حمزه فیضیپور
جزء از این کل گر بر یکسو رود/ این نه آن کل است که او ناقص شود
جزء از کل قطع شد بیکار ش/ عضو از تن قطع شد، مردار شد
تا نپیوندد به کل بار دگر/ مرده باشد، نبودش از جان خبر (مولوی)
بعد از تشیع پیکر سردار قاسم سلیمانی و ایجاد همبستگی ملی، وحدت و یکی شدن دلها « فارغ از رنگ ، قومیت، گرایش سیاسی، بالای شهر، پایین شهر و... » یک اتفاق و اتفاقات بعد از آن متاسفانه فضا را به سمتی برد که افکار عمومی رنجیده شود واعتماد عمومی خدشه دار گردد. یک اتفاق و آنهم با این نگاه: اشتباه و خطای انسانی؛ خطایی که با آن ۱۷۶ نفر از هموطنان عزیزمان جان خود را از دست دادند که گنجینهای از سرمایههای انسانیِ این مملکت به حساب میآمدند و بازماندگان و مردم را عزادار نمود.
با در نظر گرفتن و مهم دانستن غلیان احساسات مردم ؛ انتظار؛ با تکیه بر تدبیر (کلام مالک مملکت داری علی «ع»: صَلاحُ العَیشِ التَّدبیرُ « بهبود زندگى، در گرو تدبیر است» و فضیلَةُ الرِّیاسةِ حُسنُ السِّیاسَةِ « ارزش ریاست، به حُسن سیاست است» و همچنین: حُسنُ السِّیاسَةِ قِوامُ الرَّعِیةِ «حُسن سیاست، مایه استوارى ملّت است ») این بود که نه بعد از سه روز! که در همان ساعات اولیه آنچه ذات اتفاق به حساب میآمد به مردم گفته میشد اما این تدبیر انجام نگرفت و فضا را غبار آلود نمود که طبیعی است در چنین اوضاعی شایعات جان بگیرد و دست به دست شود و مردم را نگران نماید. به نظر میآید آنچه باعث افسرگی فراگیر و دل نگرانی بیشتر در افکارعمومی شد موضع گیری تاکیدی و ناشیانه برخی مسئولان و سکوت برخی دیگر بود (موضع رییس سازمان هواپیمای کشور، سخنگوی دولت و. . .) که تبعات این گسست در اجماع نظر و به دنبالش رونمایی از یک حقیقت دیگر و به دنبالش عذر خواهیها؛ همچنان در ذهن جامعه یک نامنی ایجاد کرده و تضعیف اعتبار افکار عمومی و تخریب اعتماد عمومی را به دنبال داشته است.
اگر از منطر نشانه شناسی یا پدیدار شناسی این اتفاق و اتفاقات بعدی آن، یک ارزیابی صورت بگیرد تا از این طریق کنه واقعیت ماجرا که تلخی و جریحه دارشدن احساسات است شرح داده شود میتوان صادقانه و البته تا حدودی امنیت روانی _ اجتماعی را به جامعه بهت زده برگرداند. قبل از بیان نظریه « اریک لاندوفسکی» در نشانه شناسی و واکاوی ارتباط و تاثیر گذاری بین پدیدهها، باید دو اتفاق دیگر (کنشهای اقناع کننده نسبت به احساسات غمناک بازماندگان از سوی رسانهها و مسئولان در داخل و خارج کشور) را در ارتباط با این ماجرای تلخ مورد توجه قرار داد: در خارج ازکشور و به طور خاص از سوی مسئولان کانادا و رسانههای حکومتی و آزاد این کشور متناسب با حال و هوای خانوادههای مصیبت دیده اقدامات پسندیدهی انسانی صورت گرفت؛ از جمله رفتن به خانه بازماندگان و ابراز همدردی با آنان و همراهی با احساساتشان در فراق عزیزانشان و دیگر رفتارهایی که التیام بخش و مرهمی بر روح و روان رنجور خانوادههای مصیبت دیده بود. در کشور ما هرچند اقداماتی انجام شد و عرض تسلیت هایی صورت گرفت اما همسنگ و هم کف با رفتار مسئولان کشورهای درگیر در ماجراء نبود که نگارنده حسب باورهای دینی و انسانی معتقد به این بوده و هست که میبایستی و میباید (براساس رویکر تطبیق که توضیح داده خواهد شد) واکنشها و همراهیهای بیشتر و پر رنگتری هم از سوی رسانه ملی و هم دولت و هم دیگر مسئولین از خود نشان داده میشد تا در سایه ارزشمندیِ ارج نهادن و احترام گذاشتن از سوی تمام مسئولین (فراتر از بیانیهها: زدن نوارمشکی در رسانه ملی و عزای عمومی و تشیع قربانیان و. . . .) به ساحت عواطف و احساسات عزیزانی که داغدار رحلت کسانِ دلبند خود بودند از پیامدهای ناگوار این سانحه دلخراش کم میکردند.
