به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۰۹:۰۹
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۰ ساعت ۱۲:۱۳
کد مطلب : ۱۴۱۸۶۸

همایون شجریان؛ آرزویم سلامتی پدر است

همایون شجریان؛ آرزویم سلامتی پدر است
گروه فرهنگي: «اگر شرایط پدر طوری شود که بتوانند و بخواهند که به صحنه بازگردند، من در مقابل صحنه، خاک‌های پای ایشان را تمیز می کنم.» این بخشی از صحبت‌های همایون شجریان در گفتگو با شبكه یورونیوز است. او در این مصاحبه درباره مسیری که تا کنون طی کرده و نیز مشکلات دنیای موسیقی در ایران می‌گوید.  همایون شجریان، نوازنده و خواننده ایرانی در چند ماه گذشته بسیار پر کار بوده است. وی فرزند محمدرضا شجریان موسیقیدان، آهنگساز و خواننده شهیر ایرانی است که به دلیل بیماری مدت‌ها از صحنه اجرا دور مانده است. شهرت همایون صرفا به دليل همراه داشتن نام خانوادگی شجريان نيست بلكه قوه ابتکار در زمینه موسیقی تلفیقی و نیز قدرت بالای صدا در جذب گوش و هوش مخاطبان از وی خواننده‌ای توانمند ساخته است كه مخاطبان سنتی پسند و علاقمندان به موسيقی سبك جديد را مجذوب خود می‌کند.

کنسرت «ایران من» در تالار وزارت کشور و کنسرت نمایش «سی» که با استقبال بی‌نظیر علاقمندان به مدت سی شب در کاخ سعدآباد تهران برگزار شد، آخرین اجراهای همايون شجريان در تهران بود. جواد منتظری، خبرنگار یورونیوز گفت‌و‌گویی اختصاصی را با همايون شجريان در دفتر كارش در تهران انجام داده است.

* آقای شجریان از فرصتی كه در اختیار یورونیوز قرار دادید تشكر می كنم. شما مسیر طولانی را پشت سر گذاشتید و به گفته بسیاری از کارشناسان و اهالی فن، برای اینکه به صورت مستقل وارد عرصه هنر شويد، صبوری زیادی کردید. دوران متمادی صرفا ساز نواختید، با پدر همراه بودید و همخوانی داشتيد و پس از آن اجرای مستقل خود را آغاز كرديد. برای ما از مسیری که پشت سر گذاشتید توضيح دهید.
- «من هم سلام عرض میکنم خدمت شما و ممنون که تشریف آوردید و خوشحالم که در خدمتتان هستم. مسیری که من آمدم، مسیری بوده که خیلی عجله‌ای در آن نباشد. با تنبک شروع كردم و کنسرت می دادم در کنار پدر، کمانچه را بصورت خیلی جدی با آقای اردشیر کامکار کار کردم. دوره‌ای در هنرستان موسیقی بودم که در آنجا شادروان کامران داروغه معلم ما بودند. بین سازهای مختلف می‌چرخیدم، کمی کمانچه، کمی تار، کمی سنتور، کمی پیانو و تنبک و... خودم را سرگرم می‌کردم. اما همچنان آواز را در حاشیه کار حرفه‌ای ادامه می دادم و هر از گاهی کلاسی با بابا داشتم و ایرادهای خودم را با ايشان مطرح می کردم. از آن شاگردهایی هم نبودم که مثلا هفته‌ای یکبار مدام با استاد سر کلاس بروم.»

