مهدی دادویی نژاد
خیال همه راحت، آب از آب تکان نخواهد خورد، مسئولیتها جانانه به مسئولین چسبیدهاند و دست از سرشان بر نمیدارند، مسئولیتها با این داغهای بزرگ بیشتر ذوب شده و میماسند به تن مسئولین و تا مرگ همراه آنها میمانند، گویی این داغها کارکرد اصلیشان همین است و بس، امتداد بخشیدن به حضور مسئولین.
چند سال پیش بود که عدهای از جوانان سرباز این مرز و بوم با تمام امال و آرزوهای خود و خانوادههایشان روی در نقاب خاک کشیدند و امسال نوبت دختران سرزمینم بود که در حق مردن، تساوی و عدالت مراعات شود، همه مسئولین بی مسئولیت همچنان زندهاند و دودستی صندلیها به آنها چسبیدهاند، در مقابل حق طبیعی جوانمرگی برای ایشان حق طبیعی مسئولیت تعریف شده تا از این حیث هم باز شاهد رعایت تساوی حقوق باشیم.
کسی پاسخگو نیست، قرار است این فریادها تا وقت آوار شدن در نطفه خفه شود و کشور به دامان انقلابی دیگر پناه ببرد، یقه هایی که از شدت بسته بودن مسئولین را تا پای مرگ خفه میکنند و پیشانی هایی که گویی از داغ مسئولیت دو رنگ شده اند. سخت است سخن گفتن از خودمان، از خودی که محروم شد و محروم ماند تا انتهایی که محروم باید مرد تا ژنهای خوب و مرغوب زندگی فراختری داشته باشند. ناقابلیم که مسئولی که دیروز ذره ذره سوختن و ذوب شدن در قطارها را دید همچنان وزیر است، بی ارزشیم که وزیری که امروز نماینده مجلس است و خود یکی از افراد و موثرین در این خطاهای نابخشودنی مدعی العموم ما شده است، بی ارزشیم که با یک کاپشن و ظاهر رجاییوار، میدوشند هست و نیستمان را و همچنان مسئولند، سهم جوانان این مملکت این است كه ببینند عدهای با ژنهای خوب از قالیباف تقدیر میکنند و تیر بر قلب آنها مینشانند؟
نوشتن از داغ مادران و پدران سخت است، اصلا نمیشود نوشت از پدری که ذره ذره آب میشود در حسرت نداشتن دختری که شبهایی را گرسنه سر بر بالین گذاشته و حال او مانده و قلبی که هزار تکه است. به دیدن مادری نروید که از حسرت یک رستوران رفتن دردانه اش، داغ مانده بر دلش لحظهای آرام نمیگیرد، کاش هیچ مسئولی به خانه شیوا نرود برای دلداری، وای که این دلداریها چقدر زجرآور است، قطعا در دلهایشان با دیدن خانه محقر پدر شیوا او را متهم هم خواهند کرد، خواهش میکنیم به صندلیهای خودتان بچسبید و داغها را تازه نکنید، این نامردمی را به تمام نامردمیها و بیمسئولیتیها اضافه نکنید، خانه محدثه هم نروید.
او زنده است اما دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، مادری نداشته و پدری که نبوده و حالا جسمی که بیجانتر از قبل است، مثل دختران شینآبادی سرزمینم. خانه دختران شینآبادی رفتید و ویرانتر از قبل قد کشیدند و وزیر حالا نماینده مجلس است و فرزندانش هم حتما مشغول خدمت به مردم. حمید رضا حاجبابایی (وزیر وقت آموزش و پرورش) همان سال در پاسخ به سئوال خبرنگاری مبنی بر تقاضای برخی نمایندگان مجلس به استعفای وزیر و برکناری مدیرکل آموزش و پرورش آذربایجان غربی به دلیل بروز حادثه آتش سوزی در دبستان شینآباد به خبرنگاران گفت: شما چی؟ شما را برکنار کنیم یا نه اگر به موقع خبر میدادید مواظب مدرسه شینآباد پیرانشهر باشید این اتفاق روی نمیداد! (به نقل از خبرگزاری مهر)
آتش به جانها میافتد وقتی دستور وزیر را برای رسیدگی سریع به حادثه و تهیه گزارش میشنویم، گزارشی که میرود لای زونكنهای بیخاصیت، میسوزیم از سخنان زاهدی که فیالفور و سه روزه گزارش میخواهد، در حالی که این بخشنامهها دوره وزارت او هم بودند و ندید و اصلاح نکرد، سنت مضحک بخشنامهها و دستورات و ابلاغیهها بعد از هر حادثه اینچنینی داغ بر دل دختران و پسران این سرزمین است، هر هفته به اندازه مسافران یک ایرباس در حوادث رانندگی در جادهها میمیرند و مسئولی ککش نمیگزد، ماشینهایی که ارابه مرگ هستند و تولید میشوند و مدیرعاملان همان خودروهای بنجل سوار ماشین هایی با بیشترین ایمنی میشوند. سهم جوانان، بیكاری، مریضی، مرگ، مهاجرت و عملگی و سهم پیر مسئولان رفاه محض و بیمسئولیتی، عجب به عدل و عدالت پایبند شدیم، این روزها برای مسئولیت پذیری در این کشور با چراغ باید دور شهر گشت و در نهایت هم چیزی عایدمان نمیشود!