روزنامه شهروند در صفحه «شهرونگ» نوشت: «علاقه ملت ما به کشور برزیل در طی اعصار واقعا جالب و قابل توجه است. ما ملت فوتبالدوست تا مدتها با دیدن بازیهای تیم ملی برزیل میخواستیم «پله» شویم. بعد که «پله» بازنشسته شد، عاشق «رونالدو» شدیم. پدر و مادرمان که میخواستند سرمان را کچل کنند، الکی میگفتند کچل کنی رونالدو میشی! ما هم با عشق کچل میکردیم ولی متأسفانه توانایی فوتبالیمان از «ای کیو سان» فراتر نمیرفت. وقتی هم که «رونالدو» مصدوم شد، ما آن قدر در نقشمان فرو رفته بودیم که احساس مصدومیت کردیم و کمکم علاقهمان را به ورزش و بالاخص دوش آب سرد از دست دادیم و الان هم همه میخواهیم دیپلمات شویم برویم در آبهای برزیل به مملکت خدمت کنیم.
اما علاقه ما به برزیل در این جا متوقف نمیشود. مثال دیگری که وجود دارد، همین فیلم «من سالوادور نیستم» است. فکر میکنید این همه استقبال از این فیلم به خاطر چی بود؟ به این دلیل بود که ما وقتی این فیلم را نگاه میکردیم، یکی همش توی دلمان میگفت: «سالوادور منم. منو ببرین برزیل!» به طور کلی دوست داریم با تفاوتهای فرهنگی دیگر کشورها آشنا شویم و آنها را از نزدیک لمس کنیم، ببینیم چه جوری است.
نمایندگان مجلس ما اما به طور کلی از این موضوع مستثنی هستند. یعنی اگر ما دلمان میخواست پله و رونالدو و دیپلمات شویم، آنها از اول دلشان میخواست نماینده مجلس شوند تا از این طریق به برزیل سفر کنند. خیلی دوراندیشتر از ما بودند بزرگواران. به طوری که الان آقای تابش، رئیس فراکسیون ورزش مجلس اعلام میکند که غلامرضا تاجگردون، رئیس کمیسیون برنامه و بودجه و طیبه سیاوشی و فاطمه ذوالقدر به نمایندگی از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس برای مسابقات پارالمپیک به برزیل سفر میکنند.
جدا از حرکت رونالدینیویی تابش که خودش رئیس فراکسیون ورزش است و میگوید اعضای کمیسیون برنامه و بودجه و فرهنگی برای پارالمپیک به برزیل میروند، بنده سوالم اینجاست که اصولا همراهی رئیس کمیسیون برنامه و بودجه با کاروان پارالمپیک کشور چه دستاوردهایی میتواند به همراه داشته باشد؟ مثلا ایشان تشریف میبرند بین ورزشکاران ما در برزیل چه میگویند؟ توصیه میکنند که «پولهاتون رو بیحساب خرج نکنین و برای زندگی برنامه داشته باشید؟» یا مثلا حساب میکنند اگر ورزشکار طلا بگیرد و با جایزه نقدی بگذارد بانک چقدر سود میدهد؟
حالا این برنامه و بودجه به کنار، آن دوستان کمیسیون فرهنگی را کجای دلمان بگذاریم؟ دوست عزیز اصلاحطلبی که از کمیسیون فرهنگی پا میشی میری برزیل، اونجا به جز «تفاوت فرهنگی» چه چیز فرهنگیای برای کشف و شهود وجود دارد؟ والله ما که نفهمیدیم. احتمالا وقتی این عزیزان از سفر برمیگردند و از آنها پرسیده میشود که خب، دستاورد شما چه بوده در این سفر، سرشان را به نشانه تأسف تکان میدهند و میگویند: «آقا از ما کاری ساخته نیست! وضع فرهنگی برزیل خرابتر از این حرفاست.» واقعا اینها پیش خودشان چه فکری کردهاند؟ فکر کردهاند حمید رساییاند که بتوانند با یک سفر فنلاند کل اسکاندیناوری را به راه راست هدایت کنند؟ همان کسی که شایعه سفرش به برزیل هم لرزه بر اندام برزیلیهای فاسق انداخت (منظور سامبا نیست، یعنی ترسیدند) و باعث شد در طول جام جهانی ٢٠١٤ دست از تفاوت فرهنگی بردارند و به فرهنگ ما نزدیک شوند؟ خانمها و آقایان نماینده! آیا بهتر نیست اول به وضع فرهنگی خودمان برسیم، بعد به فکر برزیل و پارالمپیک باشیم؟ (این جمله آخر را با لحن گزارشگرهای بیست و سی بخوانید، غذا را قشنگ هضم میکند)!»