* جایی از شما خواندم که در كل بیشتر از شانزده جلسه با ایشان كلاس نداشتید.
- «بله چون من آدم سمج و پیگیری در کارهای خودم بودم و همه چیز را خودم دائم تست میکردم. مطلبی را که پدر آموزش می‌دادند، من می‌رفتم و سه مدل دیگر آن را نيز امتحان می کردم تا مطالبی که پدر می‌گفتند را بهتر درک کنم.»
* شما در خانواده‌ای اهل موسيقي بودید. در جمع خانواده این کلاس‌ها برگزار مي شد؟
- «قبل از اینکه به سن بلوغ برسم چرا، در جمع خانواده این کلاس‌ها را داشتیم. من و همه خواهرها بوديم، هر سه خواهرم. از این میان من و مژگان جدی تر کار را پیگیری کردیم. تا اینکه در کنسرتی پدر سرماخورده بودند و من پیشنهاد کردم که می‌توانم شما را همراهی کنم تا این کنسرت را کنسل نکنید و کمتر از صدای خودتان استفاده کنید. جاهایی از آن را به من بسپاريد تا زمانی که به صدايتان احتیاج داريد سرحال تر باشد. بابا به طور جدی می خواستند کنسرت را لغو كنند و چون کنسرت مهمی هم بود برای بزرگداشت گوته در آلمان، ايشان از پیشنهاد من خیلی جا خوردند و پرسیدند مگر شما آمادگی‌اش را داری؟ مگر کارها را بلدی؟ پاسخ دادم كه در جلسات تمرین که با هم داريم و تمرین می‌کنیم همه خط‌های شما را من حفظ كرده‌ام. ايشان گفتند در تمرین بعدی بخوان تا ببینم چطور است. تمرین بعدی را خواندم و دیدم بابا خیلی با لبخند رضایت گفتند همین کار را می‌کنیم. تعیین می‌کنم کجاها را شما بخوانی و کجاها را خودم که دو نفری باهم کنسرت را اداره کنیم.»
* اين اولین اجرای شما شد؟
- «بله اولین اجرای من بود که خیلی اتفاقی و با پیشنهاد خودم صورت گرفت. بعد از آن بود كه پدر امر کردند که در همه کنسرت‌ها بخشی را با ایشان بخوانم، می‌خواستم از دو سه سال بعد شروع کنم که ایشان گفتند شما همین الان هم می‌توانید بخوانید.»
 
