهای دیگر باشد چهرهای دیگر از حل مسئله را نشان میدهد، فضای نفس کشیدن بهتر قدرت را فراهم میکند. همه این سخنان مورد پذیرش است، ولی بیان چنین نقدهایی به صورت گفتارهای طعنهآمیز نه تنها قدرتمداران را به سوی نقد فرا نمیخواند بلکه اوج بیدقتی و نشناختن وقت از سوی منتقدین قدرت را نشان میدهد، منتقدانی که حملهتروریستی به خاک کشور را درست نمیبینند و مدعی نقد و عیبجویی از دولت هستند. انتخاب چنین رویکردی مدعیان نقد دولت را به هزلگویان فرومیکاهد، به جای آنکه دیده و شنیده و به عنوان منتقد دولت وقت جدی گرفته، بر پایه همان رفتار اشتباه و تفرقهساز از سوی جامعه نفی میشوید.