احمد ابوالفتحی
پس از سقوط صدام و از زمان خروج نیروهای آمریکایی، شیعیان و کردهای عراق با وجود تمام تنشهای بالقوه، حضور یکدیگر در عرصه قدرت را پذیرفته بودند و همین پذیرش، عاملی بود برای حفظ عراق با وجود همه ناآرامیهایی که ابتدا از سوی قبایل اهل سنت و القاعده و سپس با شدتی بیشتر از سوی داعش به همسایه غربی ما تحمیل میشد. اوج همراهی و همکاری شیعیان و کردها در سالهای اخیر را میتوان در زمان قدرت گرفتن داعش دید.
این همراهی تا به آنجا ادامه یافت که دولت مرکزی عراق (شاید از سر ناچاری) اداره کرکوک بهوسیله کارگزاران نزدیک به اقلیم کردستان را پذیرفت و شاید با همین اقدام، در مسیر ایجاد تنشهای عراق پس از داعش قدم گذاشت. حال مدتی است که حضور داعش در عراق به کمترین حد خود رسیده است و به ادعای مسئولین عراقی، خطر داعش از سر عراق گذشته است. کمخطر شدن داعش همانا و پا گذاشتن عراق در مسیری که به نظر میرسد بیبازگشت باشد همان. هنوز عرق عراق از مسئله درگیری با داعش خشک نشده بود که مسئله دیگری پدید آمد: استقلالخواهی کردها.
این واقعیتی غیرقابل کتمان در منطقه خاورمیانه است که در برخی کشورها، تعلقات قومی بسیار پررنگتر از تعلقات ملی است. درباره چرایی این موضوع بسیار گفته شده و البته هنوز هم در این زمینه باید گفت و شنید. اما آنچه که کمتر گفته شده و باید به آن بیشتر پرداخت، شیوههای مناسب برای مواجهه با این وضعیت است: در شرایطی که حضور پررنگ قومیت در برخی از کشورهای خاورمیانهای (و بهطور ویژه در کشورهای منفک از امپراتوری عثمانی) غیرقابل کتمان است، همزیستی مسالمتآمیز قومیتها در قالب یک کشور از چه مسیری ممکن میشود؟
اولین پاسخ و البته تنها پاسخ پذیرفته شده از سوی حاکمان، وجود یک دولت مرکزی مقتدر بوده است. دولتی که حضورش و احاطهاش بر امور بتواند میل به استقلالخواهی را از مخیله قومیتهای استقلالجو دور کند. بهطور ویژه در عراق، تا زمانی که چنین دولتی وجود داشت، با وجود همه تنشها، تمامیت ارضی عراق حفظ شده بود و همین دلیلی بر کارآمدی این ایده فرض میشد. اما تجربه عراق نشان داد که در شرایط ضعف یا انحطاط دولت مرکزی، آنچه رخ خواهد داد وضعیتی ناگوار نهتنها برای یک کشور، که برای کل منطقه است.
در چنین شرایطی، قومیت استقلالجو وضعیت انحطاط دولت مرکزی را نه فرصتی برای مشارکت در امور کشور، که فرصتی برای استقلال میبیند و حتی اگر مانند وضعیت امروز عراق، امکان برای مشارکت وسیع در امور داخلی برای ساختارهای حاکمیتی آن قومیت فراهم باشد، چشمهایترسیده از قدرت مرکزی مستقر، نمیتوانند اعتماد لازم برای پذیرش وضع موجود و مشارکت در قدرت را بپذیرند و با وجود خطرخیزی بالای حرکت به سمت استقلالخواهی، این مسیر را انتخاب کنند.
این بیاعتمادی در روزهای اخیر، عراق را به سمت مسیری بیبازگشت برده است. اختلاف کردها و حکومت مرکزی بر سر کرکوک، باعث شد که برای اولینبار شیعیان عراق (که حکومت مرکزی و قدرت نظامی را در احاطه دارند و گروههای شبه نظامی خود را نیز به کرکوک فرستادهاند) با کردهای این کشور رودررو قرار بگیرند و این رودررویی اتفاقی نامیمون برای منطقه است.پیشمرگههای کرد معتقدند آنچه باعث سقوط ساده کرکوک شده است خیانت بخشی از کردها (و به طور ویژه نیروهای امنیتی شهر کرکوک) بوده است. این سقوط برای آنها دور از انتظار بوده است. آنها که در روزهای گذشته پیشنهاد دولت مرکزی عراق برای اداره مشترک شهر کرکوک را رد کرده بودند، حالا نمیتوانند به راحتی سقوط کرکوک را بپذیرند و به احتمال فراوان به سمت بازآرایی نیروها برای حمله به کرکوک خواهند رفت.
در صورتی که نیروهای بینالمللی از طریق مذاکره با اقلیم کردستان نتوانند آنها را به پذیرش این شکست راضی کنند، احتمال اینکه از تنش میان دو قطب قدرت در عراق، تقویت دوباره داعش در این کشور بیرون بیاید فراوان است. از سوی دیگر، در شرایطی که روند معادلات در عراق، حیثیتی شده است و کردها در ماجرای سقوط کرکوک غرور خود را جریحهدار شده میبینند، به نظر میرسد تلاشهای بینالمللی و داخلی برای لغو همهپرسی اقلیم کردستان را باید شکستخورده تلقی کرد.
در خوشبینانهترین حالت، شاید کرکوک وجهالمصالحه استقلال کردستان قرار بگیرد. در حالت بدبینانه، آنچه رخ خواهد داد جنگی خانمانسوز در مرزهای ماست، که بیتردید تبعات فراوانی برای ایران خواهد داشت. باید منتظر ماند و دید که آیا بهواقع در مسیری بیبازگشت پا گذاشتهایم یا راهی برای بازگرداندن آب رفته به جوی وجود دارد؟ اما در هر صورت این نکته را نمیتوان نادیده گرفت که بهتر بود به هر طریق که شده صلح میان ارکان قدرت در عراق پایدار بماند. این برای عراق و منطقه بهتر بود.