* شما فرصت زیادی هم حتما برای آموزش داشتید. شاید بتوان گفت كه از نظر اساتید هم انسان خوش شانسی بودید. طی سالیانی که دوستان پدر شما كه همه جزء اساتید موسیقی بودند، با شما رفت و آمد داشتند، به غیر از همنشینی با این بزرگان، از كداميک مکتب آموزی کردید یا شاگرد آنها بودید. بصورت خاص از چه کسانی می توانید نام ببرید؟
- « بصورت مستقیم فقط کمانچه را با آقای اردشیر کامکار، تنبک را با آقای ناصر فرهنگ فر و جمشید محبی کار کردم. به قطعات شادروان پرویز مشکاتیان خیلی علاقمند بودم اما نه اینکه پیش ایشان کار کرده باشم. سعی می کردم برای خودم بزنم و خودم را با این ساز تخلیه بکنم و دوست داشتم با این ساز نوازندگی کنم ولی از آنجایی که فضای خانه و خانواده و منزل پدری فضایی هنری و فرهنگی بود، این کمک می کرد که کشش و رغبت زيادی به سمت موسيقي وجود داشته باشد.»
* مصاحبه‌ای از استاد شجریان هست كه در آن گفته شده شما از دوران طفولیت صدای خوبی داشتید و خوب می‌شنیدید اما به مراحل بلوغ كه رسیدید نگران صدای شما شدند گويا صدای شما تغيير كرده بود، در مورد آن دوران توضيح مي دهيد؟
- «بله، قبل از دوران بلوغ، در همان جلسات اندک خانوادگی، پدر به هر يک از ما کوکی را به عنوان درس و تمرين می‌دادند، مثلا "بیات اصفهان" استاد طاهرزاده را برای یادگیری به صورت خانوادگی کار می‌کردیم. کوک را می‌دادند به يكي از خواهرانم و می‌گفتند شما از اینجا بخوان. یکی دیگر از خواهران که صدايش بم‌تر بود را می‌گفتند از جای ديگرش بخواند. یادم هست که همیشه كوكی بالاتر از خواهرانم را به من می‌دادند چون صدا خیلی اوج نیاز داشت. در دوران بلوغ تغییرات در من خیلی شدید بود تا جایی که بابا یک بار بعد از گذراندن آن دوران به من گفتند آن موقع که تو در دوران بلوغ به کوه می‌رفتی و تمرین می‌کردی، من نگران شده بودم که از همایون ممکن است دیگر خواننده در نیايد. صدای من تغییرات جوانی کرده بود و دو رگه می‌شد و تا آواز می‌خواندم سرفه‌ام می گرفت. خيلی تغییرات هورمونی ایجاد شده بود و تاثیرات شدیدی گذاشته بود. آن دوره گذشت و خیال پدرم راحت شد که می‌توانم دوباره شروع کنم به یادگیری و کار کردن.»
* شما در مکتب استاد شجریان بزرگ شدید و به هرحال سبک کار ایشان سبک سنتی بود. امروز شاهد یک نوع و سبک خاص کار از شما هستیم كه عرضه می‌شود. شما با سبک سنتی شروع کردید ولی الان سبک کار شما چیست؟
- «من بايد یک مسئله را توضیح بدهم تا شاید سوالی كه برای سال‌ها در ذهن افرادی مطرح بوده رفع شود. موسیقی صرف سنتی برای من مثل آب خوردن است، آب خوردن از این حیث که از بچگی آنقدر با آن انس داشته‌ام و با آن بزرگ شده‌ام که الان با چشم بسته می‌دانیم که چه چیز آن کجاست. اینکه آدم بخواهد وارد تجربیات جدید شود و اين دغدغه را داشته باشد كه آيا نسل امروز که جوان است، با حجم عظيمی از موسیقی‌های جديد و این تغییرات فراوان، آیا من به عنوان همایون شجريان با موسیقی ۲۰ سال پیش جایی نزد آن‌ها دارم؟ آیا اگر روی موسیقی ۲۰ سال پیش پافشاری کنم، معنايش این نیست که من این موسیقی را فنا کرده‌ام و آن وقت فقط می رود روی طاقچه ها. صرفا به عنوان یک چیز موزه‌ای از آن یاد شود؟ یا اینکه من بیایم از توانایی خودم، از سلیقه خودم، دوستانم، همکاران، آهنگسازهای خلاق استفاده کنم و نوع موسیقی را تغییر بدهم و آن را به شكلی در آورم كه هم خودم آن را دوست دارم، چون به هرحال خود من هم نسبت به ۲۰ سال پیش تغییر کرده ام، هم نسل امروز می‌تواند با آن رابطه برقرار کند، جذب آن شود و بگويد موسیقی ایرانی یعنی این. بببیند یکی هنوز هست كه در موسيقی جديد تحریر(چهچه در آواز) می‌زند. اگر بخواهیم روی روش صرفا سنتی پافشاری کنیم این موسیقی گم می شود. نسلی مثل نسل پدر من يا استاد مشکاتیان، استاد علیزاده و کسانی که در آن دوره بودند چون موسیقی زمانه ی خودشان را ارائه می دادند کار با ارزشی ارائه کردند و مردم آن را پذیرفتند. اگر مردم نباشند، واقعا موسیقی به چه دردی می خورد؟ اصلا موسیقی به چه درد می خورد اگر شنونده‌ای برایش نباشد. خارج از هر نوع دسته بندی در موسیقی و فكر كردن به آن، اولويت برای من اين است كه موسیقی كه اجرا مي كنم به درد جامعه امروز من بخورد.
من باید تلاش كنم، از همه چيزهايی که در توانم هست و یاد گرفته‌ام استفاده كنم و فرم جديدی را امتحان کنم و ببینم جامعه آن را دوست دارد یا نه؟ بدون اینکه بخواهم فکر کنم آيا این موسیقی درآمد بیشتری دارد يا الان این موسیقی محبوبیت بیشتری برای من ايجاد می كند؛ وبدون اینکه فکر کنم الان این موسیقی من را در فلان جایگاه می‌نشاند يا به عنوان یک آدم اهل فرهنگ معرفی می‌کند یا بعنوان یک آدم سیاسی مطرح می کند. بدون اینکه به این چیزها فکر کنم فقط باید در درجه اول بر اساس نیازهای خودم، دغدغه‌های خودم و اینکه این موسیقی باید به هرحال به درد جامعه بخورد، عمل كنم.»