در این متن از نقطه نظر جامعه شناسی پدیدارشناسانه و به بطور خاص با رجوع به چهار نظام معنایی و نشانه شناسی اریک لاندوفسکی ، تاثیرپذیری یا تاثیرگذاری پدیدهها ( سانحه برخورد موشک با هواپیما، واکنش برخی مسئولان در طول سه روز بعد از اتفاق و کنشها وواکنشهای بعدی) در عرصه افکارعمومی مورد توجه قرار میگیرد که با فهم و درک پیام یا پیامد این چهارنظام معنایی؛ از رویکرد یا نظام معناییِ تطبیق به عنوان قالب اصلی تحلیل موضوع استفاده میشود تا با تمسک به آن از بار نگرانیهای ایجادشده و خدشه دارشدن اعتماد عمومی؛ با توصیه به واکنشهای مناسب ساختار سیاسی، تا حدودی کاسته شود.
۱- در رویکرد یا نظام مبتنی بر کنش برنامه مدار با وضعیت بازنده – برنده مواجه هستیم که در آن سوژه بر آبژه مسلط میشود و با انگاره مالکیت آبژه را دراستای اهداف خود تغییر میدهد، در این رویکرد نوعی روابط مکانیکی و رباتیک بین سوژه و آبژه پدید میآید که نتایج با اهداف از قبل برنامه ریزی شده همخوانی دارد . این نظام معنایی در سطح ارتباطات انسانی به وضع مجموعه قوانین سخت و غیر قابل انعطاف منجر میشود ، نتیجهای که در این رویکرد در ارتباط بین پدیدهها (فرد در نظام اجتماعی و ارتباط با دیگران) حاصل میشود (برنده – بازنده) نشانه خوبی بر بازسازی ارتباط تضعیف شده یا اعتمادسازی فراگیر نیست و با این منش در سطح ساختار و ارتباط بین اجزاء همخوانی دگرخواهانه بوجود نمیآید. رابطه معنایی در ساختار نمایانگر یکسونگری در کنش و تعریف آن میباشد بی آنکه خواسته کنشگران (آبژه یا دیگران مهم) در ارتباط در نظر گرفته شود. بیشتر ساختارهایی که به دنبال سلطه هستند در این رویکرد قابل تحلیل هستند. شاید جملهی منتسب به روزولت رئیس جمهور آمریکا شارح وضعیت موجود در این رویکرد و رویکرد دوم باشد: هیچ چیز در سیاست اتفاقی نیست بلکه برنامهریزی شده است.
۲- رویکرد دوم یا نظام کنش مبتنی بر مجابسازی : در این نظام معناییِ مورد نظر لاندوفسکی وضعیت برنده – بازنده مطرح هست. در این رویکرد سوژه (سیستم یا ساختار) دیگری یا دیگران را نه به عنوان آبژه که به صورت سوژه هایی در نظر میگیرد که دارای انگیزههای درونی، احساسات و عواطف میباشند لذا به قصد تحقق اهداف از قبل تعیین شده خود بر خود فرض و لازم میداند تا با بهره گیری از روشهای روانشناختی و جامعه شناختی ضمن تشخیص شرایط و شناخت وضعیت سوژهها (دیگران)ترفندهایی را به کار ببرد (وسوسه کردن، تحریک، تهدید و گاه اغواء گری) و از طریق آنها به اهداف مورد نظر دست یابد به گونهای که سوژهها (جامعه، دیگران، افکار عمومی) دست به انجام اقداماتی بزنند که صرفا منافع سیستم یا سوژه تصمیم گیرنده برآورده شود. این رویکرد در متن و محتوایش کارکردی یک طرفه در راستای تحقق نیات تصمیم سازان و تصمیمگیران دارد.
بسیاری از نظامهای سیاسی در برخورد با افکارعمومی جامعه خویش در جهت ادامه مسیر مورد نظر و در تعیین و شکل دهی به ارتباط ساختار، پدیدهها، دیگران و دیگر سیستمها از این نظام معنایی استفاده میکنند. اگردر جامعه خودمان با همین رویکرد بخواهیم اهداف مورد نظر را تعریف و تعقیب کنیم در کوتاه مدت ممکن است جوابگو باشد اما دیر یا زود مانند رویکرد اول؛ جامعه و پدیدهها خود را باز مییابند و به راحتیِ آفریدن ترفندها دیگر مجاب نخواهند شد شاید در اتفاقات اخیر بعضی با تکیه بر این نظام معنایی خواستند تا اوضاع عادی جلوه داده شود اما بسیار زود دیگر سوژهها (که باورمند و دارای ساحت درونی عواطف و احساسات بودند) واکنش هایی (یک مورد: متن گفتوگو و یا رد و بدل شدن پیامهای کتبی افراد در شبکههای اجتماعی) نشان دادند که نشانه شناسی رویکرد حکایت از این داشته و دارد که افکار عمومی نسبت به گزارشات و اظهار نظر برخی مسئولین در مورد اتفاقات اخیر پاسخ مثبت و یا اعلام رضایتمندی نداشته و شاید هم به نوعی دچار خشم گردیده است.
