مرتضی آژند
وضعیت کشور در اکثر شاخصها شرایط بدی را نشان میدهد و بدتر از آن آِیندهای مبهمی است که چندان امیدوارکننده به نظر نمیرسد. گذر از شرایط موجود و قدم گذاشتن در راه پیشرفت و توسعه نیازمند ویژگیهایی در داخل و خارج از کشور است که در حال حاضر چنین وضعیتی فراهم نیست. چند وقت پیش بهزاد نبوی چریک پیر عرصه سیاست ایران در یک مصاحبه گفته بود: در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد ثروت کشور در اختیار سه یا چهار نهاد است، این نهادها نه قابل کنترل و نظارت هستند و نه مالیات میدهند و تمام اقتصاد کشور، به نوعی تحت کنترل آنهاست. دیوان محاسبات و مجلس هم حق ندارند از چنین نهادهایی حسابکشی کنند. این در حالی است که دولت بخش کوچکی از ثروت ملی یا تولید ناخالص ملی را در اختیار دارد و از این محل باید حقوق همه کارکنان خود، یارانه مردم و سایر هزینههای گوناگونش را تامین کند.
محمود سریع القلم پژوهشگر حوزه توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران نیز در یک سخنرانی گفته بود: 90 درصد سیاست خارجی کشورهای دنیا برای تولید ثروت است و ما هم باید این راه را ادامه بدهیم، امروزه شبکههای جهانی کار میکنند ما هم باید در این شبکه بتوانیم کالاهای خود را بفروشیم و برای کشور ثروت تولید کنیم اما اکنون به خاطر مسائل سیاسی و امنیتی حتی با کشورهای حوزه خلیج فارس ارتباط نداریم در حالی که میتوانیم از این ارتباط ثروت تولید کنیم. سوئیس کشور حافظ منافع ما و عربستان شده است یعنی اینکه ما همسایههای خود را رها کرده ولی در کشورهای آفریقایی سرمایهگذاری میکنیم.
او گفته بود؛ تا نگاه ما به منطقه امنیتی و سیاسی باشد وضع موجود ادامه مییابد، اعراب خلیج فارس و اسرائیل دنبال ضعیف و فقیر نگه داشتن ایران و منزوی کردن کشور ما هستند تا از این طریق جلوی منابع مالی را بگیرند و در نهایت قدرت ملی ایران را کم کنند، در واقع روانشناسی سیاسی در خاورمیانه در کار است تا بحران ایران را زنده نگه داشته و با طولانی شدن موضوع هستهای ایران دائما موضع تدافعی بگیرد. در نمونهای دیگر، چندی پیش به رسم عادت همیشگی هوای خوزستان گرد و خاکی شد، بحث چرایی طولانی شدن بحران گرد و خاک در تاکسی بالا گرفت و مسافران دلیل گرد و خاک را رفتار مردم شهر میدانستند، استدلالشان هم این بود که وقتی برای یک لیوان چایی جلوی موکبها میایستند و باعثترافیک میشوند و یا در ماشینها صدای ضبطشان بلند است و میرقصند باید چنین اتفاقهایی هم بیفتد.
اگر بخواهیم بین این سه مورد و شرایط کشور ارتباط قرار کنیم چنین میشود که؛ سه یا چهار نهادی که 50 درصد ثروت کشور را در اختیار دارند به سادگی اجازه اصلاح ساختار اقتصادی را نمیدهند و وضعیت اقتصادی موجود را تثبیت میکنند، وقتی تحت هر شرایطی منافعشان تامین میشود دلیلی ندارد که به اصلاح تن دهند. مگر آنکه در اصلاح ساختار جدید سهم 50 درصدی آنها را تضمین شود که این دیگر اصلاح نخواهد بود. این مورد نشان میدهد که تا شفافیت و پاسخگویی در این بخش حاکم نشود عملا نباید انتظار رونق اقتصادی چندانی از شرایط داخلی کشور داشت.
راه دیگر برای رسیدن به رشد اقتصادی و تولید ثروت، سرمایهگذاریی خارجی در کشور است که با توجه به نگاه امنیتی و سیاسی که در روابط خارجی ما وجود دارد احتمالا قادر به جذب سرمایهای که موتور اقتصاد کشور را به حرکت درآورد نخواهیم شد. مخصوصا با قطببندیهای جدیدی که در منطقه شکل گرفته (آمریکا، اسرائیل و شورای همکاری خلیج فارس- ایران، سوریه، حزب الله لبنان و روسیه) و بحران-های جدیدی که در حوزه خلیج فارس در حال رخ دادن است، نه تنها احتمال سرمایهگذاری کم است بلکه احتمال تحریم شدن مجدد کشور و سرگرم کردن کشور به پرونده هستهای هم وجود دارد.
به نظر هم نمیرسد که نگاهی در کشور حاکم باشد که بخواهد تنشهای موجود را کم کند و با اولویتبندی منافع ملی به دنبال ورود کشور به شبکه جهانی و جذب سرمایه باشد. صحبتهای در مورد گرد و خاک هم سطح آگاهی و مطالبهگری مردم را نشان میدهد که اجازه میدهد انحصارطلبی داخلی در اقتصاد و نگاه سیاسی امنیتی خارجی ادامه داشته باشد، تفکری که هنوز رفتار روزمره خود را مقصر وقوع گرد و خاک و. . بداند، توانایی درک شرایط حاکم بر کشور را هم نخواهد داشت و به طبع انتظاری نیز از مسئولین ندارد، چنین نگاهی با تفکرش وضع موجود را تثبیت میکند و اجازه انجام هر کاری را به تصمیمگیران میدهد.
موارد دیگری هم هست که امیدواری به آینده را کمرنگ میکند، مثلا همین حرف درمانی که بین مسئولین رده بالا و پایین رسم شده است، فقط انتقاد میکنند و قول میدهند بدون آنکه به وعدههایی که میدهند پایبند باشند. شدت علاقه به صحبت کردن به حدی است که برخی در همه حوزهها اظهار نظر میکنند، نمونه آن مسائل خارجی است که در یک اتفاق همه پشتتریبون میروند و نظر میدهند، عملا اگر هم بحرانی ایجاد نکنند وزارت خارجه را خنثی میکنند. قضیه به همین جا ختم نمیشود، گاها بعضی تصمیمها گرفته میشود که منجر به ایجاد یک بحران جدید در کشور میشود، مثل قضیه سپنتا نیکنام عضو شورای شهر یزد که به حکم شورای نگهبان باید اخراج شود و باعث شده ذهن مسئولین به جای حل کردن مشکلات به آن درگیر شود یا محدودیتهایی که برای مردم در بازدید از پاسارگاد صورت گرفته و منجر به بیشتر شدن فاصلهها در کشور شد.
در صورتی که در سالهای گذشته هم مردم از پاسارگاد دیدن میکردند و هم اقلیتهای مذهبی (سپنتا نیکنام دوره قبل عضو شورای شهر یزد بود) در شوراها حضور داشتند. تنها باید امیدوار بود، نه اینکه این انتظار را داشت که بدون هیچ تغییری در روشها شرایط کشور رو به بهبودی برود بلکه به اینکه شرایط حاکم بر کشور و رفتارهای جهانی درک شود و متناسب با آن در اداره کشور تغییر رویهای صورت گیرد.