* برای همین است که رنگ و بوی مسائل اجتماعی در کارهای شما زیاد دیده می شود؟
- «بله بايد به درد جامعه بخورد. یك جا می گويند که جوان ده ساله شور و نشاط احتیاج دارد. آرایش غلیظ (فيلم آرايش غليظ به كارگردانی حمید نعمت الله و صداي همايون شجريان) را انتخاب می کنیم. این تنها یک نمونه است ممکن است ده نفر ديگر بیايند خیلی بهتر از این را اجرا کنند. نگاه من به کارها اينطور بوده است.»

* از کارهای جدید گفتید، می توان گفت که شما این چند وقت خیلی پر کار بودید. کنسرت نمایش «سی» را داشتید که فکر کنم چیزی حدود ۴۰ شب اجرا داشت.
- «سی شب اجرا داشتیم. فکر می کردیم ۱۵ تا۲۰ شب اجرا باشد. اما ۳۰ شب اجرا داشتیم و ۳۰ شب هم تقاضا داشتیم که جمعا می شد ۶۰ شب. اما چون به ايام محرم و صفر می خورديم در نهايت دقيقا ۳۰ شب اجرا شد.»
* دقیقا بعد از آن کنسرت «ایران من» را در تالار وزارت کشور داشتید. برخی از کارشناسان این انتقاد را به شما وارد می کنند که شايد این حجم از پرکاری باعث شود که از تولیدتان کاسته شود. همچنين شايد با نگاهی خيرخواهانه به اين مساله مي پردازند که اگر یک خواننده سی یا چهل شب متوالی آن حجم سنگین از صدا را در کنسرت اجرا کند به خودش و حنجره‌اش فشار وارد می‌شود. پاسخ شما به اين انتقادات چيست ؟
- «فکر می کنم نزدیک یکی دوسالی می شود که در تهران کنسرت نداده بودم و برای همین هم ما اين حجم از كار را اجرا کردیم. اينكه ما هر سال یا هر دوسال يكبار پانزده تا سی اجرا داشته باشیم چیز غیرطبیعی نیست و پرکاری به حساب نمی آيد. شهرستان‌ها جای خودش را دارد. چیزی که باعث شد اینطور به نظر بیايد استقبال خوب از كنسرت نمايش "سی" بود که ۳۰ شب پشت سر هم اجرا شد. ما از قبل برنامه داشتیم که یك کنسرت موسیقی مثل كنسرت "ایران من" را هم داشته باشیم. ولی خب چون اجرای "سي" پرمخاطب شد وبا اجرای "ايران من" پشت سر هم قرار گرفت، ما خیلی پرکار به نظر آمدیم. اگر احساس کنم جایی قرار است به من فشار بیايد آن کار را قبول نمی کنم و اینکه من خودم جوری این حنجره را تربیت کردم که اگر دو سانس پشت سر هم و هر سانس دوساعت بخوانیم فشاری به حنجره نيايد. حنجره باید توان این را داشته باشد و اگر توان نداشته باشد یک سانس اجرا می کنیم. ولی من حنجره و صدايم را به سمتی برده‌ام که وقتی ما سانس دوم را اجرا می کنیم ، تازه یك جاهایی صدا گرمتر و تو دست تر هم می شود برای من.»