۳- رویکرد یا نظام معنایی تصادف و شانس که در آن وضعیت بازنده – بازنده مطرح هست. در این نگاه نوعی تصمیمسازی توسط سوژه و سیستم انجام میشود تا اهداف تعیین شده برآورده شود. استراتژی سوژه مسیر دقیق و مشخصی ندارد و با ترکیب رویکردها آنهم حسب اتفاق و شانس صرفا به دنبال آنچه هست که میخواهد. نتیجه این رویکرد در ساختار و نظام اجتماعی هردو سر باخت هست ولو آنکه تا حدودی اهداف برآورده شود.
۴- رویکرد پیشنهادی برای بازسازی اعتماد عمومی ؛ نظام معنایی تطبیق هست که وضعیت آن برنده – برنده میباشد. این رویکرد شباهتی با نظام معناییِ مبتنی بر مجابسازی دارد و آن اینکه سیستم یا سوژه اصلی نقش خود را درقالب ارتباط با سوژهها یا دیگران مهم (جامعه و افراد آن) تعریف میکند به این معنا که برای تحقق اهداف از پیش تعیین شده سوژه با سوژهها وارد کنش متقابل میشود. در اینجا رابطه تحکمی یکسویه مطرح نیست و سوژه به دنبال آن نمیباشد، در این رویکرد سیستم خود را از آنِ متن (جامعه) میداند و برای دستیابی به اهداف؛ رابطه مالک و مملوک منتفی میشود.
کنش متقابل عادلانه و با رضایتمندی میان طرفین (ارتباط سیستم و مردم) برقرار میگردد و هردو خود را از جنس یکدیگر میپندارند، در اینجا بهره کشی مورد نظر نیست بلکه بهربرداری همگانی با احساس خوشایند هم ارزشی رنگ و لعاب دارد. سوژه یا سیستم اصلی خود را هم ارزش یا هماندازه با دیگران فرض مینماید. نوعی ادراک یا حس هم احساسی بر فضای ارتباطی بین سوژهها (ساختار و افراد) حاکم است، احساس یکی شدن و رویارویی با یک افق روشن فضای ارتباطی را از آن خود میکند.
اولین گام در راستای این رویکرد ومتناسب با حس هم ادراکی در خصوص اتفاقات اخیر باید از سوی سوژه اصلی (ساختار) برداشته شود و آن پذیرش خطای راهبردی درعدم همراهی با سوژهها (دیگران مهم) میباشد، اقرار به اینکه اعتمادعمومی و اعتبارش آسیب دیده است. بنابراین در جامعه ما اگر با این رویکر اتفاقات اخیر مورد واکاوی قرار میگرفتند و پاسخها در قبال اتفاقات ناگوار بر اساس حس همدلانه و یکی بودن صورتبندی میشد ما شاهد تحت شعاع قرار گرفتن عشق یکپارچه ملت در خیابانها با روی دادن یک اتفاق ناگوار نمیشدیم. از این رو لازم است بار دیگر با این رویکرد سیستم خود را نسبت به اتفاقات با بارسازی در عکس العملها رفرش نماید (تازهسازی و طراوت بخشی در سیستم)، همان مواضعی که در منشور سیاسی ما (نهج البلاغه) آمده است: نوع و شیوه رابطه با مردم، چگونگی برخورد مروت آمیز و مُدارانه با منتقدان، تعریف حقوق و تکالیف متقابل مردم و حاکمان، قاعده اِصحار و شفافسازی. که در اینجا ذکرچند نمونه از گفتار مولای عادلان در امر سیاست، مُلک و مملکت داری به روشن شدن هرچه بیشتر رویکرد تطبیق و به حساب آوردن دیگران و برای مردم ارزش قائل بودن کمک میکند که دستاورد آن جلب اعتماد عمومی است.
الف) العَدلُ أفضلُ السِّیاسَتَینِ عدالت، برترین سیاست است
ب) جَمالُ السِّیاسَةِ العَدلُ فی الإمرَةِ، و العَفوُ مَعَ القُدرَةِ. زیبایىِ سیاست، در به کار بستن عدالت در حکومت است و گذشت کردن با وجود توانایى بر انتقام گیری
ج) الرِّفقُ یفُلُّ حَدَّ المُخالَفَةِ. نرمش و مدارا، تیزى مخالفت را کند مى کند
د) الاحتِمالُ زَینُ السِّیاسَةِ. تحمّل کردن، زیور سیاست است.
و) أعقَلُ المُلوک مَن ساسَ نَفسَهُ لِلرَّعِیةِ بما یسقِطُ عَنهُ حُجَّتَها، و ساسَ الرَّعِیةَ بما تُثبِتُ بهِ حُجَّتَهُ علَیها.
خردمندترین فرمانروا کسى است که خود را چنان سیاست (تربیت) کند که جایى براى بهانه و اعتراض ملّت بر او باقى نماند و با مردم چنان سیاستى در پیش گیرد که حجّت خود را بر آنان تمام کند.
و جمله آخر از این امام مهربانیها در مورد اثر صداقت و دروغ : الصِّدْقُ صَلَاحُ کلِّ شَیءٍ والْکذِبُ فَسَادُ کلِّ شَیء صداقت سبب صلاح هر چیز و دروغ سبب تباهی هر کاری است.