از نظر شما وضعیت موسیقی در ایران به چه صورت است؟
- «در موسیقی و به ویژه در تولید موسیقی، خوشبختانه هنرمندان و آدم‌های با استعداد، با انگیزه زحمت کشیده‌اند، صاحب سلیقه و پرانرژی هستند و می خواهند کارهای متفاوت انجام دهند و اجراهای خوب داشته باشند و تلاش دارند برای خودشان وزنه‌ای باشند. خوشبختانه الان زیاد هستند و پر انگیزه اند. این خیلی چیز خوبی است و باعث شده است که ما کمبودی حس نکنیم. اما بخش دیگری هست و آن اینکه خود موسیقی وقتی به تولید رسید از نظر انتشار و پخش وضعیتش چطور است؟ عدم رعایت کپی رایت در موسیقی بزرگترین آسیب را به موسیقی زده است. موسیقی از نظر اقتصادی چرخه قوی ندارد مگر در کنسرت‌ها که آن هم تعداد معدودی هنرمند هستند که سالن‌هایشان با استقبال بیشتری از سوی مردم مواجه می شود و می توانند این چرخه را مدیریت کنند. بطور کلی اگر بحث کپی رایت حل شود موسیقی شکوفایی عجیبی پیدا خواهد کرد.»

* شما مدت‌ها با پدرهمکار و همراه بودید و با ایشان نواختید و خواندید. دوست ندارید یک بار دیگر بتوانید در کنار ایشان این تجربه را داشته باشید؟
- «اگر شرایط ایشان طوری شود که بتوانند و بخواهند که به صحنه بازگردند، من در مقابل صحنه، خاک‌های پای ایشان را تمیز می کنم. ایشان بتوانند به صحنه برگردند، این مهمترین آرزویی هست که می‌توانم بکنم؛ و اینکه در کنار ایشان نشستن همیشه افتخار من بوده است.»
* مخاطبان ما حتما و همه ایرانیان دوست دارند از صحت و سلامت ایشان باخبر شوند. می توانید مختصری در باره وضعیت فعلی ایشان توضیح دهید؟
- «پدر به دلیل آن چیزی که پارسال دچارش شدند، مجبور شدند به شدت به سرشان اشعه درمانی و رادیوتراپی کنند و این باعث می شود بافت‌های سالم هم آسیب ببیند. این ضمن اینکه مریضی را کنترل می کند موجب یکسری اشکالات می شود. اما نسبت به روزهای اول حالشان خیلی بهتر است. ما در مقطعی قرار گرفتیم که دو راه بیشتر پیش روی نداشتیم. یا اینکه ایشان باید با فیزیوتراپی به سمت بهتر شدن شرایط جسمی می‌رفتند یا اینکه مریضی پیشرفت کند و ایشان را به سمت بدتر شدن پیش ببرد. متاسفانه به سمت بهبود نرفته‌ایم اما در عین حال خوشبختانه الان۷-۸ ماه است وضعیت بدتر نشده و ما هنوز سر آن دوراهی مانده‌ایم. یعنی ایشان نه بدتر شده اند و نه بهتر.
بالاخره مریضی در ایشان ممکن است فعالیتش را آغاز کند که این برای ما خیلی نگران کننده است. بخشی که ما دوست داشتیم با فیزیوتراپی بهتر شود متاسفانه برای ۷-۸ ماه هست که در همان مرحله‌ مانده و ما را مقداری ناامید کرده است. اما حضور ایشان و وجود ایشان برای ما نعمت است و هنوز ایشان مثل همیشه هوشیاریهای خاص خودشان را دارند و گاهی اوقات سوالاتی از من می‌کنند که با خودم می‌گویم بابا چطور این‌ها را هنوز به خاطر دارند. خاطرم هست یک بار ایشان را به باغ خودشان بردیم. خب خیلی مسائل رو نشان نمیداد که یادشونه از جمله جزییات و دستوراتی را قبلا داده بودند. اما همان اول که رسیدند گفتند آن شش تا نهال گردو که من گذاشتم توی گلخونه کجاست؟ و این موضوع من را اینقدر خوشحال کرد که هنوز این جزییات رو هوشیارانه دنبال میکنند و به یادشان هست. همیشه آرزو میکنیم و امیدواریم که ایشون بهتر بشوند و مردم هم که همه لطف دارند و دعا میکنند.»